به گزارش خبرنگار اجتماعی «خبرگزاری دانشجو»، اسفند سال 91 والدین دختر 17 ساله ای با مراجعه به پلیس آگاهی از ناپدید شدن دخترشان خبر دادند. آنها در شکایت خود گفتند: امروز صبح دخترمان به نام لیلی راهی مدرسه شد اما دیگر بازنگشت در این مدت تلاش ما برای یافتن او بی نتیجه مانده است
.
پس از این شکایت تیمی از ماموران تحقیقات در این زمینه را آغاز کرده و متوجه شدند که لیلی صبح روز حادثه ساعتی پس از شروع کلاس درس از مدرسه خارج شده است و در این زمینه حرفی به دوستانش نزده است.
تحقیقات در این زمینه ادامه داشت تا اینکه سه روز بعد دختر نوجوان با حالتی پریشان به خانه بازگشت و مدعی شد در این مدت در یک باغ زندانی بوده است.
او به ماموران گفت: مدتی بود با پسر جوانی آشنا شده و قرار بود با هم با هم ازدواج کنیم. روز حادثه او از من خواست به همراهش نزذ خانواده اش بروم تا خانواده اش من را ببینند. ابتدا مخالفت کردم اما با اصرارهای او قبول کردم. پسر جوان مرا به یک باغ برد و درآنجا زندانی کرد. او در این مدت مرا مورد آزار و اذیت قرار می داد که سرانجام موفق شدم از آنجا فرار کنم.
کارآگاهان در ادامه پسر جوان را شناسایی کرده و او را دستگیر کردند.پرونده نیز برای رسیدگی به اتهام آدم ربایی و تجاوز به عنف به شعبه 113 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد.
پسر جوان در جلسه محاکمه با رد اتهامش گفت: شکایت لیلی را قبول ندارم. هیچ اجبار و زوری در کار نبود. با مترو به خانه یکی از بستگان ما رفتیم. بعد هم به باغ رفتیم. پس اگر زوری در کار بود او به راحتی می توانست فرار کند.
قاضی کیفری پس از تحقیق در خصوص ادعای پسر جوان او را از اتهام تجاوز به عنف تبرئه کرد و به 100 ضربه شلاق محکوم کرد.
حکم نیز از سوی قضات شعبه 6 دیوان عالی کشور تائید شد.
ايشون راه ازدواج کردن رو بلد نبوده. همسري که توي خيابون پيدا بشه توي خيابون هم گم مي شه.
به اميد اينکه حياي زنان و غيرت مردامون از ايني که هست بيشتر بشه.
و اميدوارم که امر به معروف و نهي از منکر دوستانه بيشتر بشه و حجابا بهتر بشه تا پسرايي که امکان ازدواج ندارند کمتر تحريک بشن و اين بلا ها رو سر خودشون و جامعه نيارند.
و اميدوارم که اگر کسي مي تونه کاري براي جوونا بکنه کم نذاره.