آخرین اخبار:
کد خبر:۱۲۹۰۵۹۶
گزارش|

دیدار آخر و آخرین تولد/ روایتی شنیدنی از زبان پدر و مادر شهید محمد جهانی + فیلم

 بیست و پنج، بیست و چهار، بیست و سه... سه، دو، یک. شمارش معکوس و فوت شدن شمع تولد محمد، پسر اول خانواده‌ای که تنها چند روز بعد، حوالی نماز صبح و در هنگام خدمت به‌کشورش پرکشید. ۲۴‌ام خرداد ماه و روز دوم جنگ تحمیلی رژیم صهیونیستی بود که پاسدار شهید محمد جهانی در اوج جوانی و در سن ۲۵ سالگی به‌درجه رفیع شهادت نائل شد.

دیدار آخر و آخرین تولد/ روایتی شنیدنی از زبان پدر و مادر شهید محمد جهانی + فیلم

به گزارش خبرنگار اجتماعی خبرگزاری دانشجو، فاطمه پارسایی، به‌دیدار مادر و پدری آمده‌ایم که به‌تازگی و به‌جای ریختن نقل ونبات برسر جوان رعنایشان در لباس دامادی، حالا باید گلبرگ و گلاب بر پیکر شهادتش بریزند. پسر با پشتکار و مستعدی که در رشته‌ی الکرونیک با رتبه ۱۳۷ کاردانی، کنکور را پشت سرگذاشت و راهی دانشگاه شد. جوان کنجکاوی که دائما به دنبال رشد و پیشرفت بود و بر روی ابعاد مختلف شخصیتش کار می‌کرد. مادر با علاقه‌ای وصف ناپذیر از محمد برایمان می‌گوید: ((من محمد را با روایات و خاطرات شهدا بزرگ کردم و همیشه روی رفاقتشان با شهدا خیلی تاکید داشتم، او بی‌ادعا بود، اما نه‌تنها امانت‌دار نام عموی شهیدش بود، بلکه میراث‌دار خوبی‌ها و ویژگی‌های درخشان عمو بود و بی‌جهت نبود که همیشه می‌گفت، تعلقی به این جهان ندارد و پای بند دنیا نمی‌خواهد باشد و عاقبت هم آسمانی شد. پسرم حجب و حیای عجیبی داشت، آنقدر همه‌چیز را رعایت می‌کرد که من گاهی مبهوت ادبش می‌ماندم، اما بعد‌ها فهمیدم حتی این ادب و احترامش را هم از عموی شهیدش، به‌ارث برده است.))

دیدار آخر؛ تولد جاودان

مادر از آخرین شبی می‌گوید که خانواده به‌بهانه تولد شهید که چند روز قبل‌تر بود، دور هم جمع شده‌بودند. ((شب جمعه بود و اقوام برای تولد محمد، خانه‌ی ما آمده بودند. آن شب هم او مثل همیشه، خوش خنده و اهل شوخی با پسر‌های هم سن و سالش بود. محمد عادت داشت وقتی مهمانی داشتیم به‌اتفاق، برای فوتبال به‌بیرون بروند، اما آن شب انگار نمی‌خواست ازکنار ما جدا شود و آرامش و حس عجیبی داشت. چند ساعت بعد بود که جنگ شروع شد و محمد همان صبح روز جمعه، خیلی زود به‌محل کارش رفت و من حتی برای آخرین بارهم او را ندیدم.))

کد ویدیو

 وقتی از حال و هوای پدرو مادر در آن روز اول جنگ می‌پرسم، مادر برایم می‌گوید: ((آن روز وقتی وعده‌ی صادق ۳ شروع شد ما خوشحال‌بودیم، نابودی اسرائیل آرزو و خواست قلبی ما همیشه بوده و خواهد‌ماند. محمد حتی شب وقتی با پدرش حرف زده‌بود با ذوق از این می‌گفت که عملیات ایران به‌خوبی دنبال می‌شود و برای دشمن نیز رجز می‌خواند.))

مادر مکثی کرد و ادامه داد: ((اگرچه در دلم برای محمد نگران بودم، حتی یکبار، نه از روی باور قلبی، اما از روی عاطفه‌ی مادرانه خواستم از پدرش بخواهم که او را برگرداند، اما نتوانستم. ما مادرانی هستیم که سال‌ها، پای روضه عاشورا و زنانی از جنس مادر وهب نصرانی نشسته‌ایم و درمرام و مسلک ما ترس و عقب نشستن در برابر ظلم، جایی ندارد.))

 پدر روز بعد را به‌یاد می‌آورد، صبح روز شنبه و تماسی که به‌همراه همسرش او را راهی بیمارستان کردند. تماسی که ابتدا، تنها جراحتی بر تن پسرشان را خبر داد، اما رفته رفته جان بر لب آورد و ساعتی بعد، پیکر مطهر جوان رشیدشان بود که در مقابل دیدگانشان در بیمارستان قرار گرفته بود، اما حالا دیگرمحمد جانی بر تن نداشت که مثل همیشه بتواند احترام و ادب را به‌جا آورد و در برابر پدر و مادر بایستد.

شهیدی که رزق شهادتش را از امام رضا گرفت/روایت پاسدار شهید محمد جهانی

 

خانه‌ای که فرهنگ شهادت در آن نفس می‌کشد

این را خوب می‌دانم که بخشی از رمز شهادت را باید از آغوش خانواده و نظام تربیتی‌شان جست‌و‌جو کنم، یقین دارم که پرنده شهادت این جوان، از دامان خانواده‌ای دغدغه‌مند و متدین به‌معراج رفته است.

مادر و پدر برایم از اهمیت تربیت دینی در کودکی می‌گویند از اینکه پایه‌های معنوی و عبادی کودک نه در نوجوانی و سن بلوغ، بلکه از همان پنج، شش سالگی کودک بنیان‌گذاری می‌شود. از همان مسجد و هیئت رفتن‌ها در سنین کم و به‌جا آوردن نماز و عباداتی که حتی با همان بازیگوشی‌های کودکانه است، اما ریشه‌های ایمان و معنویت را در دل کودک تقویت می‌کند. از اینکه در خانواده و پیش‌از آنکه کلامی بر زبان پدر و مادر جاری شود، این عاملیت عمل و رفتار آنهاست که تعیین‌کننده مسیر تربیتی فرزندانشان است. ((وقتی خانواده چهارچوب و قید و بند داشته باشد، خیلی از آداب و احترام از کودکی در فرد نهادینه می‌شود. محمد هم بسیاری از صفات را از سن کم در خود رشد داده بود، او همیشه مقید به‌عباداتش بود و تنها آرزوی شهادت در سر نداشت، بلکه خود را برای این مسیر رشد می‌داد.)) مادر با لبخندی ادامه می‌دهد: ((دوستان نزدیکش بعد از شهادت محمد که به دیدنمان آمده بودند می‌گفتند، ما هنوز هیچ کداممان به‌درستی محمد را نشناخته‌ایم، محمد کار‌های خیر زیادی می‌کرد که اجازه نمی‌داد کسی از کارهایش سردربیاورد. شاید بعد‌ها تازه بفهمیم، محمد چه کار‌های مهمی انجام داده‌است.))

شهیدی که رزق شهادتش را از امام رضا گرفت/روایت پاسدار شهید محمد جهانی

روایت اشک‌ها و لبخند‌ها؛ شهدا پرچم‌داران عصر ظهور‌‎

مادر به قاب عکس پسرش با لبخند نگاه‌کرد و خیره به عکس گفت: ((محمد هنرمندانه و با ظرافت خاطرات را تعریف می‌کرد، وقتی که پای صحبت‌هایش می‌نشستیم مطمئن بودیم که ساعات خوشی را در کنار او قراراست سپری کنیم.)) مادر که دارد از شوخی و خاطرات پسرش می‌گوید، لبخند پدر عمیق و عمیق‌تر می‌شود. علتش را که از پدرجویا می‌شوم با ذوقی درآمیخته با غم می‌گوید: ((محمد پسرم خیلی جوان پرجنب و جوش و خوش اخلاق بود، حالا که نیست انگار کل خاطراتش جلوی چشمم رژه می‌رود.))

شهیدی که رزق شهادتش را از امام رضا گرفت/روایت پاسدار شهید محمد جهانی پدر و مادر با لبخند و بغضی توامان خاطرات دوهفته پیش و سفر مشهد را مرور می‌کنند، خاطراتی که بخشی‌از دل‌خوشی‌این روز‍‌هایشان شده‌است. پدردرنگی می‌کند و با تامل می‌گوید: ((شک ندارم که محمد اذن شهادت را در همان سفر دو هفته پیش از آقا امام رضا (ع) گرفت، محمد ارادت و رفاقت دیرینه‌ای با امام داشت و آخر هم این رزق را از خودشان گرفت.)) مادر به‌تایید سر تکان می‌دهد و ادامه می‌دهد: ((محمد به آرزویش رسید، او با عاقبت بخیری و شهادتش، ما را نیز به آرزوی قلبی هر پدرومادری برای فرزندش رساند. من خوشحالم که محمد نه به مرگ عادی بلکه با شهادت، حضورش را تا ابد زنده و جاویدان کرد، من محمد را کنار خود بیش از پیش حس می‌کنم و یقینا که شهدا حی و حاضرند.))

شهیدی که رزق شهادتش را از امام رضا گرفت/روایت پاسدار شهید محمد جهانی

 از مادر می‌خواهم برایم بیش‌تر از دل‌گرمی‌ای بگوید که در این چهل و چند روز توانسته‌است با آن، دلتنگی و بی‌تابی برای فرزندش را تاب بیاورد: ((چند روز پیش و دقیقا در همان تالاری که آرزو داشتم، روزی برای محمد در آنجا عروسی بگیرم، مراسم چهلمش را به‌بهترین نحو برگزارکردیم. ما یقین داریم که ظهور آقا و مولا صاحب العصر والزمان نزدیک است و خون شهدایی، چون محمد پسر من، ان شاالله زمینه ساز مسیر ظهور خواهند بود و این شهدا یاریگرانی هستند تا پرچم ظهور را به‌دست صاحب آن، حضرت مهدی (عج) برسانند. بعد از محمد تنها دارایی من مهدی پسرکوچک ترم است. او نیز همچون برادرش قصد دارد ادامه دهنده این راه و از زمینه‌سازان ظهور امام زمان باشد.)) حرف مادر که تمام می‌شود به آقا مهدی پسر دیگر خانواده نگاه می‌کنم و می‌خواهم از ادامه‌ی راهش و تاثیر شهادت برادر بر روی او بپرسم که لبخند معنادار و برق عمیق چشمانش، پیش از هر سوال و جوابی حرفش را می‌زند. حق با مادر است، این راه تا ظهور ادامه دارد.

شهیدی که رزق شهادتش را از امام رضا گرفت/روایت پاسدار شهید محمد جهانی

شهیدی که رزق شهادتش را از امام رضا گرفت/روایت پاسدار شهید محمد جهانی

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار