به گزارش «خبرگزاری دانشجو»، چند روز پیش تلویزیون گزارشی زنده پخش میکرد از نمایشگاه نوشتافزار تولید داخل. در جمعیت الحمدلله خوب استقبال کننده، دقیقتر خیره شدم و دیدم اغلب مادرانی که همراه بچههایشان آمده بودند برای خرید، چادری هستند. کلا فضا، فضای اینچنینی بود. حتی آن خانمهای مانتویی هم، سرسنگین بودند و محجبه. داشتم با خودم فکر میکردم آیا پولدار این جماعت، راحتتر نبود نوشتافزار مورد نیاز خود را از «شهر کتاب» نزدیک محل سکونت، آن هم با برند خارجی تهیه کند؟! و آیا کمتربرخوردار این جمع، راحتتر نبود اقلام مدنظر را از همان نوشتافزارفروش سر کوچه بخرد، چینی و بالطبع ارزانتر؟! پس کدام دغدغه، پای این جماعت عمدتا مذهبی را صرفنظر از بنیه مالی، به این نمایشگاه نوشتافزار ایرانی کشاند؟! آیا جز کمک به تولیدکننده کشور؟! آیا جز ارزش قائل شدن برای عرق و عرق کارگر ایرانی، ولو کارگر ایرانی در زمینه مداد و مدادرنگی؟! راستش در دلم تحسین کردم اساس این حرکت را... تو در این ظل گرما، بکوبی از محل زندگی بیایی فلان جای شهر بلکه خطکش تولید کارگر هموطن را برای فرزند دانشآموزت بخری.
اصلش معلمی یعنی همین! مدرسه یعنی همین! کلاس درس یعنی همین! همین که توی مادر، توی پدر، فرهنگ خرید کالای ایرانی را نهادینه کنی برای فرزندانت! مهم جا انداختن این فرهنگ است؛ تو وقتی برای فرزند خود پاککن ایرانی میخری، به او داری یاد میدهی وقتی بزرگ شد برود یخچال ایرانی بخرد تا کمک کند تولیدکننده ایرانی را. جنس ایرانی بخرد تا به معنای درست، و نه مرسوم کلمه «ملیگرا» باشد.
در احادیث آمده؛ «حب وطن، ناشی از ایمان است». ارج نهادن به زحمت کارگر هموطن هم ناشی از ایمان است. چگونه میتواند کسی خود را دوستدار ایران و ایرانی بخواند اما شهوت خرید کالای خارجی داشته باشد؟! چگونه میتواند کسی خود را «ملیگرا» بنامد لیکن به دسترنج کارگر ایرانی هیچ وقعی ننهد؟! «ملیگرا» یعنی همین مادر محجبه که یک نوزاد در بغل دارد و یک بچهمدرسهای در دست، از افسریه میکوبد میآید فلان خیابان مرکزی شهر تا در نمایشگاه نوشتافزار تولید داخل، خودکار ایرانی بخرد. این سرمشق سراسر خاطره «بابا نان داد» انصافا زیبندهتر نیست در دفتر مشق ایرانی و با مداد ایرانی نوشته شود؟! ملیگرایی یعنی دغدغه همین چیزها را داشتن! جبهه را عمدتا همین قشر مومن رفتند، پشت جبهه را عمدتا همین قشر مومنه حفظ کردند، دفاع از وجب به وجب خاک وطن را عمدتا همین قشر مذهبی انجام دادند، شهید را عمدتا همین قشر تقدیم اسلام و ایران کردند، قلکهای سرشار از امید و انگیزه را عمدتا همین قشر روانه مناطق جنگی کردند، بیست و دوم بهمنها عمدتا همین قشر، اول گروه حاضر در صحنه هستند، هر جا نیاز به حضور در میدان باشد، تو بیش از همه این قشر را میبینی، در میدان «ایرانی! کالای ایرانی بخر» هم هکذا. آنوقت «پز ملیگرایی» با آن قشر همیشه بیتفاوت لیکن همیشه غربزدهای است که بدبختی نمیدانم چرا «ملیگرا» هم خوانده میشوند؟!
صدالبته اگر ملیت به تمسخر عرق و عرق کارگر ایرانی و محصول تولید داخل است، حتما باید ایشان را «ملی» خواند. ملیگرایی یعنی نهایت تلاش برای خرید کالای ایرانی. این دولت و آن دولت ندارد؛ هر دولتی که رای خود را از ملت بگیرد لیکن هنگام خرید، کالای خارجی را مقدم بر کالای داخلی بداند، دیگر سخت است ادعای ملیتش را مردم باور کنند! مگر به ادعاست؟ ادعا را تو باید در مقام عمل نشان دهی! و ما که مردم باشیم نیز! اگر من راقم این سطور، هنگام عزم برای خرید فلان کالا، متوجه شدم نمونه ایرانی اتفاقا کیفیت بهتری از نمونه خارجی دارد، مثلا خیلی هنر کردهام در خرید کالای داخلی؟! هنر آنجاست و ملیگرایی آنجاست که کیفیت کالای ایرانی، پایینتر از کالای خارجی باشد، من و ما و دولت اما منباب تقویت کارگر ایرانی و محصول ایرانی، برویم همین کالای تولید داخل را بخریم! اینجاست که کارگر ایرانی در میدان رقابت با خارج، اولا توان پیدا میکند برای ادامه این رقابت سخت، ثانیا عزم و انگیزه پیدا میکند برای تقویت محصول خود، ثالثا متوجه میشود که ایرانی جماعت متوجه عرق و عرق او هست، فلذا مأیوس از رقابت نمیشود.
آری! هنر آنجاست که تو بدانی فلان شوینده یا خمیردندان تولید داخل، خیلی هم حالا به کیفیت بهمان برند خارجی نمیرسد اما از زاویه ملیگرایی، همین محصول تولید داخل را بخری. بگذریم که بعضی هموطنان ما ترجیح میدهند جنس تقلبی خارجی را بخرند لیکن جنس اصل داخلی را نخرند با علم بر اینکه این دومی، اتفاقا از نظر کیفیت، بهتر از آن اولی است! این یعنی شهوت خرید جنس خارجی، ولو آنکه قلابی باشد! با چنین نگاهی، آیا کارگر ایرانی، اصلا توان ماندن در میدان مسابقه را در خود خواهد دید که حالا از او متوقع رشد کمی و کیفی هم باشیم؟! وقتی برمیدارند با علم بر اینکه بنزین تولید داخل، هیچ از بنزین خارجی کیفیت بدتری ندارد، پول زبانبسته این ملت را میریزند در جیب اجانب، واقعا چه باید گفت؟!
اخیرا در برنامه خوب «پایش» به نقل از پژوهشگر و مستندسازی در آمریکا گفته شد؛ «اگر هر آمریکایی سالانه فقط چند دلار (رقم خیلی خیلی کمی بود!) بیشتر جنس آمریکایی بخرد، آخر آن سال، از بیکار شدن فلان تعداد کارگر آمریکایی جلوگیری میشود (تعداد بسیار زیادی بود!) نیز شمار کثیری از بیکاران آمریکا (این هم عدد قابل توجهی بود!) فرصت داشتن شغل پیدا میکنند». دستاندرکاران محترم! باورم هست به جای بزک کردن دشمن، به جای زدن شورای نگهبان، به جای تخریب اصل مسلم نظارت استصوابی، به جای عهده گرفتن وظایف نهادهای دیگر، به جای کاسبی توامان هم با تحریم و هم با توافق، به جای درد دل با رسانه روباه پیر... و به جای این همه حرف که هیچ کدام برای این ملت، نان نمیشود، لااقل ملیگرایی را از همان آمریکایی بیاموزید و سخن بر مدار «ملیت» با ملت خود برانید؛ «اگر هر ایرانی سالانه فقط 100 هزار تومان، بیشتر جنس ایرانی بخرد، این مهم، بسیار بسیار موثر است در جلوگیری از بیکار شدن کارگر ایرانی، نیز بسیار بسیار موثر است در شاغل کردن بیکاران امروز جامعه».
هر چند اصحاب اجرا باید بعضی دعوتها را اول از خود شروع کنند و بعضی اندرزها را اول به خود بدهند لیکن گمانم سخن گفتنهای از این قبیل، فی حد ذاته بیشتر مفید به حال مملکت باشد تا آنکه گاه باب میل خصم سخن برانیم، گاه بگوییم؛ «شب پرداخت یارانه به مردم، شب عزای دولت است!» عزا را دولت، باید آن روزی بگیرد که با وجود کالای داخلی اتفاقا مشابه، میرود پول این مردم را و پول کارگر همین مردم را میریزد در جیب اجانب! این ابتکار (!) نه فقط منافی «ملیگرایی» و نه فقط منافی «مذهبگرایی»، که در وهله اول لگد به بدیهیات عقل و خرد و تدبیر و اعتدال است! وقتی ماشاءالله این همه بلدند به دشمن بخندند، چرا به ملت که میرسد، رونمایی میکنند از آن چهره عزادار و عبوس خود؟! یعنی این مردم اندازه «فابیوس» و «هاموند» هم حق ندارند؟! چه سود از چرخیدن کلید درون قفل سفارتخانه روباه پیر، وقتی هم سانتریفیوژها از چرخش باز ایستاده باشند، هم چرخ دیگر کارخانهها؟!
به قلم: حسین قدیانی