به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، آن روز خانه پدر احمد به پاتوق بسیجی ها تبدیل شده بود، بسیجی هایی که برای ابراز همدردی ودلداری نزد خانواده او آمده و مرتبا به پدر و مادرش نوید پیدا شدنش را می دادند، اما با وجود گذشت سی و سه سال از آن زمان هم چنان نه از احمد خبری آمده و نه از هم رزمانش.
14 تیر 1361 یادآور حادثه ای تلخ برای دوست داران انقلاب اسلامی است، واقعه ای که در آن چهار دیپلمات ایرانی در لبنان توسط فالانژهای لبنانی ربوده شد و به مکان نامعلومی منتقل گردیده اند. حضور سردار جاوید الاثر حاج احمد متوسلیان در میان چهار فرد ایرانی اهمیت مسئله را برای علاقه مندان به جمهوری اسلامی بیش از پیش نموده است، از این رو بر آن شدیم در سال روز واقعه ناگوار فوق ضمن اشاره ای کوتاه به زندگی ایشان و اقدامات گران قدرش به آخرین رویدادها نسبت به سرنوشت شان بپردازیم.
پسری آرام و گوشه گیر
احمد در سال 1332 در خانواده ای فقیر در محله امام زاده اسماعیل مولوی دیده به جهان گشود. خانواده احمد در همان بدو تولدش متوجه بیماری او شدند، آری احمد دچار مشکل قلبی بود، لذا خانواده در همان کودکی اش تن به عمل قلب او دادند.
احمد در سال سوم دبستان و با طرح موضوع مخالفت های مکرر با درخواست کاپیتولاسیون از سوی آمریکایی ها با نام امام خمینی آشنا گردید. از همین رو در سال های بعد مبارزه خویش علیه رژیم را آغاز نمود. پسر گوشه گیر و آرام محله مولوی در خلال اتمام تحصیلات متوسطه اش مبادرت به آموزش نظامی دید.
مشارکت منظم در کلاس های مذهبی و قرآن بر بینش احمد در آشنایی با مظالم رژیم حاکم افزود، از همین رو شاهد آنیم که ایشان در سال های حضور در سربازی نیز به آگاهی بخشی به هم دوره هایش می پردازد و بر فعالیت های خویش می افزاید.
دستگیری و شکنجه توسط ساواک
افزایش فعالیت های احمد متوسلیان اما از سوی نیروهای امنیتی رژیم پنهان نمانده و موجب دستگیری احمد می شود. احمد که پس از پایان سربازی از سوی یک شرکت خصوصی برای انجام ماموریتی به خرم آباد می رود از سوی ساواک تحت تعقیب قرار می گیرد و در سال 1354، کمیته مشترک به اصطلاح ضد خرابکاری ساواک او را دستگیر و مورد شکنجه قرار می دهد. او به مدت 5 ماه در سلولی انفرادی در زندان فلک الافلاک خرم آباد به سر می برد. این زندان ها و شکنجه ها احمد را فردی خود ساخته و مجرب بار آورده و او را در انتخاب راهش راسخ تر می نماید.
پس از آزادی از زندان در شروع قیامهای خونین قم و تبریز در سال 1356، نقش رابط و هماهنگ کننده تظاهرات را در محلات جنوبی تهران عهدهدار شد و رابطهای تنگاتنگ با حرکتهای مکتبی محافل دانشجویی و روحانیت مبارز تهران داشت. با شدت یافتن روند نهضت اسلامی و رویارویی مردم با مزدوران طاغوت، بارها تا پای شهادت پیش رفت و در روزهای 21 و 22 بهمن ماه 1357 تلاش و ایثار چشمگیری از خود نشان داد.
از تاسیس کمیته تا فتح سنندج
با پیروزی انقلاب اسلامی، احمد متوسلیان در اولین اقدام مبادرت به تاسیس کمیته های انقلاب اسلامی در محله خویش نموده و پس از تاسیس سپاه پاسداران به این نهاد انقلابی می پیوندد.
از همان آغاز پیروزی انقلاب اسلامی، دسیسه های متعدد داخلی و خارجی جهت سرنگونی این نظام انقلابی آغاز شد. کردستان یکی از مناطقی بود که در آن جریان های تجزیه طلب به شدت فعالیت نموده و برخی شهرها را به تصرف خویش در آورده بودند. حاج احمد در اولین گام عازم بوکان شده و به مقابله با ضد انقلاب می پردازد. پس از موفقیت در بوکان به همراه هم رزمانش به سقز و بانه رفته و ضربات مهلکی را بر پیکره ضد انقلاب وارد می نمایند.
رویارویی با تجزیه طلبان در کردستان احمد را به سوی سنندج سوق می دهد. ستون تحت فرماندهی او از سمت راست شهر، حلقه محاصره ضدانقلاب را در هم شکسته و به همراه سرداران رشیدی چون محمد بروجردی و اصغر وصالی، سنندج را آزاد نموده و کمر تجزیهطلبان را می شکند.
در زمستان سال 1358 به او ماموریت داده شد تا جاده پاوه - کرمانشاه را که در تصرف ضدانقلاب بود، آزاد کند. عملیات با فرماندهی او و همکاری سپاه پاوه شروع و با موفقیت کامل به انجام رسید. وی چندی بعد با حکم شهید بروجردی، به فرماندهی سپاه پاوه منصوب شد.
بنیان گذار لشکر 27 محمد رسول الله (ص)
خرداد 1359 به احمد متوسلیان ماموریت داده می شود که جهت مقابله با تروریست های کومله و دموکرات که مریوان را به تصرف خود درآورده اند برخواسته و عازم این شهر شود. وی با موفقیت هر چه تمام تر مریوان را آزاد ساخته و فرماندهی این شهر را عهده دار می شود.
با برکناری ابوالحسن بنی صدر از ریاست جمهوری، جبهه های نبرد در غرب فعال تر از گذشته به فعالیت می پردازند، احمد متوسلیان به همراه شهید همت طرح حمله ای به نام محمد رسول الله را در دی ماه 1360 طرح ریزی می کنند، طرحی که می بایست از دو سوی پاوه و مریوان مبادرت به حمله به منطقه ی خرمال نمایند. این عملیات در حقیقت سنگ بنای تاسیس تیپ 27 حضرت رسول(ص) به شمار میرود. این تیپ بعدها و پیش از عملیات بیتالمقدس به لشکر تبدیل شد.
از حاج احمد متوسلیان به عنوان بیان گذار لشکر محمد رسول الله نام برده می شود.
پیش به سوی جنوب
احمد متوسلیان در پاییز 1360 به همراه شماری از دوستان به مکه مکرمه می رود. پس از بازگشت و دستیابی به موفقیت هایی در غرب عازم جنوب می شود. بزرگترین موفقیت در جبهه های جنوب در آن مقطع را می توان عملیات غرور آفرین فتح المبین دانست، عملیاتی که در یکم فروردین 1361 منجر به پیروزی سپاه اسلام شد. در عملیات فوق غنائم و اسرای زیادی به دست نیروهای انقلابی افتاده و ضربه مهلکی بر پیکر ارتش بعثی وارد می شود.
در همان مقطع احمد به سوی تهران آمده و به همراه دوستانش در پی برنامه ریزی برای آغاز عملیاتی بزرگ تر است، عملیاتی که بعدها بیت المقدس نام می گیرد.
فاتح خرمشهر
بزرگترین موفقیت احمد متوسلیان در جبهه های نبرد را می توان فتح خرمشهر دانست. با وجود تحلیل های متفاوت مبنی برناکارآمدی حملات ایران جهت فتح خرمشهر از سوی کارشناسان نظامی، احمد و یارانش کاری کردند کارستان.
در شب دهم اردیبهشت 1361، رزمندگان اسلامی به فرماندهی احمد متوسلیان از منطقه دارخوین به سمت جاده اهواز-خرمشهر حرکت نمودند که نهایتا منجر به آزادسازی خرمشهر شد.
بدون تردید نقش حاج احمد متوسلیان را می توان بزرگترین عامل پیروزی رزمندگان اسلام دانست. حاج احمد در مقابل مسجد جامع خرمشهر.
با فتح خرمشهر احمد و شماری از فرماندهان عملیات بیت المقدس نزد امام خمینی رفته و به گرمی از سوی رهبر کبیر انقلاب اسلامی مورد تفقد قرار می گیرد.
حمله اسرائیل به جنوب لبنان
جنوب لبنان همواره به عنوان مامنی امن برای نیروهای فلسطینی مبارز محسوب می شد. چریک های فلسطینی از این مکان بارها مبادرت به حمله به رژیم صهیونیستی می نمودند.
پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و شکل گیری حزب الله لبنان عملا دشواری های دوچندانی را نصیب اسرائیل می نمود، از همین رو در سال 1982 (1361) و در بحبوحه جنگ ایران و عراق، صهیونیست ها با بهره گیری از تنش های خاورمیانه و جهت حذف و اخراج گروه های فلسطینی به لبنان حمله نمودند و بخش عظیمی از این کشور را اشغال نمودند. صهیونیست ها پیشتر و در سال 1978 نیز یک بار دیگر به لبنان حمله نمودند.
رژیم صهیونیستی در سال 1982 و جهت اخراج فلسطینی ها از جنوب لبنان به این کشور حمله نمود. نمایی از رزمندگان جنبش فلسطینی فتح.
صهیونیست ها جهت تثبیت موقعیت خود در لبنان، اقدام به همکاری با گروهی از مسیحیان مارونی و نیروهای موسوم به دولت آزاد لبنان نمودند. حملات فوق در بحبوحه جنگ های داخلی لبنان صورت می پذیرفت، جنگ هایی که از 1975 آغاز شده و تا 1990 تداوم داشت. حمله ی اسرائیل در سال 1982 نهایتا منجر به انزوای روزافزون فلسطینی ها شد.
رژیم صهیونیستی در طول حملاتش به لبنان با شماری از گروه های مسیحی همکاری نموده و به آن ها وعده و وعید می داد.
نیروهای ارتش اسرائیل در این حمله توانستند خود را به شهر بیروت پایتخت لبنان برسانند و طی سه ماه محاصره این شهر، آن را به صورت مداوم بمباران و توپ باران کنند، در نتیجه رهبری سازمان آزادی بخش فلسطین (ساف) مجبور شد در چارچوب قراردادی که با میانجی گری دولت وقت آمریکا به امضا رسید، با پیشنهاد خروج امن نیروهای مقاومت فلسطینی از بیروت موافقت کند.
در همین اثنا بشیر جمیل از جناح مسیحیان مارونی در سال 1982 و در ابتدای ریاست جمهوری اش ترور گردید، پسرش پیر جمیل نیز بلافاصله پس از نشست بر کرسی ریاست جمهوری کشته شد و نهایتا امین جمیل برادرش جایگزین وی گردید. در این موقعیت اسرائیل با حمایت از امین جمیل و گروه های مسلح لبنان جهت ایزوله گروه های مقاومت فلسطینی تلاش نمود.
در حمله ی مسیحیان مارونی با حمایت اسرائیل به صبرا و شتیلا هزاران زن و کودک فلسطینی کشته شدند.
نیروهای مسیحی مسلح لبنانی موسوم به کتائب یا همان فالانژها به رهبری امین جمیل و سمیر جعجع بسان متحدی بی بدیل در لبنان به ایفای نقش پرداخته و جنایت های متعدد صورت پذیرفته در این کشور دخیل بوده اند. از سویی نیروهای مسلح موسوم به دولت آزاد لبنان که از سال 1978 و با همکاری اسرائیل در جنوب لبنان تاسیس شده بودند متحدی دیگر برای تل آویو بودند. سرگرد سعد حداد و آنتوان لحد فرماندهان اسبق و سابق دولت آزاد لبنان در وقوع جنایت های بی شماری در لبنان در همراهی با رژیم صهیونیستی مشارکت داشته اند.
آریل شارون و موشه دایان نقش پر رنگی در جنایات جنگی لبنان دارند. از شارون به عنوان قصاب صبرا شتیلا نام برده می شود.
فالانژهای لبنانی در طول سال های فوق جنایات بی شماری را به فلسطینی ها و برخی گروه های لبنانی تحمیل نمودند. اصلیترین اقدام تروریستی و در حقیقت جنایت این حزب، که هیچگاه از صحنه تاریخ محو نمیشود، و مایه تنفر جامعه جهانی حتی از نام فالانژها شد، قتلعام صبرا و شتیلا بود. در سال 1982 ایلی حبیقه، یکی از رهبران نظامی این حزب با مشارکت ارتش رژیم صهیونیستی دست به قتلعام حدود 3500 فلسطینی که به مرزهای لبنان پناه آورده بودند، زدند.
آغاز عملیات جدید اسرائیل در لبنان موجب توجه انقلابیون ایرانی شد، لذا شماری از انقلابیون به لبنان آمده و به نبرد با اسرائیل پرداختند. بیانات امام راحل مبنی بر آن که راه قدس از کربلا می گذرد و ممانعت سوریه و کشورهای عربی جهت اعزام رزمندگان ایرانی به جنوب لبنان عملا موجب لغو مداخله مستقیم ایران در جنوب لبنان گردید، با این حال حمایت معنوی و نظامی از حزب الله تداوم یافت. محسن رضایی در رابطه با موضع ایران می گوید: «... امام جمله ای را بیان کردند که با آن، تکلیف همه روشن شد. ایشان گفتند که راه قدس از کربلا می گذرد. یعنی هر کس که می خواهد با اسراییل بجنگد، باید بداند لازمه اش پیروزی در نبرد با رژیم بعثی صدام است....»
اعزام متوسلیان به لبنان
پس از حمله رژیم صهیونیستی به لبنان در ژوئن 1982، «الیاس سرکیس» رئیسجمهور لبنان در پیامی به همه دولتها و مجامع جهانی درخواست امداد نظامی، غذایی و دارویی نمود. در این شرایط جز جمهوری اسلامی ایران، کشور دیگری به درخواست لبنان، پاسخ نداد.
رهبر معظم انقلاب که در آن زمان رئیس جمهور و رئیس شورای عالی دفاع بودند پیغام دادند که حاج احمد متوسلیان خدمتشان برود. احمد متوسلیان همراه با محسن رضایی میروند به دیدار حضرت آیتالله خامنهای. رئیسجمهور وقت به احمد میگویند که باید به لبنان بروید. محسن رضایی میگوید: «آقا تاکنون بارها آن جملاتی راکه احمد در آن ملاقات به کار برده نقل کردهاند.» حاج احمد در ملاقات با آقا میگوید: «یعنی خداوند متعال ما را انتخاب کرده که برویم با اسرائیلیها بجنگیم؟ آقا فرمودند: بله! شما نماینده نظام هستید، بروید آنجا و جلوی آنها را سد کنید…»
غروب روز 21 خرداد 1361، یک فروند هواپیمای بوئینگ 747 نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، در انتهای باند فرود فرودگاه دمشق بر زمین نشست تا قوای محمد(ص) از آن پیاده شوند و خود را برای مبارزه با دشمن صهیونیستی در لبنان آماده کنند. اعزام نیروها به سوریه، در سه مرحله صورت گرفت که نیروهای اعزامی در مرحله اول به فرماندهی حاجاحمد متوسلیان عازم سوریه شدند. بخشی از رزمندگان لشکر 27 محمد رسولالله که آن زمان تیپ بود همراه با تیپ 58 تکاور ذوالفقار ارتش، قوای محمد(ص) را تشکیل دادند و به فرماندهی حاج احمد به سوریه رفتند تا از آنجا به لبنان اعزام شده و دشمن صهیونیستی را از آنجا بیرون کنند.
استقبال از نیروهای ایرانی در سوریه.
بر اساس آن چه پیشتر بدان اشاره شد من جمله مخالفت ضمنی سوریه با حمله به اسرائیل از طریق خاک این کشور و یا انتقال رزمندگان ایرانی به لبنان از طریق سوریه و هم چنین تدبیر نظام مبنی بر اولویت مقابله با صدام، حمایت ها از نیروهای لبنانی معطوف به کمک های مالی، معنوی و آموزشی شد.
آخرین سخنرانی حاج احمد
رزمندگان سپاه اسلام، صبح روز 28 خردادماه سال 1361 در میدان صبحگاه پادگان زبدانی سوریه منتظر نشسته بودند تا از زبان فرمانده خود کسب تکلیف کنند. متوسلیان پشت میکروفن قرار گرفت و آخرین سخنرانی رسمی خود را برای قوای محمد رسول الله(ص) ایراد کرد
حزب الله لبنان در همان سال های ابتدای دهه هشتاد میلادی و با حمایت جمهوری اسلامی ایران تشکیل شد
حاج احمد می گوید: «...انشاءالله خداوند به همه شما برادرها توفیق بدهد و به همه ما نیز این توفیق را بدهد که بتوانیم قوانین انفرادى و اجتماعى اسلام را هم درون خودمان و هم در اجتماع مان پیاده کنیم... این حرکت جدید ما نیز در منطقه نه صرفا به عنوان یک حضور سمبلیک و صورى است، بلکه حضور ما در این منطقه، عمل نیز در پى دارد. با اسراییل وارد جنگ خواهیم شد و عملیات مان را علیه آنها شروع خواهیم کرد. هرکس با ماست، بسمالله! هرکس با ما نیست، خداحافظ! ما با ایمانمان مىجنگیم، جندالله با ایمانش مىجنگد. بگذار بوقهاى تبلیغاتى رسانههاى صهیونیستى و سران اسرائیل به ما بگویند شما براى خودکشى آمدهاید. ما ثابت مىکنیم که خون ما باعث خواهد شد که سرزمینهاى مقدس اسلامى از دست امپریالیزم آمریکا و این رژیم غاصب و فاسد صهیونیستى آزاد بشود....»
ربودن سردار
راهکار پایانی حاج احمد در تصمیم گیری برای حضور در سوریه و لبنان و اقدام نظامی علیه اسرائیل این بود که در قالب نامهای، گزارشی را از وضعیت موجود به نگارش درآورد و آن را خدمت امام خمینی(ره) ارسال کند تا کسب تکلیف کرده باشد. پس از ارسال نامه تصمیم بر این شد تا نیروها به کشور بازگردند. در پی آن قرار شد«قوای محمد(ص)» در دو مرحله به کشور بیایند. فرماندهی گروه نخست را شهید حاج محمد ابراهیم همت برعهده داشت و گروه دیگر هم تحت فرماندهی حاج احمد متوسلیان بودند.
در آخرین روزهای حضور رزمندگان ایرانی در سوریه و لبنان، اسرائیل دست به فعالیتهای گسترده نظامی می زند. در پی همین، «حاج احمد متوسلیان»(وابسته نظامی) به همراه «تقی رستگارمقدم» (کارمند)،«کاظم اخوان»(خبرنگار و عکاس) و «سید محسن موسوی»(کاردار) به بیروت رفتند تا در صورتی که مدارک یا اسناد خاصی از آنها در بیروت باقی مانده است همراه خود بیاورند یا امحا کنند. اما از آن جایی که از یک جاده فرعی در «برباره» به سمت بیروت در حرکت بودند نیروهای فالانژ آنها را در روز 14 تیر ماه سال 61 شناسایی میکنند و میربایند به گونهای که تا امروز دیگر خبری از آنها نیست.
حاج ابراهیم همت و نیروهای دیگری که همراه متوسلیان در لبنان بودند حدود 24 ساعت بعد متوجه میشوند این چهار نفر گم شدهاند. پس از گذشت ساعتی از جدا شدن متوسلیان و سه دیپلمات دیگر از سایر نیروها، نیروهای ایرانی از طریق بیسیم از بعلبک و بیروت، سراغ آنها را میگیرند و جواب مشخصی دریافت نمیکنند.
فردای آن روز اتومبیل گارد حفاظت که 4 دیپلمات را در زمان ربایش، همراهی میکرده به نیروهای ایران اطلاع میدهد که متوسلیان و همراهانش را ربودهاند.
ابهام در مورد سرنوشت حاج احمد متوسلیان
با وجود گذشت 33 سال از زمان دستگیری چهار دیپلمات ایرانی تا کنون اظهارات ضد و نقیضی در رابطه با سرنوشت آن ها بیان شده است. نیروهای فالانژ می گویند که پس از دستگیری، آن ها را به شهادت رسانده اند، با این وجود مدرکی قطعی در این باره ارائه نداده اند. سید حسن نصرالله دبیر کل حزب الله بارها خواستار ارائه اسنادی متقن در این زمینه از سوی حزب کتائب لبنان و رژیم صهیونیستی شده است.
نیروهای تحت امر جعجع دیپلمات های ایرانی را ربوده اند. جعجع می گوید نیروهایش این چهار تن را به قتل رسانده اند.
هاشمی رفسنجانی در خاطرات سال ۱۳۶۷ خود مینویسد: فرستاده رئیس جمهور کنیا آمد. اطلاع داد که گروگانهای ما در لبنان همان سال ۶۲ شهید شدهاند و خواستار مبادله گروگانهای انگلیسی و سه اسرائیلی با ۹۰ اسیر شیعه در اسرائیل شد. گفتم اسامی اسرای مورد نظر و آثار گروگانهای ما را بیاورند.
وی در خاطرات سال ۱۳۶۹ در جریان کمک به آزاد سازی گروگانهای آمریکایی در لبنان به پیامی از جرج بوش -رئیس جمهور وقت ایالات متحده- اشاره میکند و مینویسد: «اطلاعات آمریکا میگوید گروگانهای ایرانی در دست مارونیها در همان روزهای اول کشته شدهاند ولی باز هم آنها آمادگی دارند که پیگیری مساله آن گروگانها را ادامه دهند.»
هاشمی رفستجانی در خاطراتش به نقل از برخی محافل دیپلماتیک از شهادت حاج احمد و یارانش خبر داده است.
به گفته ی مرکز اسناد انقلاب اسلامی: «اگرچه ابتدا گفته می شد که سید محسن موسوی کاردار جمهوری اسلامی ایران در بیروت و همراهانش کشته شدهاند؛ اما شواهد و مدارک موجود، حاکی از آن است که آنها در اسارت رژیم صهیونیستی میباشند.»
دعای امام برای متوسلیان
عباس برقی از فرماندهان دفاع مقدس در اظهاراتی به بیان دیدار فرماندهان فاتح خرمشهر با امام خمینی (ره) اشاره می کند و می گوید: « ...از بیت امام که خارج شدیم، هر کدام از بچه ها چیزی میگفت. یکی از نورانیت حضرت امام صحبت میکرد و دیگری از خلوص معنوی او میگفت. در این بین، ناگهان چشمم به حاج احمد افتاد که عصا به دست با پای زخمی و ترکش خورده از بیت خارج میشد. همین که پایش را از بیت بیرون گذاشت، با عصبانیت عصا را به سمتی پرت کرد و با صدای بلند بدون این که کسی را مخاطب قرار دهد، گفت: «به خدا قسم دیگر عصا را به دست نمیگیرم. میخواهم بدون عصا راه بروم.»
دبیر کل حزب الله بارها با رایزنی ها گوناگون در پی یافتن سندی دال بر زنده بودن احمد متوسلیان بوده است.
جمعی که آنجا بودیم، با نگرانی به او که به سختی راه میرفت، نگاه انداختیم. همانطور که راه میرفت، زیر لب چیزی را زمزمه میکرد. همه میدانستیم که حاج احمد با حضرت امام ملاقات خصوصی داشته؛ ولی این که در آنجا چه گذشته، کسی خبر نداشت.
متوسلیان می گوید: امام با مهربانی دستی روی پایم کشید و گفت: ان شاالله خوب می شود و به عملیات می روی.
سرانجام طاقت نیاوردم. به همراه چند نفر از بچهها به سراغ او رفتیم و جریان را پرسیدیم. گفت: «پیش امام که بودم، ایشان دستی روی پایم کشید و با لحن پدرانه پرسید: آقای متوسلیان، پایت چه شده؟ در جواب گفتم: زخمی شده. بعد هم ساکت شدم. آن وقت امام با همان مهربانی دستی روی پایم کشید و گفت: انشاءالله خوب میشود و شما به دنبال عملیات میروی.»
مردی که همیشه آماده شهادت است
سخن در رابطه با مجاهدت های سردار جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان بی شمار است، حاج احمد متوسلیان برای رهبر معظم انقلاب اسلامی، مدتها قبل از اعزام به سوریه شناخته شده بود. رهبر معظم انقلاب در بهار 1360( هنوز رئیسجمهور نشده بودند) در خطبه دوم نمازجمعه درباره حاج احمد متوسلیان فرمودند: «… جوان پاسداری را در مریوان دیدم که با 180 نفر از تهران بلند شده، دو سال قبل رفته جبهه، امروز از آن 180نفر، فقط او و دو نفر دیگر زندهاند. بقیه شهید شدهاند. او هم هر لحظه آماده شهادت است.»
رهبر انقلاب بارها به تمجید از شهید احمد متوسلیان پرداخته است.
حضرت آیتالله خامنهای در دیدار 24 آذر1387 از دانشگاه علم و صنعت با اشاره به عکس حاج احمد متوسلیان که بر دیوار سالن نقش بسته بود فرمودند: «من از نزدیک این سردار عالی مقام، جاوید نشان، حاج احمد متوسلیان را میشناختم و روحیه کار و تلاش او را میدیدم. او یکی از برجستگان دفاع مقدس بود و به نظر من خواندن شرح حال این برجستگان، درسهای زیادی را به دانشجویان میآموزد.»
امام خامنه ای: او یکی از برجستگان دفاع مقدس بود. رهبر انقلاب اسلامی و حاج احمد در مریوان (بهار 1360).
تعجب رفعت اسد
جعفر جهروتی از فرماندهان دفاع مقدس به خاطره ای از احمد متوسلیان در سوریه اشاره می کند که موجب تعجب رفعت اسد برادر حافظ اسد می گردد، جهروتی می گوید: « ما تعدادی توپ از سوریه خریداری کرده بودیم. حاج احمد گلوله آرپیجی درخواست کرد. چون اسرائیلیها اصلا لشکر پیاده ندارند و همه لشکرهایشان زرهی است، لذا گلوله آرپیجی خیلی کارایی داشت. یکسری وسایل هم ما میخواستیم که به حاج احمد گفته بودیم. در یک جلسهای که آقای ولایتی، حاج احمد، تقی رستگار، شهید دستواره و یکی دو نفر دیگر با مسئولین سوریه حضور داشتیم، مترجم هم ترجمه میکرد. به حاج احمد گفتند چند گلوله آرپیجی میخواهی؟ ایشان گفت: 50 هزار قبضه. یک دفعه رفعت اسد خشکش زد. او فرمانده کل نیروهای مسلح سوریه بود. او یک بار دیگر سؤالش را پرسید و باز حاج احمد گفت: 50 هزار تا. رفعت اسد گفت: ما در کل انبارهای سوریه 50 هزار تا آرپیجی نداریم! حاج احمد خندهای کرد. به مترجم گفت: به او بگو بسیجیهای ما در یک روز فقط 50 هزار گلوله آرپیجی میزنند. شاید یکی از دلایل اسیر شدن او سخنرانی تندش در پادگان زبدانی باشد.»
هاشمی میگوید در جریان کمک به آزاد سازی گروگانهای آمریکایی در لبنان پیامی از جرج بوش دریافت کرده است که : «اطلاعات آمریکا میگوید گروگانهای ایرانی در دست مارونیها در همان روزهای اول کشته شدهاند ولی باز هم آن ها آمادگی دارند که پیگیری مساله آن گروگانها را ادامه دهند.»
شما نمی دانید بنی صدر چه جانوری است!
یکی از همرزمان حاج احمد متوسلیان خاطره ای از درگیری او با بنی صدر رئیس جمهور وقت تعریف می کند، به گفته ی این رزمنده: « اما داستان حاج احمد قصه ما زمانی خواندنی تر می شود که روزی قرار بود رئیس جمهور وقت به مریوان سفر کند و ما بارها از زبان حاج احمد شنیده بودیم که بنیصدر ظاهر فریبی کرده، شما در کردستان بودید و خیلی درگیر کار با بنیصدر نبودید. نمیدانید این آدم چه جانوری است. افرادی مثل حاج احمد از بینش سیاسی بالایی برخوردار بودن بارها از زبان حاج احمد شنیده بودم که می گفت : الان بنیصدر رئیس جمهور است نمیشود پیش همه این حرفها را زد اما بگویم که این، آدم خائنی است، او آدمی نیست که بتواند کشتی انقلاب را جلو ببرد و به مشکل برمیخورد.
محسن رضایی به نقل از امام و در رابطه با موضع ایران در قبال حمله صهیونیست ها به لبنان می گوید: «...هر کس که می خواهد با اسراییل بجنگد، باید بداند لازمه اش پیروزی در نبرد با رژیم بعثی صدام است...»
دایره مطالعات حاج احمد خیلی وسیع بود، او در سال 58 کتابهای اصول فلسفه و روش رئالیسم آیتالله طباطبایی و شهید مطهری را میخواند و به ما درس میداد. حاج احمد میگفت:«کسی که این همه سال در فرانسه درس خوانده نمیتواند بیاید رئیس جمهور این مملکت شود» او گاهی صحبتهایش را استناد میکرد که یک جا این حرف زده و جایی دیگر حرف دیگری زده و چون با امام مخالف است، من با او مخالفم.»
حاج احمد متوسلیان: الان بنیصدر رئیس جمهور است نمیشود پیش همه این حرفها را زد اما بگویم که این، آدم خائنی است، او آدمی نیست که بتواند کشتی انقلاب را جلو ببرد و به مشکل برمیخورد.
و ما عقیده حاج احمد را درباره بنی صدر می دانستیم به محض این که احمد از قضایای آمدن بنی صدر به مریوان مطلع شد رفت به اتاق بی سیم سپاه مریوان و به پادگان سنندج بی سیم زد و خیلی قرص و محکم گفت: احمد متوسلیان هستم. پیامی برای مهمان محترم شما دارم. به آقای بنی صدر بگویید حتی خواب آمدن به منطقه مریوان را هم نباید ببیند. یک لحظه سکوت حکم فرما شد.
حاج احمد بنی صدر را تهدید می کند که خواب آمدن به مریوان را نبیند، سرانجام تهدیدهای وی موثر افتاده و بنی صدر رئیس جمهور وقت به مریوان نمی آید.
نماینده بنی صدر گفت: ایشان(بنی صدر) می فرمایند به فرمانده سپاه مریوان بگویید: تو اصلاً در حدی نیستی که با من اینطوری صحبت کنی. کاری نکن که تو را بدهم دست دادگاه نظامی! من بعد از امام نفر دوم این نظام هستم.
احمد به آن آقا گفت: به او بگویید من دادگاه نظامی گنده تر از تو را هم دیده ام (منظورش دادگاه نظامی رژیم شاه بود) اما این هم که تو می گویی نفر دوم نظام هستی٬ بدان که این نظام٬ نظام اسلامی است. در این نظام هر که بالاتر باشد٬ متقی تر هم باید باشد. من بویی از تقوا در تو نمی شنوم.
خلاصه کار بالا گرفت و بنی صدر گفت: من تا ده دقیقه دیگر با هلی کوپتر به مریوان می آیم تا ببینم تو چطوری می خواهی جلوی مرا بگیری. احمد هم به همان کارگزار بنی صدر گفت: به او بگو فلانی می گوید ما اینجا کالیبر ۵۰ داریم٬ آنقدر اطراف هلی کوپترش تیر می زنیم و توی هوا نگهش می داریم که اصلاً نتواند به زمین بنشیند.
شواهد حاکی از شهادت این سردار رشید اسلام است.
بنی صدر دیگر چیزی نگفت. فهمید حریف احمد نمی شود. این شد که به نماینده خودش گفت به سنندج برگردد. خودش هم برگشت.
منبع: فرهنگ نیوز