به گزارش گروه فضای مجازی« خبرگزاری دانشجو»، همهگیر شدن برخی پیشفرضهای غیر علمی درباره عملکرد دستگاه سیاست خارجی آمریکا حقیقتا نمایه مناسبی از میزان ضعف تحلیل و سهلاندیشی غیر قابل باور برخی دیپلماتها و سیاستمداران ایرانی در دورههای مختلف است. فرضیه جالب توجه «صلحطلبی دموکراتها» و «جنگطلبی جمهوریخواهان» از همین دست پیشفرضهاست که بیشک از بالادست دیپلماسی ایرانی به تحلیل مردم کوچه و بازار راه یافته است. فارغ از اینکه سنگینترین تحریمها ضد ایران در دوره دموکراتها وضع شده و در مقابل بزرگترین پیشنهادات و تعاملات دو طرف نیز در زمانه قدرت گرفتن جمهوریخواهانی همچون ریگان و بوش صورت گرفته است! از ماجرای افتضاح سیاسی «ایران کنترا» در دوره ریگان که در کشورمان به «ماجرای مکفارلین» شهره است تا قضیه وقاحتآمیز پیشنهاد سازش دولت خاتمی که در آمریکا به «معامله بزرگ» دوره بوش پسر مشهور شد و جز بدنامی قرار گرفتن در «محور شرارت» هیچ برای دولت اصلاحات به بار نیاورد!
با این حال هنوز برای مدیران برخی نهادهای موثر در کشورمان پذیرش این واقعیت که دستگاه سیاست خارجی آمریکا برخلاف واقعیات، اصرار دارد سیاستی«دوچهره» از خود در جهان به نمایش بگذارد، پیچیده است! تا حدی که از پس تحلیل تحرکات آشکار و نهان بنیادهای مهم و موثری چون «راکفلرها» که کنترل سیاستپیشگان دموکرات و جمهوریخواه شورای روابط خارجی آمریکا را توامان با ثروت و قدرت قابل توجه در دست دارند، برنمیآیند! هنوز وقتی از لزوم آشتی با ایران در لابیهای امنیتی همچون نایاک و پلوشرز و نیوآمریکا و وودرو ویلسون و بروکینز در قالب برنامه «صلح خاورمیانه» صحبت میشود، بخش قابل توجهی از مدیران کشورمان از پس توجیه و تحلیل علت نقشآفرینی خبیثترین سناتورهای آمریکایی با نیات ضد ایرانی در چنین مجامعی برنمیآیند و رابطه نقشه هوشمندانه «خلع سلاح» توام با امتیازگیری حداکثری به بهانه «آشتی» را درک نمیکنند! بدتر اینکه همین تحلیلگران و دیپلماتهای ایرانی میکوشند هر نوع چرخشی در حیطه سیاست خارجی آمریکا را که بنا بر تغییر اقتضائات جهانی و فضای داخلی این کشور صورت میگیرد در همین سیستم یک هستهای قدیمی جای دهند!
با این تصویرسازی غلط، هرگونه تلاشی از سوی آمریکا برای ارتباطگیری با ایران تعبیر به «پذیرش قدرت ایران» و تغییر آمریکا و علاقه به بستن پیمان سازش با اصلاحطلبان یا اعتدالیون ایرانی میشود! تزهای مضحکی همچون «قیام دولت آمریکا ضد اسرائیل» با هدف «آشتی با ایران» نیز از جانب برخی دیپلماتهای عالیرتبه در همین فضا ارائه شده است! به این ترتیب کارکرد سیاست دوگانه دستگاه دیپلماسی آمریکا که در بازی لابی مشترک «جنگ و صلح» همچون 2 لبه یک قیچی عمل میکنند، همیشه پنهان نگاه داشته شده است.
ظریف در اولین نطق تلویزیونی خود پس از کسب رای اعتماد از مجلس با استفاده از عبارت «تندروهای آمریکا» تشدید تحریمها در کنگره آمریکا را حاصل وحشت تندروها میخواند! و در تحلیلی عجیب امضای 400 نماینده مجلسین آمریکا ذیل درخواست افزایش تحریمها ضد ایران پس از رای آوردن دکتر روحانی را تحت فشار لابی صهیونیستی تحلیل میکند اما با جدا کردن حساب 130 نماینده کنگره که خواهان گفتوگو با ایران بودند خواستار شناسایی و استفاده از امکانات جامعه سیاسی آمریکا میشود! این همان شیوه تحلیل سادهای است که در جریان امضای پیشنویس توافقنامه ژنو وزیر خارجه کشورمان را اسیر بازی پلیس خوب - پلیس بد آمریکا و فرانسه کرد و چند سال عقبتر از آن اقلیت محض و بیمقدار نایاک را در منظر دیپلمات نیویورکی «رقیب ایرانی آیپک قدر قدرت» در آینده جلوه داد!
هاشمی نیز پس از افشای ماجرای مک فارلین در ایران، در شرایطی مشابه، رفتار آمریکا را چنین تحلیل کرد: « من به طور جدی معتقدم آمریکاییها میخواهند از گروگانهای لبنان به عنوان وسیله اصلاح اشتباهات گذشته خود استفاده کنند و تنها مساله آزادی چند نفر نیست. آمریکا از مساله گروگانها میخواهد به جمهوری اسلامی ایران برسد و این نشانه باخت آنها و برد ما است».
از دوره مک فارلین تاکنون طالبان «رابطه با آمریکا» در ایران انتظار میکشند از جانب کدخدا مورد توجه قرار گرفته و آمریکا را دست کم در مقابل هممسلکان خودشان «پشیمان و نادم از گذشته» یا «مودب و باهوش» بیابند. هنوز اندر خم یافتن پاسخ این سوال هستند که بالاخره «آمریکا اسرائیل را اداره میکند یا اسرائیل آمریکا را میچرخاند؟!» تحلیلها در هر حال به بالادست ویترین سیاست خارجی آمریکا صعود نمیکند و هنوز نمیدانند «چرا کدخدا همیشه ظرف آنها را میشکند؟!» بازی قدیمی کماکان در جریان است. علی خرم، دیپلمات گروه مذکور میگوید: «به نظر من همه رفتارهای ایالاتمتحده پس از انتخاب حسن روحانی به ریاستجمهوری دگرگون شد و امروز میتوان چرخشی جدید در نوع نگاه آمریکا به ایجاد رابطه بین دو کشور دید(!)» گروهی دیگر از بیعلت بودن «کینهورزی ایدئولوژیک» در برابر آمریکای دگرگون شده صحبت به میان میآورند و طالب سیاست خارجی «بدون کف و تکبیر» اما با اتکا به «نهضت مذاکره تاسوعایی» هستند! اما در عین حال از تحلیل علت پیشروی جدی آمریکا در دورههایی که از جانب سیاسیون ایرانی بیشترین عقبنشینی صورت گرفته است، برنمیآیند! لافزنیها در حوزه آمریکاشناسی ادامه دارد و اگر بنا بر تکرار بازیهای قدیمی باشد این بار نیز به واسطه تضعیف مواضع دموکراتها در سنا، باید شاهد خیالپردازی درباره تهدیدات ناشی از روی کار آمدن جمهوریخواهان «جنگطلب» باشیم! کما اینکه اندکی قبل از پیشکش متن حقارتآمیز «معامله بزرگ» در دوره اصلاحات به دولت بوش نیز مانور ترس از حمله آمریکای جمهوریخواهان در تهران روی پرده رفت. تئوری این بود که پس از افغانستان و عراق دیگر نوبت ایران فرارسیده! جالب اینجاست که سهم تاریخی دموکراتهای به اصطلاح «صلحطلب» در جاانداختن این نظریه در اذهان دیپلماتها و برخی سیاسیون ایرانی قابل توجه است!
مدیران دستگاه سیاست خارجی آمریکا گاه فتیله جنگ و تحریم و تهدید را بالا میکشند و گاه از درک پیام مردم ایران سخن میگویند. هر چه هست آمریکا ناگزیر از پذیرفتن ایران و بسیار مشتاق به انجام توافقی جامع در زمانی کوتاه است. بزرگترین مدعای این تحلیل نیز توجه به عطش ششلولبندان بازنشسته جمهوریخواه و تمسک آنها به ادعاهای نئولیبرالی است. باشگاهی قدیمی که با بازسازی گفتمانی در قالب تیمی «عملگرا» همراه با دموکراتها پرچم «لابی صلح» را با هدف کاهش هزینههای آمریکا در دوره افول قدرت بالا برده است. درک این پازل چندان هم کار سختی نیست، فقط نباید اسیر ظواهر شد و بر سر میز مذاکره «ساده» بازی کرد! برای انعقاد یک «توافق خوب» با آمریکا مهم است که برای چندمین بار به تکنیک قدیمی امتیازدهی بیحساب توأم با عبور از خطوط قرمز نظام با هدف جلب رضایت آمریکا و اعتمادسازی بیهوده متوسل نشده و در مقابل تغییر آرایش دستگاه دیپلماسی آمریکا به بهانه انتخابات سنا، مانوری متقابل اجرا کنیم. تاکید بر جدی بودن حساسیتهای جامعه ایرانی نسبت به ادامه برنامه هستهای صنعتی کشورمان، خطوط قرمز تبیین شده توسط رهبر انقلاب و اهمیت جلب رضایت مجلس شورای اسلامی بخش مهمی از ابزارهای چانهزنی بر سر میز مذاکره است.
منبع: وطن امروز