گروه آزاداندیشی "خبرگزاری دانشجو"، احمد رهدار؛ بحث درباره تمدن و کم و کیف مطالبه آن از مباحث دهههای اخیر در جهان اسلام است و بسا کشورهای اسلامی که هنوز هم، چنین مطالبهای در آنها تحقق نیافته است. سابقه طرح این بحث در کشور ما نیز هر چند به صورت پراکنده در برخی از مراکز رسمی و غیررسمی، به صورت فردی یا گروهی از سالهای نخست پس از انقلاب شروع شده، اما از زمان مطالبه مقام معظم رهبری از فرهیختگان دانشگاهی و حوزوی و ترسیم نقشه راه تکاملی ما در پنج گامی که آخرین آنها نیل به «تمدن نوین اسلامی» است، شتاب بیشتری به خود گرفته است. پرسش مهم در این خصوص این است که چرا چنین مطالبهای در عصر ما صورت میگیرد و نه در اعصار گذشته؟ پاسخ به پرسش مذکور نیازمند طرح مقدمات دین شناختی خاصی است که به دو مورد از آنها در ذیل اشاره میشود:
1. در حالی که دین کامل است، دینداری مستکمل است. این بدین معنی است که تمامیت دین در تمامیت تاریخ فهم میشود و نمیتوان دورهای از تاریخ را یافت که مجموعه فهم اجتماعی از دین در آن دوره با کل ظرفیت دین تطبیق داشته باشد.
بی شک، چنین اتفاقی باید در تاریخ بشریت بیفتد و گرنه جعل ظرفیتهای فهم نشده از دین از جانب خداوند متعال، امری لغو و عبث خواهد بود. در این صورت، اتفاق مذکور زمانی حاصل میشود که تاریخ بشریت به پایان برسد. در آن زمان میتوان ادعا کرد که مجموعه فهم تاریخی بشر از دین، با کل ظرفیت دین برابر است. این ادعا با مبانی روایی شیعه در خصوص غلیان و اشتداد دینداری در عصر حاکمیت جهانی حضرت مهدی(عج الله تعالی فرجه الشریف) نیز همخوانی دارد.
صورتهای تکاملی تحقق تاریخی اسلام معلول آگاهی مسلمانان است
توجه به این نکته مهم است که بدانیم صورتهای استکمالی تحقق تاریخی اسلام، معلول آگاهی فزاینده و تکاملی مسلمانان است، بدین معنی که هر چه ظرفیت استنطاقی مسلمانان از اسلام بیشتر شود، به همین میزان لازم است اسلام درون مایههای بیشتری از خود را به نمایش گذارد. اما این درون مایهها همواره نمیتوانند در یک قالب و عنوان بگنجند، زیرا ناگزیر میان قالب و محتوا رابطهای وثیق برقرار است و با تغییر محتوا، تغییر قالب ضرورت مییابد. هم چنان که در سیر استکمالی تحصیلی، به میزان افزایش آگاهیهای دانش آموزان، لازم است تا متون آموزشی، محتواهای بیشتری را در اختیار آنها قرار دهند و این محتواها از ابتدا تا انتهای دوره تحصیلی یک قالب و عنوان نداشته، بلکه قالبهایی چون دبستان، دبیرستان، کارشناسی، دکتری و .... دارند. به عبارت دیگر؛ دیالکتیک «ذهنیت اسلامی» که برآیند ادراکات مسلمانان در هر دورهای است و «متون اسلامی» توأمان به ارتقای ذهنیت مذکور و ظاهر شدن هر چه بیشتر بطون متون اسلامی میانجامد. وضعهای متفاوت فرهنگ، حکومت و تمدن، معلول کم و کیف این ارتقای ذهنیت و تکثیر هستند.
صورتهای کلان تحقق تاریخ اسلام
2. صورت تام و تمام تحقق اسلامی در تاریخ، دفعی نخواهد بود، بلکه تدریجی بوده و در هر مرحله نیز قالب خاص و متفاوتی از قبل و بعد دارد. در مطالعه این مراحل توجه به این نکته لازم است که بدانیم آنها نه فقط تدریجی، بلکه تکاملی نیز هستند و این ادعا با باور به استکمال دینداری نیز هم خوانی دارد. به نظر میرسد، سه صورت کلان تحقق تاریخ اسلام عبارتند از:
الف: صورت فرهنگی: این مرحله از تحقق اسلام، نخستین مرحله از تحقق تاریخی آن بوده که در یک پروسه نسبتاً طولانی، مفاهیم، مناسک و به طور کلی هنجارهای فرهنگی دوره پیشااسلامی کم کم جای خود را به متناظرههای اسلامی میدهند. دلیل طولانی بودن این دوره، از سویی دیرپایی و از سویی، دیرزایی فرهنگ است؛ بدین معنی که نه فرآیند حذف فرهنگ پیشین و نه فرآیند زایش فرهنگ جدید به سهولت انجام میپذیرد. به عنوان مثال؛ در این دوره «رویکرد امضایی» به مثابه راهبردی برای تعامل با فرهنگ پیشین و به منظور فرصت زایی زمانی برای تصرف مفهومی در فرهنگ پیشین و تحقق مولفههای فرهنگی جدید، به کار گرفته میشود.
واضح است که همان احکام امضایی در نهایت، چنان قیوداتی پیدا میکنند که اگر نه ماهیت، حداقل کار ویژه آنها تا حد قابل توجهی در خدمت اهداف فرهنگ جدید قرار میگیرد، به گونهای که در مواردی زاویه حداکثری و تضاد با کار ویژه پیشین خود مییابند. در خصوص مناسک نیز، تلاش میشود تا از طریق شبکهای کردن مفاهیم فرهنگی جدید، نوعی هژمونی فرهنگی، معطوف به حداقلی کردن یا حذف مناسک فرهنگی پیشین ایجاد شود. به عنوان مثال، میتوان به فرآیند حداقلی حذف سلوک بردهداری- که میراث فرهنگ پیشااسلامی در دوره اسلامی است- در تاریخ اسلام اشاره کرد.
ب) صورت حکومتی: این مرحله از تحقق تاریخی اسلام، دومین مرحله از تحقق تاریخی آن بوده که در یک پروسه طولانی، مفاهیم فرهنگی تولید شده در عالم اسلامی به منظور همافزایی معنایی و هماهنگی کارکردی در یک نظم و ساختار منسجم و تشکیلاتی قرار میگیرند، پیچیدگی ساختار مذکور و نیز جلوگیری از تفسیرها و تاویلهای تحریفی، نیاز به یک اقتدار مرکزی به نام حکومت را ضروری میکرد واضح است که حکومت اسلامی باید مسبوق به تئوری باشد. تئوریای که هر چند پس از تشکیل حکومت نیز امکان بسط و تغییر دارد، اما قبل از آن باید رسالت تنظیم مفاهیم فرهنگی و شبکهای کردن آنها را عهدهدار باشد. در تاریخ اسلام، هر چند تسنن بسیار زود به حکومت دست یازید، اما این توفیق برای تشیع، به دلایل سیاسی- تاریخی بسیار دیرهنگام حاصل شد.
برخی حکومتهای شیعی از جمله طاهریان، آل بویه، سربداران و حکومتهای صفویه تا انقلاب اسلامی ایران، نه اینکه در مقام اجرا و عمل، مطلوب نبودند بلکه حتی در ساحت نظر نیز مطابق با عقلانیت سیاسی شیعه در دوره غیبت- که فقیه جامع الشرایط در آن دال مرکزی قدرت به حساب میآمد- نبودند و این مهم برای تشیع در پانزدهمین قرن اسلامی و تنها با تحقق انقلاب اسلامی ایران حاصل آمد.
صورت حکومتی تحقق اسلام در هر دو قالب شیعی و سنی آن باعث میشود تا هم امکانهای اجرایی کردن ظرفیتهای فهم شدن از دین، حداکثری شده و هم استنطاق از دین در ظرفیتهای هنوز فهم نشده از آن و نیز الزامات آنها در حوزه اجرا حداکثری شود.
ج: صورت تمدنی: این مرحله از تحقق تاریخی اسلام، سومین مرحله از تحقق تاریخی آن بوده که در یک پروسه طولانی، تجارب و ظرفیتهای حکومتهای تاریخی اسلامی، معطوف به تحقق یک نظم پیچیده و فراگیر- به گونهای که میراث اسلامی در بخشهای مختلف و در همه سطوح و ابعاد بتوانند به صورت منطقی یکدیگر را پشتیبانی کنند. در ظرفی به نام تمدن متمرکز میشوند. فراگیری و گستردگی عمل و رسالت تمدن اسلامی دو وصف آشکار دارد: نخست اینکه برخلاف حکومتهای اسلامی که با ما به الامتیازهای مذهبی(شیعی و سنی) تشخص و تعین مییافتند، تمدن اسلامی به دلیل ساحت پیچیده، متکثر و فراگیرش با مابهالامتیازهای دینی(اسلامی) و نه صرفاً مذهبی تشخص و تعین مییابد.
تمدن اسلامی بر اشتراکات شیعه و سنی استوار است
به عبارت دیگر، تمدن اسلامی بیش از آنکه بر مابه الامتیازهای شیعی و سنی استوار باشد، بر ما بهالاشتراکهای آن دو استوار است و دوم اینکه در حالی که غیریت اول حکومتهای اسلامی غیریتهای درون اسلامی ( و ناظر به تفاوتهای فرق مذهبی) است، غیریت اول تمدن اسلامی، ناظر به تمدنهای دینی (مثل تمدن مسیحی غرب) و غیردینی (مثل تمدن چینی) است. واضح است که تحقق این وضع و وصف، مقتضی اتخاذ رویکرد وحدتی- تقریبی در درون جهان اسلام، بستری مناسب برای تعامل حداکثری میراث دینی تمامی قرق اسلامی ایجاد کرده و به نوبه خود زمینهساز گذار راحتتر جهان اسلام از سیطره گفتمانهای تمدنهای غیراسلامی میشود.
با ذکر این دو مقدمه، پاسخ این پرسش که چرا مطالبه تمدن از میراث اسلامی در عصر ما صورت میگیرد و نه در اعصار گذشته تا حدودی روشن میشود، زیرا اولاً تا داشته ذهنیت اسلامی به میزانی ارتقا نیابد که مسلمانان را مستعد حرکت در وضعی خاص(اعم از فرهنگ، حکومت و تمدن) کند، چنین مطالبهای صورت نمیگیرد.
به عبارت دیگر؛ مطالبه هر نوع از صورتهای تحقق تاریخی اسلام، معلول وضع ذهنیت اسلامی است و واضح است در شرایطی که وضع ذهنیت اسلامی بسیط و غیرمتورم باشد، استعدادی برای مطالبه صورت تمدنی اسلام وجود ندارد. ثانیاً بدون گذار از بستر صورتهای فرهنگ و حکومت که هر کدام نیازمند به طی فرآیندهایی طولانی هستند، امکان مطالبه دفعی تمدن در گذشته وجود نداشته است.
به طور خلاصه، میتوان گفت قرائت انقلاب اسلامی ایران از تراث اسلامی به گونهای بوده که منجر به وجود آمدن «وضعی خاص» برای ذهنیت اسلامی شده است به گونهای که مسلمانان معاصر با تکیه بر آن وضع، خود را برای ورود به صورت تمدنی اسلام، مستعد میبیند. توجه به این نکته مهم است که بدانیم استعداد مذکور، اعتباری نبوده و تنها در صورتی حاصل میشود که ماده خام آن به صورت واقعی وجود داشته باشد. براین اساس، نباید پنداشت که تب تمدن خواهی و تمدن سازی در نخبگان اسلامی صرفاً ناشی از مطالبه اعتباری مقام معظم رهبری از آنها بالا رفته است، بلکه واقعیت این است که مطالبه مذکور توسط معظم له نیز تنها پس از حساس ایشان مبنی بر قرار گرفتن امت اسلامی در وضع استعداد تمدنی صورت گرفته است.
پس از آنکه قومی مستعد خیز تمدنی شده و بسا به تحقق آن نیز موفق گشته، این پرسش مهم و اساسی طرح میشود که میان تمدن حاصل شده و اسلام چه نسبتی است؟ اساساً آیا امکان تحقق تمدنی با وصف اسلامی و مهمتر از آن، تمدنی در تراز اسلام هست یا خیر؟
ادامه دارد...
* برگرفته از مقاله «پله پله تا آرمانشهر» تألیف احمد رهدار، منتشر شده در هفتهنامه پنجره، شماره 215.