به گزاری گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، سعدالله زارعی طی یاداشتی نوشت؛ جنگ جاری غزه بیش از آنکه جنگ رژیم صهیونیستی علیه ساکنان بیپناه و مقاومت قهرمانانه فلسطینیها باشد، جنگ رژیمهای مصر و عربستان علیه مردم مقاوم فلسطین است و بنظر میآید که حداقل از روز ششم جنگ، ارتش رژیم صهیونیستی به این جمعبندی عملیاتی رسیده بود که باید به جنگ پایان دهد کما اینکه انتقادات صریح وزیر خارجه آمریکا از ضعف توانایی تلآویو در مدیریت جنگ- که از شبکه فاکسنیوز پخش شد- بیانگر آن است که جمعبندی آنان نیز این بود که عملیات نظامی اسرائیل با همه دستبازی که ارتش آن دارد، نمیتواند به مقاومت فلسطینیها آسیب بزند. از این رو اسرائیلیها و آمریکاییها -براساس اسناد و شواهد زیاد- بعد از روز ششم جنگ دریافتند که این جنگی است با هزینه زیاد و فایده کم. اما با این حال جنگ تا امروز ادامه پیدا کرده و این نشان میدهد که اراده دیگری پشت این مسئله وجود دارد و صد البته این به آن معنا نیست که مسئولیت جنگ از روز ششم به بعد متوجه رژیم صهیونیستی و دولت آمریکا نیست چرا که در طول این ۲۶ روز، اسرائیل عامل اصلی مباشر جنایات وحشیانه بوده و آمریکا در طول این دوره از اقدام جنایتکارانه رژیم صهیونیستی اسرائیل حمایت کرده و آن را حق تلآویو دانسته است.
اولین شاهد اینکه جنگ غزه از روز ششم با یک اراده عربی دنبال شده است، طرح آتشبس که رژیم مصر پس از آغاز این جنگ ارائه کرد. جدای از اینکه ارائه سریع طرح آتشبس و سپس پذیرش بیقید و شرط رژیم صهیونیستی از نوعی هماهنگی قبلی خبر میداد در عین حال کاملاً واضح بود که طرف فلسطینی و به عبارتی ملت فلسطین آن را نمیپذیرد چرا که متضمن هیچ سودی برای آنان نبود. در واقع طرح سه مادهای ناظر بر آتشبس مصریها برای آن ارائه شد که از همان آغاز مسئولیت جنگ متوجه فلسطینیها باشد و نه رژیم صهیونیستی. اما البته شدت جنایات رژیم صهیونیستی مانع آن شد که افکار عمومی دنیا مسئولیت ادامه جنگ را متوجه مقاومت فلسطین نماید از این رو یک اندیشکده آمریکایی دو هفته پس از آغاز جنگ غزه نوشت: «مصر، اسرائیل و آمریکا قادر نیستند خدشهای به مشروعیت مقاومت فلسطینیها در غزه وارد نمایند.»
شاهد دیگر نقش مصر در جنگ علیه فلسطینیها این است که یک هفته پس از آغاز جنگ و در حالی که طرح سه مادهای مصر بطور جدی مورد انتقاد واقع شده بود و شخصیتهای مسلمان و محافل عربی آن را ضعیف و غیرقابل قبول میدانستند، وزیر امور خارجه مصر هر نوع تغییر در طرح را مردود دانست و تأکید میکرد که هر مسئله دیگر باید پای میز مذاکره میان دو طرف تعیین شود. کاملاً واضح بود که منظور وزیر خارجه مصر این بود که عملیات نظامی به مثابه یک اهرم کارآمد برای تحمیل دیدگاههای دشمنان مقاومت ادامه پیدا نموده و طرف فلسطینی از همه موقعیتها و موفقیتهای خود عقبنشینی کند کما اینکه مصریها در طول این دوران حاضر نشدند گذرگاه رفح را به روی مجروحان فلسطینی باز کنند و نیز اجازه ندادند گروههای امدادی و امکانات دارویی کشورهای اسلامی به غزه وارد شود. اگر مقایسهای میان مواضع مصر و رژیم صهیونیستی در مورد گذرگاهها انجام دهیم درمییابیم که مواضع دولت ژنرالالسیسی در مورد گذرگاهها از مواضع دولت نتانیاهو سختگیرانهتر بوده است.
شاهد دیگر این است که دولتهای مصر و عربستان و نیز تشکیلات خودگردان فلسطین که کاملاً با مصر، عربستان و رژیم صهیونیستی هماهنگ است، در آغاز این جنگ، از یک سو مقاومت فلسطین را بطور آشکار مسئول جنگ معرفی میکردند و از سوی دیگر وجود سلاح در غزه را عامل اصلی جنگهای سه گانه اسرائیل علیه غزه معرفی کرده و خواستار خلع سلاح غزه بودند. جالب این است که اسرائیل در این بحث هم یک گام از مصر، عربستان و تشکیلات خودگردان عقبتر بود، اسرائیلیها مسئله ضربه به توانایی تسلیحاتی و از میان برداشتن تونلها را مطرح میکردند در حالی که آن دو دولت و تشکیلات خودگردان روی مسئله خلع سلاح مقاومت تأکید داشتند!
اصرار مصر، عربستان و تشکیلات خودگردان بر پایان دادن به توانایی تسلیحاتی مقاومت فلسطین بر چند دلیل استوار بود. دلیل اول آنان این بود که بساط مقاومت در برابر اسرائیل و مقوله کارآمدی مقاومت در برابر سازش را برچینند و موضوع فلسطین به شکل یک توپ در دستان آنان قرار گیرد و آنگونه که میخواهند- و در واقع آنگونه که رژیم صهیونیستی و آمریکا میخواهند- پرونده فلسطین را مدیریت نمایند. دلیل دوم آنان این بود که بالاخره راهی برای آغاز اضمحلال مقاومت در منطقه پیدا کنند. همانگونه که آقای سید حسن نصرالله در اثنای این جنگ گفت رژیم صهیونیستی و رژیمهای صهیونیستی عربی مصر و عربستان تصور میکنند که مقاومت فلسطین ضعیفترین و در عین حال نزدیکترین حلقه از زنجیره مقاومت منطقهای است و از طریق آن میتوان اقدامات تضعیف کننده و فیصله دهنده علیه مقاومت را آغاز کرد. هیچ کس در منطقه تردید ندارد که دولتهای آمریکا، اسرائیل، مصر، عربستان و پارهای دیگر از دولتها نظیر دولتهای امارات و اردن بزرگترین تهدید حیاتی خود را «جبهه مقاومت» میدانند و لذا برای از میان برداشتن آن هرازگاهی وارد یک عملیات نظامی شدهاند و البته تا امروز موفقیت چندانی نداشتهاند.
دلیل سوم این است که سینه رژیمهای کنونی مصر، عربستان، امارات، اردن و تشکیلات خودگردان مملو از کینه نسبت به جریان اخوانالمسلمین است و لذا در طول سالهای اخیر از هیچ اقدامی علیه این جریان اسلامگرا کوتاهی نکردهاند اگر خبرهای سه ماه اخیر را مرور کنیم میبینیم که در عربستان، اردن، مصر و امارات اقدامات مشابهی علیه رهبران و جریان اخوانالمسلمین به اجرا درآمده است. جریان عربی وابسته به غرب بعد از توافق اردیبهشتماه گذشته بین فتح و حماس و کنار رفتن دولت اسماعیل هنیه گمان کردند که موقعیت مقاومت در داخل غزه از بین رفته و از این رو تن به طرح محمود عباس داده است و لذا فکر کردند با یک جنگ میتوانند حماس را وادار به تحویل غزه و در واقع تحویل پرونده فلسطین به جریان وابسته عربی نمایند. دلیل چهارمی هم وجود داشت. مصریها و بطور خاص دولت السیسی حذف مقاومت و تحویل پرونده فلسطین به آمریکا و اسرائیل را یک فرصت مناسب برای جلب اعتماد کامل آمریکا ارزیابی میکردند و بر این اساس مواضع تندروانهتری از اسرائیل در جنگ اتخاذ کردند.
جنگ مصر، عربستان و تشکیلات خودگردان علیه غزه برای آن بود که شرایط غزه را به رنگ شرایط کرانه باختری درآورند. در کرانه باختری، رژیم صهیونیستی از اقتدار فراوان امنیتی برخوردار است و یک گروه پلیس فلسطینی وجود دارد که به نیابت از اسرائیل فریادهای مقاومت علیه رژیم تلآویو را خاموش میکند و از این رو شاهد هستیم که علیرغم مخالفتهای فراوانی که حتی در غرب علیه شهرکسازی در مناطق ۱۹۶۷ وجود دارد، شهرکسازیها در کرانه باختری هر روز گسترش پیدا کرده است. قرار مشترک جبهه غربی، عربی، صهیونیستی این بود که غزه به رنگ کرانه درآید اما ۲۶ روز پس از آغاز این جنگ همه آنان به قطعیت دریافتند که نه تنها شرایط غزه به نفع آنان تغییر نکرده بلکه این کرانه باختری است که به گواهی تظاهرات عظیمی که هر روز و شب در آن جریان دارد، به رنگ غزه درآمده و شرایط را برای همه آنان خطرناک کرده است، در واقع جنگ اخیر غزه نه تنها سلطه محمود عباس بر غزه محکمتر نکرد بلکه میخهای حکومت او در کرانه را هم از جا کند و به مشروعیت اندک او آسیب جدی وارد ساخت.
اما دلیل شکست این طرح مشترک، مقاومت دلیرانه فلسطینیهاست. این مقاومت اگر چه هوشمندانه بوده و تحت تاثیر اقدامات سازمانیافته حماس، جهاد و گردانهای مقاومت قرار دارد اما اندازه آن بسیار بزرگتر از تواناییهای یک یا چند سازمان است. در واقع آنچه در غزه جریان دارد مقاومت مسلحانه یک ملت یک میلیون و هشتصد هزار نفری است نه صرفاً مقاومت یک سازمان با چند سازمان چند ده هزار نفری. بزرگترین سند این مدعا این است که هیچ کس در غزه علیه مقاومت مسلحانه حرف نزده است.
اما چرا این مقاومت مسلحانه در غزه شکل گرفته است. دو دلیل عمده را میتوان برای آن برشمرد. دلیل اول این است که فلسطینیها جنگ را بهتر از محاصره میدانند بله تردیدی نیست که هیچ ملتی از جنگ استقبال نمیکند اما وقتی فلسطینیها این دو را مقایسه میکنند میبینند هفت سال تحت محاصره بوده و در این دوران دستکم ۵۰ هزار نفر را از دست دادهاند و محاصره هم جز فقر و رنج برایشان نتیجهای نداشته است در حالی که در جنگ که نمیتواند برای مدت طولانی ادامه داشته باشد، قربانیان کمتری میدهند و میتوانند دستاوردهایی داشته باشند. در عمل هم دیدهاند که میزان قربانیان آنان در محاصره بیش از جنگ است. دلیل دوم، نگاه آنان به دستاوردهای مقاومت در طول این دوران بوده است آنان به خوبی میدانند که جریانهای سازشکار نتوانستهاند هیچ هدفی را به نفع آنان محقق نمایند در حالیکه مقاومت فلسطینی توانسته ضربات سنگینی به دشمن وارد کند. آنان میدانند با مقاومت به حساب میآیند و میتوانند متقابلاً برای دشمن مشکلآفرین باشند. درست است که مردم در غزه در زیر بمباران قرار داشته و امنیتی برایشان نمانده است اما در عین حال میدانند که همین وضع عدم امنیت در کرانه هم هست بدون آنکه از کرانه باختری یک گلوله به سمت اسرائیل شلیک شده باشد و اضافه بر آن، میدانند که غاصبان صهیونیست در شمالیترین تا جنوبیترین مناطق تحت اشغال خود نیز احساس امنیت نمیکنند و این عدم امنیت دو طرف در نهایت میتواند به یک راهحل به نفع فلسطین ختم شود، از این رو فلسطینیها در روند سازش برای خود هیچ نفع و چشماندازی نمیبینند در حالیکه در مقاومت به وضوح برای خویش هم نفع و هم آینده روشن میبینند اللهمانصر هم نصراً قریباً
منبع: کیهان