به گزارش گروه فضای مجازی«خبرگزاری دانشجو»، طاهره صفرزاده در وبلاگ هو المحیی خالق خواهری چون حوری آورده است:
من میگریم برای آدمها
نه برای جسدها
بل برای زندهها
آی آدمها اگر زندهاید
کجای این زمین پراکندهاید
کودکی در ساحل مرد
دیروزترش مادرش...
پدر مانده ست تنها
آی آدمها! آی آدمها
فقط یک قاشق غذا
یک کف دست آب
هنوز کودکی زنده ست آنجا
آی آدمها! آی آدمها
سجادهای پهن
پیشانی مانده
سرش رفته
کسی میداند...
سجده که بوده؟
آی آدمها! آی آدمها
اینور دنیا رقص
آنور دنیا غرق
این وسط مانده
دخترکی مو سوخته
آی آدمها! آی آدمها!
زنبیل خریدش پخش...
صدای اذان هم پخش...
مسجد و بازار خالی
کو مشتری؟
کو مسجدی؟
کو یک فلسطینی؟
قبرش کجاست؟
نامش کجاست؟
آهان، یک گور دسته جمعی!
آی آدمها! آی آدمها
دیدید و زندهاید؟
نمیریم دسته جمعی؟!
***
«ناصبی؟»
تو ناصبی بودی؟ نمیدانستم ناصبیها علی دارند
مسجدی انگار به نام حسینی دارند
تو ناصبی بودی؟ چرا بر دیوارت آن عکس؟!
نمیدانستم ناصبیها هم خمینی دارند
تو ناصبی بودی؟ چرا بر دست زنت آن سنگ؟!
نمیدانستم ناصبیها هم غیرت زینبی دارند
تو ناصبی بودی؟ همسایهات چرا شیعه؟
مگر ناصبیها طاقت همسایگی دارند؟!
تو ناصبی بودی؟ دستت به دهان رسیده؟!
مگر ناصبیها سفره خالی دارند؟
تو ناصبی بودی پس چرا کودکت مرده؟
مگر ناصبیها کشتههای جنگی دارند؟
***
«ساحل»
دیگر در ساحل بازی نخواهم کرد
به یاد کودکت، سفر به ساحل نخواهم کرد
مثل سهراب قایقی و خواهم انداخت به آب
جز آن قایق اسرائیل قصد دیگری نخواهم کرد
دیگر با اخبار تو غذا نخواهم خورد
برای گلی فریاد نخواهم کرد
شرمندهایم، گل زدیم و خوردیم و شما مردید
دیگر برای جامهای جهانی ذوقی نخواهم کرد
من مسلمانم، شما هم؟ آری
دیگر ولی افتخاری به مسلمانیم نخواهم کرد
حالا که دلم سنگ شده بیا و بردار
پرتابش کن، عیب ندارد، یاد دلم را نخواهم کرد