کد خبر:۳۳۱۵۶۳
روایت نیم قرن بی توجهی به «شان خانه داری» و پیشنهادهایی برای آینده

بانوان خانه‌دار به مثابه خزانه‌داران فرهنگ ایران

زن تراز انقلاب اسلامی در رسانه ملّی همچنان زن غیرخانه‌دار است. رسانه ملی در تکاپوهای پساانقلابی خود از بازنمایی زن موفق، با اینکه حجاب و تدیّن را با آن همنشین کرده، امّا باز «زن محجبه غیرخانه‌دار» را به عنوان زن الگو معرفی می‌کند و او را بر بانوی خانه‌دار ترجیح می‌دهد.

به گزارش گروه فضای مجازی« خبرگزاری دانشجو»، حجت الاسلام علی‌جعفری طی یاداداشتی در هفته نامه 9دی نوشت: زن تراز انقلاب اسلامی در رسانه ملّی همچنان زن غیرخانه‌دار است. رسانه ملی در تکاپوهای پساانقلابی خود از بازنمایی زن موفق، با اینکه حجاب و تدیّن را با آن همنشین کرده، امّا باز «زن محجبه غیرخانه‌دار» را به عنوان زن الگو معرفی می‌کند و او را بر بانوی خانه‌دار ترجیح می‌دهد. قریب به اتفاق برنامه‌هایی که طی دو دهه اخیر به معارفه زنانی به مثابه زن موفّق پرداخته‌اند ناظر به زنان شاغل ساخته شده است و زنان خانه‌دار معمولاً، شخصیت‌هایی فرودست، محتاج مشاوره، دچار مشکل، نیازمند و کم اطلاع نشان داده می‌شوند.


1- «خانه‌داری» یکی از مهم‌ترین اشتغالات در ایران و اسلام است. بانوان خانه‌دار رکن اصلی قوام و دوام مناسبات خانوادگی و اصولاً خانواده در تاریخ ایران بوده‌اند. «خانه‌داران»، خصوصاً طی صد سال اخیر، که همواره با هجوم خشن و لاابالی گفتمان‌های غربی ضدخانواده مواجه شده‌اند، باشکوه‌ترین جلوه‌های مقاومت را بر فرهنگ خانه و خانواده به نمایش گذاشته‌اند. بخش عمده‌ای از قدرت مقاومت فرهنگی ایرانیان، برآمده از استحکامات نرم امّا نفوذناپذیری است که بانوان خانه ایجاد کرده‌اند. آنها هستند که در این وانفسای جولان نیروهای گریز از مرکز، یک تنه، به مغناطیس انجذاب خانه و خانواده ایرانی تبدیل شده‌اند.

2- «خانه‌داری» علی‌رغم همه اهمیت راهبردی قرابت دیرینی که با فرهنگ ایرانی – اسلامی دارد، چندان به چشم نمی‌آید و یا مثل سایر اشتغالات خارج از خانه زنان ظهور چشمگیر و پربسامدی ندارد. بخش مهمی از این واقعیت، به نسبت وجودی «خانه‌داری» با «زندگی ایرانی» بازمی‌گردد. «خانه‌داری» بقدری با زندگی ایرانی درهم تنیده و یکی شده که اصولاً انفکاک آن از زندگی قابل تصور نیست. خانه‌داری برای زندگی ایرانیان مثل آب برای حیات ماهی است. آب از بس با زندگی و پویایی ماهی گره خورده گویا ماهی بدون آب نه فقط قابل تصور نیست، بلکه اساساً وجود ندارد. نسبت «این‌همانی» خانه‌داری و زندگی، گرچه این اشتغال را به جوهر و زمینه اصلی زندگی تبدیل می‌کند، اما به همان میزان نیز به عادی‌بودگی و طبیعت‌وارگی آن دامن می‌زند. در این شرایط، خانه‌داری به‌قدری با طبیعت زندگی یکی شده و به زمینه آن بدل گشته که از انبوه تکاپوهای زنانه، اتفاقاً هرآنچه «غیر خانه‌دارانه» است، متفاوت، جدید و چشمگیر به نظر می‌رسد – بخوانید اشتغال به نظر می‌رسد - ؛ گویا خانه‌داری بُعد شغلی ندارد، بلکه عین زندگی و حیات است.

3- بررسی اجمالی تاریخ سده اخیر نشان می‌دهد که «خانه‌داران» - بخوانید خزانه‌داران زندگی ایرانی – فقط در شرایطی از «پس زمینه» اجتماعی خود به «پیش زمینه» جامعه وارد شده‌اند که اصل زندگی و نظامات اساسی آن به خطر افتاده است. معدود بزنگاه‌های خروج خانه‌داری از عادی بودگی و طبیعت وارگی سنتی، در موقعیت‌هایی رخ داده که کلیّت زندگی ایرانی و جوهره اسلامی نظم آن دچار اضطراب و ناامنی شده باشد. قیام خانه‌داران، به مثابه قلب تپنده زندگی ایرانی، یکی از آخرین و قومی‌ترین پادزهرهایی است که حیات اسلامی ایرانیان را در طول تاریخ تضمین کرده است. عاملی که سر بزنگاه خطر، خانواده و پیرو آن سایر بدنه‌های اجتماعی را در موقعیت دفاع و مقاومت قرار می‌دهد «خانه‌داری» است. اساساً تداوم زندگی ایرانی محصول تداوم خانواده و آن نیز مدیون امانتداری و نگهداری «خانه‌داران» است. انقلاب اسلامی و پس از آن دفاع مقدس، آیینة کم‌نظیرترین خیزش‌های جمعی خانه‌داران در تاریخ ایران محسوب می‌شوند. موقعیت انقلاب و جنگ فرصتی مهیا کرد تا عظمت و قدرت این نیروی لایزال انسانی در تحفظ از خودِ‍ اسلامیِ ایرانیان مشاهده و تجربه شود. برق تجلی انقلابی خانه‌داران چنان چشمگیر و مؤثر بود که انقلاب اسلامی را در سویه اجتماعی آن می‌توان «انقلاب خانه‌داران» خواند. این ظرفیت، یکبار دیگر در موقعیت جنگ جلوه کرد؛ آنجا که خانه‌داران در قامت «مادران و همسران شهدا» به تأمین کننده تعیین کننده‌ترین منبع قدرت دفاعی ایران تبدیل شدند، چنانچه قریب به اتفاق «مادران و همسران شهید» از زنانی بودند که به خانه‌داری اشتغال داشتند.

4- پس از جنگ و با آغاز دوران سازندگی، انتظار این بود که تقویت و توسعه خانه‌داری به یکی از اصیلیترین رؤوس برنامه‌های پنج‌ساله توسعه تبدیل شود. چه اینکه اندکی پیش از آن نسل‌های اول و حتی دوم انقلاب و انقلابیون دوبار در موقعیت‌های نادری از تاریخ تجلّی ظرفیت تمام کنندة خانه‌داران را در تحفظ از نظام اسلامی زندگی ایرانی مشاهده کرده بودند. تجربه نیروی برانگیزاننده و تعیین کننده خانه‌داران در پیروزی انقلاب و پشتیبانی از جنگ بقدری برجسته و خیره کننده بود که این – همانی «خانه‌داری» و «زندگی» دیگر نمی‌توانست مانع درک اهمیت خانه‌داری شود. خانه‌داری حداقل برای 2بار از پیش‌زمینه زندگی ایرانی به پس زمینه آن آمده بود و به صورت تمام عیاری دیده شده بود. برخورداری از این تجربیات تاریخی نادر و گرانسنگ، هر عقل برنامه‌ریز سلیمی را به سوی تقویت و توسعه خانه‌داری به مثابه جوهرة قدرت ملّی سوق می‌داد. از آن پس می‌بایست همه ساختارهای آموزشی، اداری، خدماتی، اقتصادی، بهداشتی و ... متناسب با اقتضائات خانه‌داری بازتعریف و سپس بازسازی می‌شد و بدین ترتیب موانع ساختاری که طی دوره پهلوی در جریان لطیف و اصیل زندگی خانواده مدار ایرانی جاسازی شده بود به تدریج برطرف می‌گشت. این انتظار بدیهی بارها و بارها مورد تصریح و تأکید رهبری انقلاب نیز قرار گرفت.
امّا جالب است که جریان تمسّک به مدل‌های غربی توسعه کار خود را می‌کرد. باور رأس جریان کارگزاری دولتی پس از جنگ به کارآمدی مدل‌های غربی و تعهّد به پیاده سازی بی‌مهابای آن که در چارچوب برنامه‌های پنج‌ساله توسعه یکی پس از دیگری اعمال می‌شد، روز به روز عرصه را بر خانه‌داری و خانه‌داران تنگ‌تر می‌کرد. متأسفانه این روند عمومی همچنان ادامه دارد و علی‌رغم برخی تکاپوهای خانه‌دارانه در دولت‌های نهم و دهم، گفتمان برنامه‌ریزی و ادارة دولتی کشور همچنان در تقابل با خانه‌داری قرار دارد. جالب است که به موازات پیشرفت کشور در اجرای مسلسل برنامه‌های توسعه، خانواده‌های ایرانی و اساساً فرهنگ خانه‌داری بیش از قبل در معرض خطر قرار می‌گیرد. بالارفتن سن ازدواج، افزایش طلاق، افول چشمگیر فرزندآوری، افزایش چشمگیر گرایش زنان به اشتغالات بیرون از خانه، ناامیدی چندمیلیون دختر از ازدواج، سقوط آزاد بُعد خانوار، جهش بیماری‌های لاعلاج مقاربتی و .. را می‌توان از نتایج اعمال مدل‌های توسعه ضدخانواده بر جامعه خانوادگی ایران دانست. طی این سال‌ها این مقاومت‌های حاکمیتی رهبری و مقاومت‌های فرهنگی بدنه مردمی بود که مانع تبدیل شدن طوفان‌های توسعه به گردبادهای فتنه می‌شد. در سایه همین مقاومت رهبری – مردمی و به موازات تلفات سهمگین اجرای برنامه‌های توسعه، نسل‌های جدید و جوانی از خانه‌داران متعهد و آگاه نیز شکوفا شده و به میدان آمدند.
5- در این میان وضعیت فضای رسانه‌ای کشور، حتی رسانه ملی، بهتر از فضای برنامه‌ریزانه دولتی نیست. زن تراز انقلاب اسلامی در رسانه ملّی همچنان زن غیرخانه‌دار است. رسانه ملی در تکاپوهای پساانقلابی خود از بازنمایی زن موفق، با اینکه حجاب و تدیّن را با آن همنشین کرده، امّا باز «زن محجبه غیرخانه‌دار» را به عنوان زن الگو معرفی می‌کند و او را بر بانوی خانه‌دار ترجیح می‌دهد. قریب به اتفاق برنامه‌هایی که طی دو دهه اخیر به معارفه زنانی به مثابه زن موفّق پرداخته‌اند، ناظر به زنان شاغل ساخته شده است و زنان خانه‌دار معمولاً، شخصیت‌هایی فرودست، محتاج مشاوره، دچار مشکل، نیازمند و کم اطلاع نشان داده می‌شوند. نمونه جالب بازنمایی سوگیرانه زن خانه‌دار در سنّت برنامه‌های صبحگاهی و عصرگاهی تلویزیون قابل ملاحظه است؛ آنجا که زنان خانه‌دار سال‌هاست که در حال طرح تلفنی مشکلات خود و استمداد راه‌حل از هم‌جنسان غیرخانه‌دارشان هستند. تاکنون موردی یافت نشده که زن خانه‌دار تجربیات و مهارت‌های راه‌گشای خود را در اختیار سایر همجنسانش قرار دهد و متقابلاً زن شاغلی در تماس تلفنی با کارشناس برنامه از او برای مدیریت مشکلات اشتغال بیرون از خانه مشورت بطلبد.


6- به نظر می‌رسد که پس از انقلاب و جنگ، «خانه‌داری» بار دیگر برای حفاظت از اساس زندگی ایرانی به پیش‌زمینه اجتماعی وارد شده است. روشن است که جامعه و خانوادة ایرانی دیگر تاب اعمال استانداردهای توسعه و پیشرفت ضدخانواده را ندارد و ظرفیت‌های اجتماعی بیش از این یارای انعطاف و اغماض نیست. ادامه این روند به طور قطعی ساختار خانواده را در معرض خطرات جدّی قرار داده و اساس خانه‌داری را دچار تزلزل خواهد کرد. «خانه‌داری» اینبار در سویه‌ای سلبی خودنمایی می‌کند؛ آنجا که با سقوط ازاد نرخ رشد جمعیت و نرخ بُعد خانوار مصائب برآمده از نادیده انگاریش را به رُخ می‌کشد. «خانه‌داری» با دلالت به پیرشدگی جمعیت ایران در آینده نزدیک، پیامدهای تلخ و نگران کننده تخریب خود را نشان می‌دهد. «خانه‌داری» در حال القاء این مضمون است که تخریب من در نسبت مساوی با تخریب بن‌مایه‌های زندگی قرار دارد. همین مقاومت منفی است که طی یکسال اخیر بسیاری از نخبگان فرهنگی – مذهبی – مدیریتی کشور را به تکاپو انداخته تا فکری به حال نزار خانوادة ایرانی کنند.

7- ارتقاء حیثیت تضعیف شده خانه‌داری در ایران تحت دو راهبرد اصلی میسور است:
الف) کنترل عوامل هجوم برنده به حوزه‌های استحفاظی خانه‌داری که عرصه را بر خانه و خانواده تنگ می‌کنند. مثلاً سیاست‌های آموزشی و اقتصادی که توسعه اشتغال بیرون از خانه زنان را به دنبال دارد. همچنین سیاست‌های اداری و استخدامی که به حضور حداقلی مرد در خانواده می‌انجامد.
ب) ایجاد زمینه‌هایی که شأن خانه‌داری و شخصیت زن خانه را تقویت می‌نمایند.

8- طرح پیش‌رو دربردارنده یک ایده چندجانبه ذیل راهبرد دوم (زمینه‌های تقویت شأن خانه‌داری) است. در این چارچوب به نظر می‌رسد که شأن خانه‌داری و زنان خانه‌دار از دو جهت شایسته تقویت و تعالی است: اول؛ سویه اقتصادی و دوم؛ سویه دانشی. چه اینکه؛ اشتغالات خارج از خانه زنان، از در اختیار داشتن دو مزیِت شأنی نسبت به خانه‌داری به خود می‌بالند و آن را فریاد می‌زنند:
1. شأن اقتصادی برآمده از درآمد شخصی و نیز بیمه بازنشستگی
2. شأن اجتماعی برآمده از تحصیلات دانشگاهی و آگاهی‌های عمومی
در سویه اقتصادی به نظر می‌رسد، تعلق گرفتن حق بازنشستگی به خانه‌داری تا حدود بسیار زیادی به تقویت شأن اقتصادی خانه‌داران بیانجامد و در سویه اجتماعی به نظر می‌رسد، تأسیس رشته خانه‌داری در دبیرستان‌های دخترانه و سپس لیسانس خانه‌داری با گرایش‌ مادری در نظام دانشگاهی، بهترین زمینه را برای ارتقاء دانش و مهارت متناسب با ساختار خانوادگی زندگی زنان خانه‌دار فراهم می‌آورد. عدم بازتعریف و سپس بازسازی نظامات تعلیمی و تربیتی رسمی کشور چه در سطح آموزش و پرورش و چه در سطح آموزش عالی دختران و زنان متناسب با ساختار «خانه‌داری» یکی از معضلات دیرین این حوزه است. به راستی چرا هر حوزه‌ای از اشتغال غیر از خانه‌داری می‌بایست از رشته آموزشی متناسب با خود برخوردار باشد؟ آیا خانه‌داری کارکرد شغلی ندارد؟ یا علی‌رغم کارکرد شغلی، اشتغالی تلقی شده است که نیازی به آموزش ندارد؟ یا که در ذهنیت سیاستگذاران تعلیم و تربیت کشور، آموزش معارف و مهارت‌های شغلی خانه‌داری و مادری مبتنی بر نظامات انتقال غیررسمی و سینه به سینه میراث فرهنگی از مادر به دختر درنظر گرفته شده است؟! و یا در نظر ایشان متقاضی این رشته آموزشی بسیار اندک است؟ و یا ظرفیت نیروی انسانی متخصص کشور یارای آموزش خانه‌داری و مادری نیست؟ به نظر نمی‌رسد احدی از سیاستگذاران و مدیران ارشد تعلیم و تربیت کشور به شغل بودن خانه‌داری یا نیازمند نبودن آن به آموزش یا به صرف آموزش سینه به سینه آن معتقد نباشد.
به نظر نگارنده علّت اصلی این عقب‌افتادگی، عادت کردن به ساختارهای کلیشه‌ای موجود و جرأت نداشتن در عبور از آنهاست. اینکه رشته‌های تحصیلی دبیرستان صرفاً در چهارگانه ریاضی، تجربی، هنر و انسانی صورتبندی می‌شود، اینکه لیسانس خانه‌داری و حتی فوق‌لیسانس آن امری بعید و نشدنی جلوه کند، همه و همه ناشی از عدم مواجهه اصولی و انقلابی با نظامات موجود است که بنیان‌های آن در حکومت پهلوی اوّل گذاشته شده است. این طرح پیشنهاد می‌کند چنانچه دانش‌آموزی رشته خانه‌داری را – که علی‌رغم مزیت‌های فرهنگی و ارزشی آن فاقد درآمد اقتصادی مستقیم است – برای ادامه تحصیل انتخاب کند، دولت جمهوری اسلامی مستقیماً او را مشمول بیمه تأمین اجتماعی و بازنشستگی نماید و درصدی از پرداخت حق بیمه را تقبّل کند.
دولت همچنین به موازات قبولی دانش‌آموز در پایه‌های تحصیلی بالاتر رشته خانه‌داری در مقطع دبیرستان و سپس دانشگاه، بتدریج درصد بیشتری از پرداخت حق بیمه او را عهده‌دار شود. در این میان می‌توان تشویق‌های بیمه‌ای بیشتر را منوط به ازدواج، فرزندآوری و فرزندآوری بیشتر کرد. در این چشم‌انداز، ارتقاء شأن اقتصادی و اجتماعی خانه‌داران هم‌پای هم به پیش خواهد رفت. در عین حال که هر دوی آنها در هم تنیدگی تامّی با هویت خانه‌داری و در ادامه آن قرار دارند. بدین معنی که پیش روی در مدارج دانشگاهی و تقویت توان اقتصادی خارج از خانه، اینبار سویه‌ای کاملاً خانوادگی دارد و خود به ارزش افزودة سرمایه خانوادگی زنان خانه‌دار تبدیل می‌شود.
 

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار