به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، محمد ایمانی طی یادداشتی در کیهان نوشت:
اگر قرار باشد از افق سال ۲۰۲۵ به این مذاکرات نگاه کنیم، کدام تصویر دیده میشود و آمریکا با نگاه استراتژیک به یک دهه دیگر چه توقعی از مذاکرات دارد؟ متقابلاً اگر ما نیز ۱۰ سال دیگر را در افق نگاه خویش داشته باشیم از کدام موضع باید در مذاکرات شرکت کنیم و جایگاه دولت فعلی در این چشمانداز کدام است؟
۱- سال ۲۰۲۵ میلادی دست بر قضا، مصادف با سال ۱۴۰۴ شمسی است. ما در سال ۱۳۸۴ افق چشمانداز ۲۰ ساله برای خود ترسیم کردیم که براساس آن «ایران کشوری توسعه یافته با جایگاه اول اقتصادی، علمی و فناوری در سطح منطقه با هویت اسلامی و انقلابی، الهامبخش در جهان اسلام و با تعامل سازنده و مؤثر در روابط بینالملل است». پیش از ما رژیم ایالات متحده در سال ۱۹۹۷ استراتژی قرن جدید آمریکایی را تدوین و آن را از سال ۲۰۰۱ - تحت عنوان جنگ چهارم جهانی و زایمان خاورمیانه جدید- به اجرا گذاشت تا در مدت ۲۵ سال (تا سال ۲۰۲۵ میلادی- ۱۴۰۴ شمسی) به ابرقدرت بلامنازع دنیا تبدیل شود. اکنون نیمی از مسیر ما و مسیر آمریکا طی شده است. به گزارش نیوساینتیست در فروردین سال ۱۳۹۰، انجمن سلطنتی علوم انگلیس ضمن گزارشی علمی تأکید کرد «ایران سریعترین رشد علمی را در جهان دارد و سرعت رشد علمی این کشور ۱۱ برابر متوسط سرعت جهانی است». فروردین همان سال زبیگنیو برژینسکی استراتژیست آمریکایی در مصاحبه با سیانان خاطرنشان کرد «فکر میکنم همه این واقعیت را فهمیدهایم که نفوذ آمریکا در خاورمیانه رو به افول و زوال است. شاید این آغاز مرحلهای بزرگ باشد. ما دیگر نمیتوانیم از نفوذ خود استفاده کنیم. ما باید مراقب ایران و ترکیه باشیم و در این میان باید حواسمان بیشتر به ایران باشد. همچنین ما نباید از انگیزه انقلاب مردم در کشورهای عربی غافل شویم.»
۲- دو سال پیش از آن یعنی سال ۱۳۸۸- در بحبوحه فتنه و آشوب سبز- شورای ملی اطلاعات آمریکا (NIC) گزارش مهمی را منتشر کرد که راز دستیازیدن آمریکا به جنگ نیابتی نرم در داخل ایران (آشوب خیابانی) و سپس جنگ و تحریم اقتصادی از سال ۱۳۹۰ را بازگو میکند. در این ارزیابی و گزارش اطلاعاتی خاطرنشان شده بود ایران با روند قدرتیابی فعلی، تبدیل به یکی از قدرتهای بزرگ جهانی در سال ۲۰۲۵ میلادی] ۱۴۰۴ شمسی [خواهد شد. این گزارش از ایران به عنوان یکی از قدرتهای در حال ظهور (Coming powers) یاد شده و تصریح گردیده بود «اصلاح سیاسی رادیکال در داخل ایران ضرورت دارد»! گزارش البته به فراز و نشیب بافت جمعیتی و همچنین قدرت منحصر به فرد ایران در حوزه انرژی و نفت و گاز- در کنار روسیه و قطر- اشاره میکند و مینویسد «ایران کشور مهم خاورمیانه است که همیشه در برابر بحرانهای منطقه واکنش نشان داده و بر مسیر منطقه اثرگذار است. حکومت ایران هویت ناسیونالیستی و ضد آمریکایی دارد و دارای بلندپروازی در حوزه رهبری منطقهای و فناوری هستهای است. به نظر نمیرسد این خواستهها بدون فشارهای داخلی و خارجی برای تغییر فروکش کند». گزارش همچنین بر «فشارهای اقتصادی نظیر کاهش قیمت انرژی و فشارهای سیاسی داخلی از سوی گروههای تازهوارد داخلی برای تعدیل سیاستهای ایران جهت کاستن از تحریمهای بینالمللی» انگشت تأکید میگذارد. NIC در همین گزارش اذعان میکند «قدرت جهانی آمریکا در یک مسیر نزولی قرار گرفته و قدرت و ثروت اقتصادی جهان در حال انتقال از غرب به شرق است، آن هم به شکلی که در تاریخ مدرن سابقه ندارد». در همین چارچوب مهر ماه سال ۹۲ جیمز لندسی مدیر بخش مطالعات در شورای روابط خارجی آمریکا اعلام کرد «اقتدار منطقهای ایران چالش شماره یک اوباما در سال ۲۰۱۴ است». گزارشهای مشابه وضعیتی تیره و تار برای ایالات متحده آمریکا در سال ۲۰۲۵ یا ۲۰۳۰ ترسیم میکنند که طلیعه آن از هم اکنون در دولت اوباما و چالشهای اقتصادی، سیاست خارجی و رهبری نظام سیاسی آمریکا هویداست. آمریکا اکنون با ۱۷ هزار میلیارد دلار بدهکارترین کشور دنیاست.
۳- با این ارزیابی از فزایندگی قدرت ایران و کاهندگی قدرت آمریکاست که استراتژیستها و تصمیمسازان آمریکایی- صهیونیستی حد فاصل سالهای ۸۸ تا ۹۰ به ترسیم دوباره استراتژی آمریکا در قبال ایران پرداختند. درگیرسازی ایران با طیفی از چالشهای داخلی و خارجی به نحوی که قدرت تصمیمسازی فعالانه و استراتژیک از ایران سلب شود و رفتار واکنشی و درگیری با حواشی اصل شود، خروجی اغلب این ارزیابیهاست. عجیب نیست که نیمه خرداد ۱۳۹۳ یعنی ۴۵ روز مانده به پایان مهلت ۶ ماهه توافق ژنو، گروهک چند سر و فربه شده داعش در شمال بغداد و در مجاورت مرزهای ایران سربرمیآورد؛ همانگونه که تدارک کودتای مخملی و جنگ نیابتی در داخل ایران و در سال ۸۸ بیعلت نبود. سرجمع فشار تحریم اقتصادی، ایجاد بیثباتی و ناامنی در محیط داخلی و مجاورت ایران، عملیات روانی و شبیخون فرهنگی علیه ریشههای اعتقادی ملت ایران و تقویت شبکه سیاسی همآهنگ با غرب باید جایی نظیر مذاکرات هستهای به کار آمریکا و غرب بیاید و راهبرد مشغولسازی و منفعلسازی ایران را پیش ببرد. این متن گزارش دو هفته پیش پایگاه اینترنتی کنگره آمریکا (هیل) است که تصریح میکند «باید به موازات مذاکرات هستهای، ایران را درگیر مسائل داخلی کرد. غرب باید از طریق توجه و تقویت نقش جامعه مدنی داخل ایران، در زمینه دستیابی به نتیجه دلخواه در مذاکرات هستهای تلاش کند. اعضای جامعه مدنی ایران نقش مهمی در مذاکرات ایفا میکنند. اکثریت آنها از غرب حمایت میکنند و ما باید برای رسیدن به نتیجه دلخواه آنها را تقویت کنیم. این نتیجه دلخواه فقط با فشار خارجی و تحریمها به دست نمیآید. باید اتحادیهها، سندیکاها، سازمانهای حرفهای، هنری و کارگری را در ایران تقویت کنیم.... این خوب است که وزیر علوم به بازگشت افراد اخراجی به دانشگاه تأکید کرد هر چند که این امر به وجهه سیاسی وی لطمه زد. انتشار کتابهای توقیف شده، بازگشایی خانه سینما و نشست کانون نویسندگان همه گویای واقعیت مورد نظر ماست.»
۴- تیر ماه سال گذشته مایکل سینگ مدیر انستیتو واشنگتن ارزیابی دوگانهای از آقای روحانی ارائه کرد. «او نه تنها اصلاحطلب نیست بلکه از افراد درون نظام است که نقش مهمی در پیشبرد برنامه هستهای و سرکوبهای داخلی [فتنهگران- تیر ۷۸] داشته است» و «بعید نیست او خواستار تغییر باشد و مثلاً سران مخالفان را از بازداشت و حصر رهایی بخشد». همان ایام که هنوز دولت جدید تشکیل نشده بود روزنامه واشنگتن تایمز یادداشتی منتشر کرد و ضمن تأکید بر ضرورت تغییر در وزارتخانههایی مانند «علوم، فرهنگ و ارشاد اسلامی، اطلاعات و کشور» نوشت، «اگر روحانی به سوی تغییر در این حوزهها گام بردارد و لو پیشرفت مربوط به مذاکرات هستهای کند باشد، ثابت خواهد شد که وعده تغییر او واقعی بوده است (!) غرب نیز امیدوار است شاهد تغییراتی در سیاست خارجی ایران باشد و براساس این تغییرات و رفورمها (اصلاحات) درباره روحانی قضاوت خواهد کرد. انتصاب اعضای کابینه نخستین نشانه در این زمینه است [!!] البته انتخابات ایران آزاد و عادلانه نبود. روحانی نیز از خودیهای رژیم است که در سرکوب اعتراضات سال ۱۹۹۹ [تیر ۱۳۷۸] مقام ارشد شورای عالی امنیت ملی بود. با این وجود آنچه او درباره حقوق بشر انجام میدهد مهم است. اگر او به اصلاحات متعهد است میتواند از چند اقدام برای اثبات ادعای خود کمک بگیرد. این اقدامات نیازمند جرأت و شهامت است. نخست اینکه زندانیان بازداشتی را آزاد کند. گام بعدی آزادی مطبوعات و بازگشایی انجمن صنفی روزنامهنگاران است که سال ۲۰۰۹ منحل شد. سوم؛ او باید شخصی را بر وزارت علوم بگمارد که کمیتههای انضباطی را تعطیل و افراد اخراجی را بازگرداند. گام بعدی آزادسازی سازمانهای مدنی است که مورد حمایت خاتمی در سالهای ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۵ بود. روحانی باید محدودیتهای خانه سینما، کانون وکلا و سندیکاهای کارگری را از میان بردارد. در این صورت است که ولو پیشرفت مذاکرات هستهای کند باشد، ثابت خواهد شد روحانی دنبال تغییر است!»
۵- با این مقدمات به نظر میرسد صورت مسئله اصلی در «چالش- مذاکره» ۱۰ سال گذشته روشن است. پایگاه تحلیلی گلوبال ریسرچ ۲ ماه پیش در همین زمینه خاطرنشان کرد «آیا اگر ایران فرضاً به سلاح هستهای دست یابد، چنان تهدیدی را متوجه جامعه بینالمللی میکند که برای مقابله با آن باید سلاح به دست گرفت؟ گزارشهای سازمانهای دفاعی آمریکا خاطرنشان میکند، استراتژی نظامی ایران دفاعی است و نه تجاوزگرانه. آنچه برای سیاستمداران آمریکایی اصلیترین تهدید محسوب میشود، توانایی «نه» گفتن ایران به خط مشیهای سیاسی است که آمریکا ترسیم میکند.
دکترین آمریکا بر مبنای بازداشتن دیگران از قدرت «نه» گفتن تعیین شده است». توقع اصلی آمریکا از مذاکرات، سلب همین اقتدار الهامبخش است که میتواند طیفی از نافرمانیها را در مقابل آمریکا در جهان برانگیزد. اکنون این قدرت نه گفتن به عراق و سوریه و لبنان و روسیه و... گسترش یافته است. البته برای نه گفتن به قدرتهای زورگو باید قدرتمند شد و راهبرد «ما میتوانیم» انقلاب اسلامی را علیالدوام وسعت بخشید. خروجی این منطق در سیاست خارجی آن میشود که همه انرژی و ظرفیت دیپلماسی خود را معطل مذاکرات هستهای نکنیم. وزارت خارجه که «معاونت مذاکره با آمریکا» نیست! در عین حال همه ظرفیت دولت جمهوری اسلامی نیز نباید برای این روند تکبعدی و کاملاً شکننده خرج شود. آن سایت حامی دولت (عصر ایران) ۲ هفته پیش درست نوشت که «به نظر میرسد سیاستگذاری در دولت آقای روحانی نیاز به بازنگری و بازتعریف جدید منهای سیاست هستهای دارد. دولت عملاً نیمی از زمان ۴ سالهاش را صرف موضوع خاص مذاکرات کرده که تاکنون نتایج آن در اقتصاد، صادرات و اشتغال ملموس نیست. ایران در فرصتهای بینالمللی بیرقیب نیست و قرار نیست تا پایان دوره ریاست جمهوری آقای روحانی ادامه داشته باشد.»
آمریکا به دلایل کاملاً روشن مایل نیست روند مذاکرات چیزی بر قدرت ایران بیفزاید. در این وضعیت آیا همه توان و برنامهریزی و انرژی دولت تا سال ۹۶ صرف مذاکره میشود؟ بله، استفاده از ظرفیت دیپلماسی برای رفع شرارتها لازم است اما پرسش اصلی این است که آیا دولت یعنی وزارت خارجه و وزارت خارجه یعنی مذاکره با آمریکا؟! ۱۵ ماه از عمر دولت یازدهم به همین منوال گذشت. آیا نباید پرسید استراتژی و نقشه راه کلی دولت غیر از موضوع مذاکره چیست؟ غفلت از استراتژی و نقشه کلی موجب آن میشود که خدای نکرده برخی اجزای مؤثر دولت در زمین و نقشه دشمن برای کشیدن ترمز قدرتافزایی و پیشرفت ایران در افق ۱۴۰۴ بازی کنند یا حداکثر به این دل خوش دارند که در فضای استخوان لای زخم مذاکره، آدرسهای اشتباه به افکار عمومی برای انتخابات سال آینده بدهند. اکنون این دغدغه به طور کاملاً جدی وجود دارد که در فقدان نقشه راه سازنده و سپس فقدان کارنامهای که مورد مطالبه عوام و خواص از هر دولتی است، حاشیهسازی و فرافکنی و تخطئه منتقدان تبدیل به راهبرد عملی برخی اجزای دولت شود؛ لجبازی با مجلس که در رأس امور است -آن هم بر سر وزارت علوم- و القای بنبست و کارشکنی در این زمینه از جمله رفتارهای مسمومی است که سود آن به جیب دشمن میرود و دود آن قبل از همه چشم خود دولت را خواهد آزرد. این عبرت عملکرد حلقه انحرافی در دولت گذشته است. دو سال و نیم باقی مانده از عمر دولت یازدهم فرصت کمی برای بازنگری در نقشه راه نیست؛ قطعاً بدین ترتیب قدرت چانهزنی تیم مذاکره کننده نیز بالا خواهد رفت. باید به غرب حالی کرد که دولت جمهوری اسلامی همه امید خود را به مذاکرات نبسته است. باید باور کنیم که آمریکا از نگاه استراتژیک نمیخواهد امتیازی مؤثر به ایران بدهد.