به گزارش گروه فضای مجازی خبرگزاری دانشجو؛ خاطرم هست وقتی نوجوان بودم، عکسی روی دیوار اتاق برادر بزرگترم بود. تصویری از یک رزمنده با آستین هایی که بالا زده شده بود. تصویری از مردی که در یکی از دستانش عصایی داشت و به آن تکیه داده بود و در همان حال به دوربین نگاه می کرد. نام آن رزمنده که به نظرم خیلی لاغر می آمد، "حاج احمد متوسلیان" بود. بعدها کم کم چیزهایی از "حاج احمد" شنیدم و دانستم که او فرمانده شجاع تیپ "27 محمد رسول الله (ص)" بود و روزگاری رسید که من هم عکسی از او روی میز تحریر اتاقم داشتم. دیگر "حاج احمد" برای من تبدیل شد به شخصیتی که اگرچه خیلی از او و کارهایش در جنگ نمی دانستم، اما برایم اسطوره بود و به شدت قابل احترام. برای همین عُلقه و حال و احوال بود که وقتی خبر ساخت "ایستاده در غبار" را شنیدم، منتظر بودم تا زودتر آن را ببینم.
"ایستاده در غبار" فیلمی سینمایی درباره زندگی حاج احمد متوسلیان است. فیلمی که دومین ساخته "محمدحسین مهدویان" پس از سریال موفق "آخرین روزهای زمستان" است. مهدویان سریال "آخرین روزهای زمستان" را در قالب“dacudrama” -درام مستند- و درباره سردارِ شهید؛ "حسن باقری" ساخته بود. اثری که اولین تجربه تلویزیون در زیر ژانر "درام مستند" بود. "درام مستند" فرمی بود که توانست پس از سالها مخاطب را پای تماشای داستان زندگی فرماندهان دفاع مقدس بکشاند. توفیق این سریال باعث شد تا مهدویان دومین کار جدّی اش را نیز با همین فرم بسازد. البته شاید نتوان گفت که "ایستاده در غبار" به واقع فیلمی مستند است. چرا که به دلیل کمبود فیلم و صوت های آرشیوی باقی مانده از حاج احمد متوسلیان،"ایستاده در غبار" حتی یک پلان هم تصویر واقعی و مستند ندارد. از صدای خود حاج احمد هم در کار بسیار کم استفاده شده. و همین موضوع تا حد زیادی به جذابیت فیلم ضربه زده. اگر بیننده صداهای بیشتری از حاج احمد می شنید یا تصاویری از او میدید قطعا میتوانست به شخصیت او نزدیک تر شود.
در "آخرین روزهای زمستان" در لا به لای روایت سریال، ما تصاویری از مصاحبه شوندگان می دیدیم. سریال، نریشینی خوب با صدایی غریب و به شدت دلنشین داشت. "محمد آوینی" نریشن "آخرین روزهای زمستان" را می خواند و صدای کم تر شنیده شده او از نقاط قوت سریال بود. اما در "ایستاده در غبار" تنها، صدای مصاحبه شوندگان شنیده می شود و این صداهای آن هاست که جای نریشن را گرفته و داستان را روایت می کند. نبودن نریشن، محدودیت هایی را با خودش به همراه آورده است. قطعا وجود نریشن می تواند خلأ های روایت تصویری یک فیلم را پُر کند. و به کار، روح مورد نظر فیلم ساز را بدهد. مثلا در "آخرین روزهای زمستان" متن نریشن در همه قسمت ها روح خاصی داشت. "روایتی تقدیری" بر نریشن حاکم بود که تکان دهنده بود. اینکه در انتهای هر قسمت یادآوری می شد که فقط چند ماه به شهادت "حسن" باقی مانده، آن قدر قدرت داشت که هربار من را به هم می ریخت. شاید یک نریشن خوب می توانست به روایت تصویری "ایستاده در غبار" کمک کند. به خصوص که مصاحبه های فیلم به نحو احسن انجام نشده. نوع حرف زدن ها، حال صداها و نوع روایت ها خیلی مطلوب نیست. شاید مصاحبه کنندگان باید تلاش بیشتری برای ضبط روایت ها و شرح جزییات می کردند. در این میان البته حرف های "سردار عسکری" به کار، کمک بسیاری کرده. آقای عسکری اساسا اهل روایتند و شوخ طبع. خرده روایت های ایشان از حاج احمد که گاهی با زمینه ای مزاح گونه همراه است، صحنه های گیرایی در فیلم ساخته.
دوربین در "ایستاده در غبار" ناظر است. یعنی همان دوربینی که در "آخرین روزهای زمستان" هم بود. دوربینی که به حاج احمد نزدیک نمی شود و فقط از دور نگاه می کند. و هرچقدر در تحسین انتخاب موقعیت دوربین بگوییم، کم گفته ایم. تصویربرداری با دوربینی که به شدت به خلق فضاها و حال و هوای دهه 40-50 و 60 کمک کرده. در کنار موقعیت دوربین، طراحی بی نقص صحنه و لباس از ارکان موفقیت فیلم است. و البته گریم هایی که بی نظیرند. گریم بازیگر شخصیت حاج احمد درست و به قاعده است. بازیگر نقش حاج احمد بی اندازه شبیه اوست. همین جا باید بگویم که خدا با محمدحسین مهدویان و تیم او یار بوده که توانسته اند "هادی حجازی فر" را برای نقش حاج احمد پیدا کنند. غیر از شباهت چهره حجازی فر به حاج احمد و حتی تناسب میان قد و قواره و هیکل این دو، به نظرم هادی حجازی فر در ایفای نقشش هم بسیار خوب عمل کرده. بازی او نمایشی به نظر نمی رسد و به خصوص در صحنه های عصبانیت حاج احمد، خیلی خوب توانسته از پس کار بربیاد. و اگر باز بنا به مقایسه با "آخرین روزهای زمستان" باشد، به جرئت می توان گفت بازی حجازی فر به مراتب از "مهدی زمین پرداز" در نقش شهید باقری جلوتر است.
اما فارغ از صحبت درباره کمّ و کیف فرم این فیلم، باید به نوع خاص روایت محمدحسین مهدویان از دفاع مقدس و آدم های آن پرداخت. نگاه و روایت خاصی که کارهای مهدویان را در میان آثار ژانر جنگ متمایز می کند. نگاه مهدویان به جنگ رئال است و در عین اینکه در دام شعارزدگی و قدسی سازی آدم های جنگ نمی افتد، نسبتی هم با سینمای ضدجنگ ندارد. واقعیت این است که قاطبه فیلم های سینمای دفاع مقدس در سال های گذشته منحصر به همین دو نوع نگاه بوده اند. یعنی یا فیلم هایی ساخته شده که رزمندگان را انسان هایی "علیه السلام" و مقدس نشان داده اند که از انجام هرگونه خطای انسانی مصون هستند. و یا فیلم هایی که آدم های جنگ در آن ها موجودات مستأصل و مردّدی هستند که درگیر و قربانی جنگی باطلند. حال دیگر بگذریم از دسته ای دیگر از فیلم های مثلا دفاع مقدسی! که بسیجی ها و رزمندگان را در قامت آدم های بی مایه و لُمپن و شِبه دلقکی به تصویر می کشندکه از هرگونه تعالی اخلاقیِ برآمده از فضای جبهه ها بی بهره بوده اند.
مهدویان تاریخ جنگ را به خوبی مطالعه کرده و همین اشراف او بر واقعیت جاری در جبهه ها باعث شده وقتی درباره یک "فرمانده" فیلم می سازد، غیر از طرح کلی عناوینی مثل اینکه شهید فلانی نابغه نظامی یا شجاع بود، حرف های دیگری هم برای زدن داشته باشد. او یک محقق دفاع مقدس است، پس می تواند مثلا با به تصویر کشیدن صبر و برنامه و هوشمندی حاج احمد برای پاکسازی روستای "دزلی" ، با سندی تاریخی به مخاطب ثابت کند که واقعا حاج احمد فرق هایی با دیگران داشته.
در فیلم های مهدویان از شخصیت "فرمانده" آشنایی زدایی می شود. یعنی نه خبری از کلیشه فیلم های هالیوودی هست که در آن ها فرمانده هان، موجوداتی عظیم الجثّه، خشن و متکبر هستند که بویی از معنویات و عواظف انسانی نبرده اند. و نه تکرار برخی کاراکترهای روحانیزه شده فیلم های دهه شصت را می بینیم. مهدویان تلاش می کند تا فرمانده هان دفاع مقدس را همان گونه که بوده اند و زندگی کرده اند نشان دهد. پس اِبایی ندارد که در فیلمش بگوید حاج احمد در نوجوانی منزوی و کم حرف بوده. مهم این است که به مثابه فیلنامه نویس بتوانی سیر شکل گیری یک شخصیت را به خوبی نشان دهی. تا جایی که در پایان، بیننده حس نکند قهرمان داستان را نمی شناسد. شجاعت مهدویان برای بیان جزییات وقایع زندگی فرمانده هان جنگ، موضوعی است که اگرچه می تواند در خیلی از مواقع حساسیت برانگیز و محل سوء تفاهم ها باشد، اما قطعا از دلایل توفیق کارهای اوست.
در "ایستاده در غبار" ما حاج احمدی را می بینیم که نسبت به اموال بیت المال و حقوق مردم به شدت احساس مسئولیت می کند. فرماندهای که در عین جدّیت و قاطعیت، به وقتش اشک میریزد و منقلب میشود. آدمی که جوانی اش را وقف انقلاب و جنگ کرده. همه اینها در فیلم محمدحسین مهدویان هست. اگرچه شاید می شد ماجراهای دیگری را نیز در این کار آورد و روی برخی وجوه شخصیت حاج احمد تاکید بیشتری کرد. شخصا فکر می کنم می شد با وارد کردن برخی از خرده روایت ها، شجاعت او را بهتر نشان داد. البته که متوجه هستم زمان محدود یک فیلم سینمایی اجازه نمایش خیلی از اتفاقات جذاب را نمی دهد.
"ایستاده در غبار" فیلم موفقی است. فیلمی که ریتمی تند دارد تا جایی که در پایان، به هیچ وجه متوجه گذشت 100 دقیقه تایم آن نمی شوی. "ایستاده در غبار" موفق است چون می تواند تماشاگر خاص جشنواره "فجر"که اساسا ذائقه ای روشنفکری پسند دارد را به هیجان بیاورد. و من این ذوق و تحسین را بعد از دوبار نمایش فیلم در سالن های جشنواره در چشم های آدم ها دیدم. خود این اقبال مخاطب جشنواره به فیلمی دفاع مقدسی دلالت مهم و معناداری برای توفیق "ایستاده در غبار" است. این استقبال یعنی محمدحسین مهدویان کارش را بلد بوده.
روزگاری رهبر انقلاب، جنگ را به گنج تعبیر کردند. یعنی جنگ به مثابه پتانسیلی که هم قدر یک گنج ارزش دارد. جنگی که پُر بود از آدم هایی که با قرار گرفتن در آن به نهایت استعدادها و کمالات وجودی شان رسیدند. و حالا ما مانده ایم و میراث عظیمی که برای روایت شدن آدم های جنگ باقی مانده. و در این میان آثاری مثل "ایستاده در غبار" نمونه های خوبی هستند برای بهره گرفتن از این میراث بی نظیر. این فیلم توانست تا حدی چهره حاج احمد متوسلیان را از غبارِ تاریخ پاک کند و به نسل جدید نشان دهد. نسلی که بعد از پایان فیلم، احساس می کند منتظر است حاج احمد از آن سفر لبنان برگردد. نسلی که شاید بعد از این فیلم، حاج احمد برایش بشود همان قهرمانی که عکسش را روی دیوار اتاق یا میز تحریرش دارد. نسلی که حاج احمدها را دوست خواهد داشت.
یادداشت از زینب افراخته