جا مانده‌​های مترو؛ از لباس زیر تا دندان مصنوعی
با آخرین فشارهای دست و پا و هُل‌های بی‌امان که از در قطار به سمت سکوی مترو به بیرون پرت شد، فکر می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست؛ هم ازهجوم بی‌امان و مداوم آدم‌های مضطرب و عجول جان سالم به در برده و هم توانسته سر فرصت به مقصد دلخواه برسد.
ارسال نظرات
captcha