به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، یدالله جوانی طی یادداشتی در روزنامه جوان نوشته است؛ آقای بهزاد نبوی از مجرمین فتنه 88 که اخیراً پس از سپری شدن دوران محکومیتش از زندان آزاد شده اظهارات بسیار قابل تأملی را بیان کرده است.
البته به نظر میرسد این نوع مطالب، زبان حال بسیاری از شخصیتهای سیاسی جریان مدعی اصلاحطلبی در سالهای اخیر باشد؛ لکن افراد محدودی همانند بهزاد نبوی به لحاظ برخورداری از شخصیت «رکگویی»، جرئت پیدا میکنند و آن را بر زبان جاری میسازند.
البته این بیان در صورت تأمل و سرمشق قرار گرفتن برای عبرتآموزی و اصلاح گذشته، میتواند سازنده باشد. نیت نگارنده نیز، چنین است. اشکال ما آدمیان در این است که در بسیاری از موارد متوجه اشتباهات خویش و اطرافیان خود میشویم، لکن با هزار و یک دلیل توجیهی، حاضر به اعتراف بر اشتباه و تلاش برای رفع خطاها نیستیم. غرور و لجاجت انسانی در میان عوامل جلوگیری کننده از اعتراف به اشتباه، از جایگاه بالاتری برخوردار است. داستان اصحاب فتنه سال 1388 این چنین است.
آنان دچار اشتباهات راهبردی شده و به دلایل گوناگون در برابر نظام و مردم ایستادند و با تصور رسیدن به نتایج دلخواه با کشاندن عدهای از هواداران به خیابانها، تمامی پلهای پشت سر را نیز خراب کردند.
اکنون و با گذشت بیش از پنج سال از زمان وقوع فتنه بزرگ، سران و عوامل فتنه به رغم اینکه در محافل خصوصی از اشتباهات خود سخن گفته و بیپایه و اساس بودن ادعای تقلب را مورد اعتراف قرار میدهند، لکن حاضر به بیان رسمی این اشتباه و عذرخواهی از پیشگاه ملت عظیمالشأن ایران و نظام اسلامی نیستند.
به نظر میرسد غرور و لجاجت از یک طرف و نگرانی برای از دست دادن پایگاه اجتماعی خود از طرف دیگر، دلیل اصلی برای اعتراف نکردن به اشتباهات و عذرخواهی نکردن از مردم و نظام باشد. اما در این میان جریان مدعی اصلاحات نگران از دست دادن کدام پایگاه اجتماعی خویش است.
سخنان بهزاد نبوی، ماهیت پایگاه کنونی اطلاحطلبان را آشکار میسازد. وی در خصوص ماهیت پایگاه اصلاحطلبان میگوید: «پایگاه اجتماعی اصلاحطلبان عوض شده و این برای جریان اصلاحات خطرناک است!» وی در توضیح نگاه خود در خصوص ویژگیهای پایگاه جدید اصلاح طلبان میگوید: الان (بعد از آزادی از زندان) دخترهایی که پیش من میآیند، میخواهند با من دست بدهند! یا نوریزاد که از بهائیت دفاع کرده و گفته پای بهائیان را میبوسم، طرفدار ما شده است.
دراویش گنابادی پیش ما میآیند و از ما اعلام حمایت میکنند. قبلاً در (هفته نامه) عصر ما، مطلب میزدیم و نهضت آزادی به ما فحش میداد، ولی الان ما تبدیل شدهایم به قهرمان آنها.»
به نظر میرسد تأمل در سخنان مذکور و بررسی چرایی رسیدن جریانی که زمانی برخی از سردمداران مؤثرش افتخار همراهی با امام و خط انقلاب را داشتند به این نقطه و تلاش برای اصلاح مواضع و عملکردها، راه نجاتبخشی باشد برای آنان که هنوز دلمرده نشدهاند.
جریان مدعی اصلاحات باید بداند که ماهیت پایگاه اجتماعی کنونیاش، نه تودههای مردم و به ویژه مؤمنین و متدینین انقلابی، بلکه همان کسانی هستند که آقای بهزاد نبوی با ذکر چند نمونه عینی، به برخی از ویژگیهایشان اشاره میکند. البته برخوردار شدن مدعیان اصلاحطلبی از چنین پایگاهی، از سال های دورتر قابل پیش بینی بود.
با پیروزی سید محمد خاتمی در سال 1376 و تشکیل جبهه دوم خرداد و سپس جبهه به اصطلاح اصلاحات، این جریان در مسیری به حرکت درآمد که مختصاتش با مسیر انقلاب اسلامی ملت ایران و نقشه راه ترسیم شده از سوی رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) متفاوت بود.
جبهه مدعی اصلاحات، در مسیری حرکت کرد که یک ایستگاهش اجلاس برلین بود. در اجلاس برلین برخی از چهرههای جنجالی اصلاحات به نمایندگی از اصلاح طلبان، در کنار چه کسانی زیر یک سقف جمع شدند؟ فردی همانند بهزاد نبوی در آن سال باید احساس خطر میکرد جریان متبوعش در حال فاصله گرفتن از متن مردم و نزدیک شدن به اردوگاه ضد انقلابیون با ماهیتهای رنگارنگ است.
آری، مسیر متفاوت جریان به اصطلاح اصلاحطلبی از مسیر متن مردم و انقلاب از سال 76 تا به امروز، دارای ایستگاههای هشداردهنده فراوانی بود، لکن به دلیل غرور و لجاجت، کمتر کسی از درون این جریان به این هشدارها توجه کرد.
در سال 1388 و در اوج تبلیغات انتخابات، آنگاه که قدرت رسانهای نظام سلطه و جریان ضدانقلاب، در کنار موسوی برای رأیآوری قرار گرفت، این یک زنگ خطر بود که جدی گرفته نشد، فعال شدن این رسانهها و سفارتخانههای اروپایی در تهران برای کشاندن مردم به خیابانها جهت اعتراض به نتیجه انتخابات، یک زنگ خطر بود که جدی گرفته نشد. حتی خود آقای بهزاد نبوی از آوردن جمعیتی در 25 خرداد 88 در خیابانها و قرار دادن این جمعیت در برابر نظام، احساس غرور کرد و از آن به عنوان یک پیروزی یاد کرد، لکن غافل از این بود که چه کسانی و چه مجموعههایی و با چه اهدافی در پشت این صحنه قرار دارند.
رفتارهای اصحاب فتنه سبز در 30 خرداد، روز قدس، 13 آبان، 16 آذر و نهایتاً عاشورای سال 1388، نشان داد که در پشت صحنه، چه خبر است لکن هیچ یک از این ایستگاههای هشداردهنده نتوانست بر غرور و لجاجت سردمداران و دستاندرکاران جبهه مدعی اصلاحطلبی غلبه و آنان را از خواب غفلت بیدار کند.
آیا در ادامه این مسیر، ایستگاهی هست که ما آدمیان مغرور و لجوج را به خود آورد و از غفلت برهاند؟ به طور قطع ایستگاه مرگ به استناد قرآن، این چنین است که حضرت حق فرمود: «حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ»، «لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ» (سوره مؤمنون آیه 100 و99)
اما باید بدانیم؛ گرچه با قرار گرفتن در ایستگاه مرگ متوجه همه قضایا میشویم لکن دیگر هیچ فرصتی برای جبران اشتباهات وجود ندارد.ای کاش این هشدار قرآن را جدی بگیریم و تا فرصت هست به فکر اصلاح خویش باشیم.