«زاپاس» یک فیلم قصهگو است که با وجود برخی از نقصهای تکنیکی و محتوایی بازهم میتواند مخاطب خود را سرگرم کند و با گفتن یک قصه شسته و رفته در کنار یک پایان خوب و خوش، مخاطبش را همراه با یک لبخند رضایت بدرقه کند.
به گزارش گروه فضای مجازی خبرگزاری دانشجو، اولین باری که برزو نیک نژاد در گفتوگویی در مورد فضای دومین ساخته سینمایش از عبارت «کمدی اجتماعی شیرین» استفاده کرد، باید متوجه میشدیم که حال و هوای این فیلم نیز شبیه به ساختههای تلویزیونی این کارگردان است.
نیکنژاد که پیش از این تنها یک بار شانس خود را در سینما امتحان کرده بود که البته از قضا همین یک تجربه، هیچگاه نتوانسته رنگ اکران را به خود ببیند و درست در روزهایی که تازه ساخت «دردسرهای عظیم2» را در تلویزیون پشت سرگذاشته بود، برای ثبت دومین تجربه خود در سینما روی فیلمنامهای دست گذاشت که فضایی شبیه به همان سریال تلویزیونی داشت.
او در «زاپاس» به دنبال تکرار تجربه موفق دردسرهای عظیم بود، به همین خاطر برای دو نفر از نقشهای اصلی فیلم خود به سراغ زوج «جواد عزتی و الناز حبیبی» رفت تا از همین ترکیب آزمون پس داده، به عنوان «سعید و نعنا» زاپاس استفاده کند. البته ابتکار او در استفاده از زوج واقعی «امیر جعفری و ریما رامینفر» به عنوان یکی دیگر از زن و شوهرهای فیلم نیز، یکی دیگر از نکات مثبت فیلم بود که موثر و باورپذیر از کار درآمده است.
قصه قابل پیشبینی و تکرار ماجرای «خوب شدن همه چیز»!
«زاپاس» روایتگر داستان یک تیم فوتبال شهرستانی به مربیگری داوود با بازی «امیر جعفری» است که در دسته سوم کشور فعالیت میکرده و حالا توانسته به دسته دوم صعود کند. سعید با بازی «جواد عزتی» که یکی از بازیکنان این تیم فوتبال است، در آخرین لحظات بازی آخر دچار مصدومیت تاندون پا میشود و دکتر به او میگوید که دیگر نمیتواند فوتبال بازی کند. موضوعی که باعث مخالفت داوود با ازدواج سعید با دخترش میشود و خط سیر فیلم در ادامه اینگونه ادامه مییابد.
داستان فیلم از آن دست قصههایی محسوب میشود که معمولا مخاطبان از همان دقایق میانی نمایش فیلم، میتوانند انتهای آن را پیشبینی کنند و حدس بزنند که بالاخره «آخر این قصه باید یه جور خوب تموم بشه»! و این دقیقا همان ضعفی است که بیشتر فیلمهای ایرانی از گذشته به آن دچار بوده و هستند؛ معضل «رو بودن قصه و قابل پیش بینی بودن داستان فیلم» که باعث از بین رفتن بخشی از جذابیت فیلم میشود.
البته نیکنژاد که علاوه بر کارگردانی، خود وظیفه نگارش فیلمنامه این اثر را به عهده داشته است، سعی کرده برای جلوگیری از این یکنواختی در فیلم، با ورود شخصیتهای فرعی و اتصال داستانهای مربوط به این شخصیتها به داستان اصلی فیلم، به طور همزمان هم ذهن مخاطبش را با چند ماجرای متفاوت درگیر کند و هم اینکه ضربآهنگ کلی پیشرفت قصه را در بخشهای مختلف فیلم به یک شکل پیش ببرد.
برای مثال دو شخصیت اکبر (با بازی احمد مهرانفر) و خورشید (با بازی شبنم مقدمی) و عشق میان آن دو، یکی از قصههای فرعی فیلم است که هم بر مسیر اصلی قصه تاثیر میگذارد و هم به نوعی باعث افزایش جذابیت فیلم شده است؛ خصوصا بخشهایی از فیلم که مربوط به تلاشهای شخصیت اکبر برای نشان دادن حس علاقه و دلبستگی خود به شخصیت خورشید است.
تِله فیلمی که به اسم «سینمایی» وارد میدان شد
شاید اگر بخواهیم به بزرگترین نقطه ضعف «زاپاس» به عنوان یک اثر سینمایی اشاره کنیم، باید به شباهت بیش از اندازه این اثر به آثار تلویزیونی اشاره کرد؛ شباهتی که چه در جنبههای فنی و تکنیکی اثر و چه در نحوه روایت داستان و ضعف در شخصیتپردازی برخی از شخصیتها ظهور و بروز پیدا کرده است.
این شباهت ریشه در نوع نگاه نیکنژاد به مقوله کارگردانی دارد که باعث شده از چگونگی چینش میزانسنها گرفته تا بازی گرفتن از بازیگران، همه به سمت و سوی آثار تلویزیونی متمایل باشد. بازیگران «زاپاس» هر کدام در نقشهای خود سعی کردند تا یک کپی کاملتر از نقشهایی که پیش از این در تلویزیون ایفا کردند و به نقششان در این فیلم نزدیک است، جلوی دوربین مسعود سلامی بیاورند. «احمد مهرانفر» که همان «ارسطو» سریال پایتخت است که حالا کمی پیر شده است؛ ریما رامینفر که همان مادر مهربان و همسر همراه سریال پایتخت است و جواد عزتی و الناز حبیبی هم که همان «لطیف» و «بهار» دردسرهای عظیم هستند که حالا با گرفتار شدن در دردسری جدید، مانعی در مسیر ازدوجشان به وجود آمده است.
شاید بتوان بهترین بازی فیلم را در امیر جعفری دید که با وجود تجربه نقشهایی مشابه سعی کرده، بازی متفاوتی را در جلوی دوربین به نمایش بگذارد. چه آنجا که در نقش یک مربی فوتبال باید عصبیمزاج و پرخاشگر باشد و چه زمانی که به عنوان یک پدر مهربان، در مقابل خانواده و فرزندانش با عطوفت و محبت رفتار میکند.
کمدی اجتماعی که واقعا «شیرین» است
درست است که «زاپاس» از کیفیتهای لازم برای رقابت با دیگر آثار حاضر در بخش سودای سیمرغ جشنواره و جلب نظر هیئت داوران برای تصاحب سیمرغهای این دوره، برخوردار نیست ولی نکته بسیار مهمی که این فیلم را تبدیل به یک اثر متفاوت در این دوره از جشنواره کرده، همان شیرینی است که کارگردانش خود از ابتدا به آن اشاره کرده بود.
داستان «زاپاس» با وجود آن که در گاهی از موارد تلخ و ناراحت کننده است؛ سعی کرده مرز و حدود خود را با تلخیها حفظ کند و با بیان پشت سرهم مشکلات اجتماعی حال مخاطب را از جهان ترسیم شده در فیلم بد نکند! این بد شدن حال مخاطب، موضوعی است که غالب فیلمهای این دوره از جشنواره فجر و البته بیشتر تولیدات سینمای ایران در چند سال گذشته، توجه چندانی به آن نداشتند.
نکته جالب آن که برخلاف برخی از آثار ایرانی که با انتخاب شهرهای کوچک به عنوان لوکیشن اصلی فیلم، به دنبال نشان دادن فقر و فلاکت مردم این مناطق هستند، شهر نمایش داده شده در این فیلم، با وجود محروم بودن، سرزنده و شاداب است. جوانانی دارد که به ورزش علاقهمند هستند و هیچکدام هم قرار نیست از معضل بیکاری، فقر و نبود امکانات عجز و لابه کنند!
البته با این همه، دو نکته منفی در این اثر وجود داشت که بهتر بود سازندگان آن بیشتر از این در موردش دقت میکردند؛ اولین مورد استفاده بیش از اندازه کاراکترها از شوخیهای جنسی بود که در موارد بسیاری به راحتی میشد، برای به خنده درآوردن مخاطب از روشهای دیگری غیر از توسل به این نوع از شوخیها استفاده کرد.
دومین نکته منفی نیز که شاید به چشم گروه زیادی از مخاطبان عادی شده باشد، نمایش صحنههایی هرچند کوتاه از تماسهای بدنی شخصیت داوود و زری (با بازی امیر جعفری و ریما رامینفر) با هم است که با وجود پیش فرض مخاطب مبنی بر اینکه این دو بازیگر خارج از فضای فیلم نیز زن و شوهر هستند، با فضای سینمای ما سنخیتی ندارد و کارگردان میتوانست بدون استفاده از این صحنهها، صمیمیت و علاقه این زوج را در فیلمش به تصویر بکشد.
اما با تمام این نکات «زاپاس» یک فیلم قصهگو است که با وجود برخی از نقصهای تکنیکی و محتوایی بازهم میتواند مخاطب خود را سرگرم کند و با گفتن یک قصه شسته و رفته در کنار یک پایان خوب و خوش، مخاطبش را همراه با یک لبخند رضایت بدرقه کند.