به گزارش گروه اجتماعی «خبرگزاری دانشجو»، از آغازین روزهای زندگی بشر در این دنیای پهناور، تا یکی - دو قرن قبل، تمایل به باروری و داشتن فرزند، یکی از خواسته های طبیعی بشر، و تمایل به مادر شدن یکی از طبیعی ترین و معقول ترین خواسته زنان بود. زنان با رضایت کامل به بازتولید نقش فطری و غریزی خود، یعنی مادری و پرورش نسل می پرداختند، اما عواملی دست به دست هم داد تا این نقش محوری و برجسته در ذهن زنان کمرنگ شده و جای خود را به ارزش های دیگری بدهد. جریان های بسیار در این زمینه نقش داشتند، اما یکی از جریان های مهم، نقش موثر و بی بدیل جنبش فمنیسم در این زمینه بود.
موج اول جریان فمنیسم که به دنبال عوامل گوناگونی از جمله مدرنیته، انقلاب های صنعتی، انقلاب های سیاسی و تحولات ناشی از آن شکل گرفت، به دنبال دست یابی به حقوق برابر با مردان در اموری مانند: کسب حق رای، ادامه تحصیل و فعالیت های اجتماعی و حضور در مشاغل گوناگون بود، در واقع زنان در این دوران، دست یابی به حقوق انسانی برابر با مردان را طلب می کردند.
موج دوم فمنیسم، پس از افول طی چند دهه، در دهه60 جانی تازه گرفت، اما این بار جنبش های فمنیستی که خود را نماینده تمام زنان می دانستند، با نگرش هایی جدید وارد میدان مبارزه شدند.
خواسته های موج دوم از خواسته های اولیه و به حق خود فراتر رفت و حقوقی را مد نظر قرار داد که نهضت زنان را به نهضتی جنسیتی و ضد مرد بدل کرد و رابطه میان دو جنس زن و مرد را تحت الشعاع قرار داد.
از تبعات این نگاه جنسیتی، کاهش تمایل به باروری و تاثیر این نگرش بر نرخ باروری بود.
آنان به چندین شیوه در کاهش فرزندآوری و میل به فرزند آوری تاثیرگذار بودند:
الف- تحقیر زنان خانه دار و نقش مقدس مادری
از سردمداران و رهبران تاثیرگذار در این فرآیند، می توان به سیمون دوبوار و بتی فریدان اشاره کرد. فریدان زنی متاهل و صاحب فرزند بود، اما دوبوار تن به ازدواج نداد و رابطه ای آزاد با ژان پل سارتر فیلسوف فرانسوی داشت و الگویی در این زمینه برای زنان بود.
این دو به همراه سایر همفکرانشان، مشکل زنان را در ایفای دو نقش همسری و مادری می دانستند؛ از این رو تعرض به نهاد خانواده و نقش مقدس مادری را در دستور کارخود قرار دادند.
از نظر آنان، زنان خانه دار و مادران، نقشی کلیشه ای و در حاشیه را ایفا می کردند. این زنان، زنانی منفعل و تسلیم هستند.
آنان با تحقیر آشکار ِزنان خانه دار و مادرانی که می خواستند در خانه بمانند تا از فرزندانشان مراقبت کنند، آنان را به منزله الگوهایی نامطلوب و عقب مانده از جامعه و تحولات آن برای زنان ِامروز معرفی کرده و کوشش می کردند نسل جدید را از ادامه دادن راه آنان برحذر داشته و از تمرکز بر روی این دو نقش بازدارند.
فمنیست ها براین عقیده بودند که پذیرفتن این دو نقش باعث شده است زنان در جایگاهی برابر با مردان نباشند.
بتی فریدان، خانه را به «اردوگاه اجباری کار نازیسم» و زنان را به «زندانیان» دربند آنجا تشبیه می کرد. سیمون دوبوار نیز به فریدان گفته بود: «ما نباید این حق را برای زنان قایل شویم که در خانه بمانند و فرزندانش را بزرگ کنند».
فايرستون یکی دیگر از فمنیست ها هم در جای دیگری اشاره می کند: « مادري » بايد از فرهنگ بشري حذف شود. از نظر او تكنولوژي شير دادن با شيشه و مهدكودك ها، نياز به مادر طبيعي را پايان می دهد.
با این توصیف، هویت چند هزار ساله زنان مخدوش شد. هویتی که دیگر زن را با خانه داری و مادر بودن پیوند نمی داد و نقش مادری به تدریج اهمیت خود را در هیاهوی جوسازی ها و تبلیغات منفی بر ضد زن خانه دار و مادران از دست می داد.
اولین گام بلند و تاثیرگذار برای دل سرد کردن زنان، با بوجود آوردن جو استهزا و تحقیر بر ضد مادران یا زنان متاهلی که مایل بودند مادر شوند، برداشته شد.
فمنیست ها، هرچند به سختی، اما موفق شدند تمایل به باروری و میل به مادری را از زنان گرفته و این تصویر رنگین کمانی را از آسمان ذهن زنان و دختران بگیرند و آن را به رنگی تیره، خاکستری و دود گرفته بدل کنند؛ نقشی که دیگر گرمابخش خانواده و دنیای زیبا و رنگی کودکان نباشد.
آن ها پیوسته مدافع این سیاست بودند که زنان حق انتخاب دارند که مادر شوند یا نشوند. از آنجایی که فمینیست ها قبلا زمینه تحقیر نقش های سنتی را چیده بودند، زنان خواسته یا ناخواسته به سمتی حرکت کردند که تمایلی به برعهده گرفتن نقش مادری نداشته باشند. آنان با حرکت در مسیر زنانی چون دوبوار و فریدان، به ناچار خود را آماده کردند تا از احساس رضایتمندی از ایفای نقش مقدس و لطیف مادری دست کشیده و آن را در وجود خود از بین ببرند. زنانی هم که می خواستند خلاف میل هنجار جدید جا افتاده در جامعه حرکت کنند و زنی خانه دار و مادر بمانند، مسیر سخت و ناهمواری را طی کردند که تحقیر شدن و به سخره گرفتن شدن، تنها یکی از تبعات آن بود.
ب- اصرار به حضور اجتماعی زنان
یکی دیگر از سیاست های فمنیست ها، اصرار بر حضور زنان در اجتماع و در مشاغل گوناگون بود.
حضور در اجتماع برای زنان میسر نبود، مگر آنکه آنان از مسئولیت خانه و خانواده تا حدود زیادی فارغ شوند. در شرایطی که زنان زمان زیادی را در خارج از خانه سپری می کنند و بعد از ورود به منزل نیز خسته از کارهای روزانه اند و باید به امور منزل برسند، فرزندان، خود باری مضاعف به حساب می آیند. در این شرایط، خود به خود عدم تمایل به فرزندآوری در ذهن زنان و حتی شوهران جاخوش می کند.
از طرفی مادران شاغل مجبورند به فاصله کوتاهی از زایمان، دوباره به محیط کارشان برگردند. کودکان و از جمله نوزادان باید ساعت های زیادی را در مهدکودک ها سپری کنند که هم خرج آفرین هستند و هم دغدغه فکری و روحی زنان رافراهم می کنند، پس نبود یا تعداد کم شان، تاثیر زیادی در آرامش خیال زنان دارد.
ضمن اینکه در این جهان مادی که زن مجبور است بخشی از نیازهای اقتصادی خانواده را تامین کند، هر زایمان مساوی با از دست دادن شغل است و تامین مخارج مادی را با مشکل دیگری روبرو خواهد کرد.
با این حال تصمیم گیری در این زمینه برای زنان آسان نبود. آنان نیاز به نیرویی بیرونی داشتند تا برایشان در این مسیر قوت قلبی باشد؛ مسیری که آنان را از راه رفته هزاران ساله زنان دور می کند.
جریانِ جریان ساز فمنیسم در این زمینه نیز، زنان را تنها و بی یاور نگذاشت و وارد عمل شد. این جریان، پیشرفت اجتماعی و حضور زنان در اجتماع و در مشاغل برابر با مردان را حق زنان می دانست و این امر را نیز مستلزم دور شدن زنان از نقش ها سنتی خود ارزیابی می کرد و در این زمینه شروع به فرهنگ سازی نمود.
آنان این فرهنگ را در میان زنان تبلیغ کردند که هزینه حضوراجتماعی زنان و بازپس گرفتن مناصب اجتماعی و سیاسی از مردان، به قیمت گذشتن از حقوق بسیار از جمله مادر شدن است.
ج- حق مالکیت زنان بر بدن
یکی دیگر از زمینه هایی که فمنیست های افراطی به وضوح بر آن تاکید داشتند، «حق مالکیت زنان بر بدن» است. این حق از خواسته های موج دوم فمنیستی به بعد بود. موجی که خواسته های زنان را به خواسته های جنسیتی بدل نمود.
«حق مالکیت زنان بر بدن» شقوق مختلفی را در برمی گرفت. یکی از شقوق حق مالکیت بر بدن، «حق سقط جنین» برای زنان بود که از حقوق مورد توجه فمنیست های لیبرال مطرح بوده و هست.
حق مالکیت بر بدن، این زمینه را برای زنان فراهم کرد که درخصوص نگه داشتن یا از بین بردن جنین شان، هرطور که صلاح می دانند تصمیم بگیرند و به ملاک خاص و ثابتی در این زمینه پایبند نباشند.
با کوشش فمنیست های افراطی، این امکان برای زنان فراهم شد که به حق سقط جنین دست یابند. به این معنی که هرگاه مادران اراده کردند، می توانند به هستی جنین پایان دهند؛ بدون آنکه لازم باشد مسئولیت کاری را که انجام داده اند برعهده بگیرند.
در این میان، تعارض جدی میان حق حیات کودکان و حق مالکیت مادر رخ داد و آنچه در این میان بی اهمیت بود، زندگی کودکان بی گناه بود.
فمنیست ها در این راه با چالشی جدی روبرو بودند و آن هنجارهای اجتماعی بود که چنین چیزی را برنمی تافت. آنان تلاش کردند در این زمینه، دو کار عمده انجام دهند: سقط جنین را به منزله حق زنان مطرح کنند و سپس این امر را به منزله امری به هنجار و عادی برای جامعه جا بیاندازند.
حق مالکیت بر بدن، به ترویج اشکال دیگر ازدواج های عرفی و شرعی از جمله: همجنس گرایی زنان انجامید. در چنین شرایطی میل زنان به روابط نامشروع و همجنس بازی به شدت در کاهش نرخ باروری موثر بود، روابطی ناپایدار و گذرا. از سوی دیگر، رابطه دو جنس مخالف با یکدیگر نیز، فرزندی را در پی نداشت و یا اگر فرزندی از رابطه نامشروع حاصل می شد، منجر به سقط می گردید و یا تعداد فرزندان حاصل از این روابط بسیار اندک بود.
در واقع خروج روابط زنان و مردان از ریل طبیعی و خانوادگی، بر کاهش فرزندان تاثیر گذاشت و فرزند و فرزندآوری امری حاشیه ای و غایب از ذهن زنان و مردان غربی شد؛ امری که جز با برنامه ریزی و حمایت زنان میسر نبود. فمنیست های افراطی در برعهده گرفتن این نقش، زمینه های لازم را فراهم کردند.
اولویت تغییرات ذهنی بر تغییرات عینی
نرخ باروری و عدم تمایل به باروری، تحت الشعاع مسائل گوناگونی قرار داشت. یکی از مسائل تاثیرگذار، سیاست های جنبش های فمنیستی بود.
مشاهده کردیم آنچه در کاهش نرخ باروری توسط این جنبش موثر واقع شد، همراه کردن عوامل ذهنی و عینی با هم بود.
آنان کوشیدند ابتدا تغییرات را در سطح ذهن و اندیشه زنان و سپس مردان و بعد در سطح عین مانند: تمایل به فرزندان کمتر یا عدم تمایل به داشتن فرزند و سقط کردن آنان به شکلی بی رحمانه به وجود آورند.
سخنرانی ها و تبلیغات فمنیست ها، زنان را آماده کرد تا از مادری دست کشیده و میل به حضور اجتماعی را در اولویت زندگی شان قرار دهند یا از نهاد خانواده فاصله گرفته و ازدواج غیر رسمی و روش های غیراخلاقی را برای ارضای نیازهای جنسی برگزینند و رابطه جنسی را از تولید نسل جدا کنند.
مسئولین فرهنگی به هوش باشند
آنچه باید مورد توجه مسئولین کشور ما و متولیان فرهنگی باشد این است که فرایندی که غرب طی کرد از آنجایی آغاز شد که در ابتدا ارزش زنان خانه دار و مادران هجمه قرار گرفت. در واقع، نقش های سنتی نازل و کم ارزش توصیف و تشریح شد، سپس ازدواج رسمی و شرعی ارزش و اعتبار خود را از دست داد و انواع گوناگون روابط زناشویی غیر عرفی و شرعی جایگزین آن شد. در چنین شرایطی، تمایل افراد جامعه به داشتن فرزند و باروری بسیار تقلیل یافت.
در پایان بحث لازم به یادآوری این نکته است که باید توجه شود مسیر یادشده در سیر افول خانواده غربی است و کاهش نرخ باروری با اقتضائات و با فرهنگ کشورهای اسلامی از جمله ایران منطبق نیست و در این راه، تقویت ارزش های اسلامی و فرهنگ غنی ایرانی بسیار موثر است، اما لازم است همواره این درس را از جامعه غربی به یاد داشته باشیم که کاهش عددی خانواده و محدود شدن جمعیت، سرآغاز همه این اتفاق ها و انحراف ها در کشورهای غربی بود.
منبع: هفته نامه رفسنجان