به گزارش گروه فضای مجازی خبرگزاری دانشجو، تنها دو سال از جنگ خانمان سوز بین الملل دوم سپری شده بود که جامعه بین المللی دچار بحران جدیدی گشت، بحرانی که فارغ از اختلاف های موجود میان دو قطب کلیدی جهان ( آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی) ارزیابی می شد. بحران فوق ریشه در فروپاشی امپراطوری عثمانی و حضور پر رنگ انگلیسی ها در مناطق عرب نشین دارد. استعمارگران بریتانیایی در خلال جنگ اول بین الملل و با اعطای قول هایی متعدد موفق شدند زمینه جلب رضایت اعراب و یهودیان را فراهم آورند، با این حال و پس از پیروزی، بیش از آن که به قول های خود نسبت به اعراب جامه عمل بپوشانند، در راستای مقاصد جنبش صهیونیسم گام برداشتند. آغاز مبارزه صهیونیست ها جهت اشغال سرزمین های فلسطینی در سال 1947، نهایتا به تاسیس رژیم اسرائیل در 14 می 1948 منجر گردید.
تاسیس رژیم صهیونیستی اما پایان کار نبود. عدم پذیرش موجودیت این رژیم از سوی جامعه ی عربی و اسلامی، زمینه ی جدالی فراگیر را فراهم آورده که تا به امروز ادامه داشته و از آن به عنوان لاینحل ترین و در عین حال طولانی ترین بحران جهانی نام برده می شود. به واقع 14 می بسان تلنگری برای اعراب بود، تلنگری که حقارت آن ها و شکست های پی در پی شان را تا به امروز در بر داشته است. فلسطینی ها از 14 می به عنوان روز نکبت یاد کرده و همه ساله با برگزاری مراسم هایی به تقبیح تاسیس دولت صهیونیستی پرداخته و آن را جعلی عنوان می کنند.
فکر ایجاد دولتی برای یهودیان را به نیم قرن قبل از اشغال رسمی فلسطین و تئودور هرتزل نسبت می دهند. بنیان گذاران اسرائیل نیز هم چون هرتزل به آن چه در سال 1948 بدست آورده اکتفا نکرده و به مرور بر دامنه زیاده خواهی های خود افزودند، خواست هایی که در جنگ های بعدی این رژیم بر علیه اعراب پیگیری شده و به اشغال سرزمین های بیشتری از سوی رژیم صهیونیستی انجامیده است.
در سال 1956 رژیم اسرائیل با پشتیبانی مستقیم بریتانیا و فرانسه جنگی را بر علیه حکومت جمال عبدالناصر در مصر آغاز می نماید، جنگی که علاوه بر تصرف بسیاری از مناطق فلسطینی منجر به تصرف صحرای بزرگ سینای مصر نیز می شود. نگرانی از اقدامات احتمالی ناصر و بهره گیری از خصومت ایجاد شده میان لندن و قاهره به دلیل ملی اعلام شدن کانال سوئز موجب بهره گیری اسرائیل در حمله به مصر شد. فرانسوی ها و بریتانیایی ها بدون اطلاع آمریکایی ها مستقیما وارد نبرد شده و نیروهای چتربازشان در کوتاه مدتی کانال سوئز را به اشغال درآوردند. تهدید شوروی مبنی بر حمله ی اتمی به لندن و پاریس تا حدودی موجب عقب نشینی دول مهاجم گردید.
در سال 1967 و جنگ موسوم به جنگ شش روزه، صهیونیست ها تحت عنوان پیش دستی بر حمله ی احتمالی عبدالناصر مبادرت به حمله ی هم زمان بر علیه مصر، سوریه، اردن و لبنان نموده و در کمتر از شش روز مناطقی وسیع از این چهار کشور را تصرف کرده و شکست سنگینی را بر ارتش های عربی تحمیل نمودند. در خلال جنگ فوق بیت المقدس شرقی که تحت کنترل اردنی ها و فلسطینیان بود به طور کامل به تصرف رژیم اسرائیل درآمده و تا امروز اشغال این شهر مقدس ادامه داشته است.
تصویر فوق جنگ مصر و اسرائیل در سال 1956 موسوم به جنگ کانال سوئز را نشان می دهد.
در ششم اکتبر 1973 رهبران دو کشور مصر و سوریه در اقدامی پیش دستانه و جهت جبران شکست های وارده به اسرائیل حمله نمودند. سرعت برق آسای اعراب به حدی بود که به گفته ی آگاهان مسائل نظامی فاصله اندکی تا ریخته شدن صهیونیست ها به دریا وجود داشت، با این حال و در آخرین دقایق آمریکایی ها مستقیما به حمایت از ارتش صهیونیستی پرداخته و مانع از شکست آن شدند. ارتش اسرائیل توانست در مدت اندکی شکست های وارده را جبران نموده و نیروهای عربی را به عقب براند. سرانجام طرفین تن به آتش بس مجدد دادند.
رهبری مصر در خلال جنگ 73 را انور سادات بر عهده داشت. شکست مجدد اعراب در این جنگ، برتری مطلق تسلیحاتی صهیونیست ها و انتشار اخباری مبنی بر دستیابی اسرائیل به سلاح های اتمی موجب ایجاد تردید در ادامه نبرد با اسرائیلی ها شد و همین امر موجب شد که سادات در اولین گام با خیانت به جهان عرب و تلاش برای بازپس گیری سرزمین های مصری دست دوستی را به سوی مناخیم بگین نخست وزیر وقت اسرائیل دراز نموده و موجب دوپاره شدن جهان عرب را فراهم آورد.
خروج مصر از دایره کشورهای عرب دشمن اسرائیل و سپس صلح اردن با تل آویو توام با اشتباهات استراتژیک پی در پی رهبری فلسطینی ها به مرور موضع آن ها را تضعیف نموده و به سوی سازش با اسرائیل سوق داده است. رهبری فلسطین از ابتدای دهه نود میلادی قرن پیش مذاکرات سازش با طرف اسرائیلی را آغاز نمود، مذاکراتی که در پی یافتن حقوق حداقلی برای فلسطینی هاست. با این حال و با وجود گذشت بیش از دو دهه از معادهدات صلح اسلو و مادرید، هم چنان فلسطینی ها در دستیابی به حقوق اولیه خود ناکام مانده اند.
روی کار آمدن جریان های اسلامی در فلسطین و لبنان و عدم صلح میان سوریه با رژیم اسرائیل همچنان زمینه تداوم تلاش اعراب برای احقاق حقوق خود را در پی داشته است. با این حال و از همان ابتدا، آمریکایی ها و شماری از اعضای بین المللی در راستای پادرمیانی میان اعراب و اسرائیلی ها گام برداشته اند. وضع آتش بس در میان مناطق درگیری و ایجاد مناطق حائل یکی از راهکارهای سازمان ملل متحد تا به امروز بوده است. لذا در طول چند دهه اخیر نیروهای بین المللی مورد قبول طرفین در مناطق مورد مناقشه استقرار یافته اند.
نیروهای حافظ صلح سازمان ملل مستقر در لبنان که به اختصار یونیفیل نامیده میشوند گروهی از نظامیان حافظ صلحی هستند که از سوی سازمان ملل متحد به این منطقه گسیل شدهاند. این نیروها بر اساس تصمیم شورای امنیت سازمان ملل و صدور قطعنامه ۴۲۵ شورای امنیت و همچنین قطعنامه ۴۲۶ این سازمان که در مارس ۱۹۷۸ به تصویب رسید به این منطقه اعزام شدهاند تا عقب نشینی اسرائیل از لبنان را تایید کرده، صلح و آشتی را به منطقه بازگردانند و به دولت لبنان کمک کند تا نفود خود را در منطقه افزایش دهد. با این حال حافظین صلح سازمان ملل علاوه بر مرزهای جنوبی لبنان، در میان مناطق مورد مناقشه اسرائیل با دولت سوریه نیز مستقر بوده اند.
نکته حائز اهمیت در این باره آن که به دلیل روابط حسنه محمد رضا شاه پهلوی با رژیم صهیونیستی از یک سو و عضویت ایران به عنوان کشوری اسلامی در مجامع جهانی از سوی دیگر زمینه آن را فراهم آورده بود که طرفین بر استقرار نیروهای ایرانی به عنوان نیروی حائل اتفاق نظر پیدا نمایند. شهریور 1352 یکی از زمان هایی است که مجددا شماری از نیروهای ارتش ایران ذیل نام سازمان ملل متحد به جنوب لبنان و در میان منطقه حائل با اسرائیل اعزام شدند. اکنون و در چهل و سومین سالروز آن واقعه بر آن شدیم در این نوشتار به بررسی روابط حسنه میان دولت وقت پهلوی با رژیم اسرائیل بپردازیم و از روابط پنهان و اقدامات محمد رضا شاه پهلوی در شکست مبارزه اعراب پرده برد داریم.
فریدون آسرایی خواننده پاپ کشورمان از جمله افرادی است که دوران خدمت سربازیاش را در بلندیهای جولان در سال 1355 و در قالب سربازان حافظ صلح سازمان ملل متحد گذرانده است.
برسمیت شناخته شدن اسرائیل توسط ایران
از رژیم پادشاهی حاکم بر ایران به عنوان یکی از اولین کشورهای اسلامی نام برده می شود که رژیم اشغالگر اسرائیل را برسمیت شناخت. دولت ایران در زمان نخستوزیری محمد ساعد مراغهای حدود ۱ سال پس از تشکیل اسرائیل (۲۳ اسفند ۱۳۲۸) این رژیم را به طور دوفاکتو به رسمیت شناخت و سرکنسولگری خود را در بیت المقدس دایر کرد. «ویلیام شوکراس» درکتاب «آخرین سفر شاه» دربارهی شناسایی اسراییل توسط ایران برای اولین بار فاش میسازد که اسراییل شناسایی خود را با پرداخت 400هزار دلار به ساعد به دست آورد.
با این حال رابطه برقرار شده دیرنپایید و با روی کار آمدن دکتر محمد مصدق منقطع گردید. دولت مصدق در 15 تیر 1330 با توجه به اعتراضهای مردم و برخی از نمایندگان مجلس، شناسایی اسراییل را باز پس میگیرد. اقدام ایران باعث محبوبیت مجدد ایران در بین کشورهای اسلامی می شود، دکتر نصر الله شیفته نقل می کند: «در مسافرت مصدق به نیویورک در فرودگاه رم یک خبرنگار مصری با چشمانی اشک آلود دست خود را دامان دکتر مصدق اندخته و با صدایی خفه گفت: تو موجب فخر و مباهات مشرق زمینی ها شده ای، مشرق زمین باید به وجود تو افتخار کند، زیرا از موقعی که ایران نهضت مقدس خود را آغاز کرده است، ما مصری ها، عراقی ها، افغانی ها، سوری ها همه جا با احترام و عزت و آبرو روبرو می شویم، اما متاسفانه بعد از کودتای 28 مرداد 1332 دوباره رابطهی ایران با اسراییل آغاز شده و تا پیروزی انقلاب اسلامی تدوام مییابد.
خنجر شاه بر پیکر مسلمانان
دوره حکومت محمدرضا پهلوی، دوره همکاری و تعاون جدی شاه با رژیم صهیونیستی است؛ به طوری که گسترده ترین روابط امنیتی، نظامی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را دولت برکشیده انگلستان و تحت الحمایه ایالات متحده در ایران با رژیم صهیونیستی داشت. این همکاری و حمایت یکی از علل اصلی سقوط رژیم شاه بود که به شدت پنهان نگه داشته می شد.
استراتژی خزنده و رازآلود صهیونیستها در ایران عصر پهلوی، از جمله اسرار ناگفته و پنهان تاریخ معاصر است. حضور عوامل یهود در رأس دستگاه سلطنت و مراکز مهم تصمیمگیری و سیاستگذاری، ایران عصر پهلوی را به پایگاهی سیاسی و استراتژیک برای صهیونیستها تبدیل کرده بود. عناصر یهود در نتیجهی پیروی بیچون و چرای دولت مردان ایرانی از آنها، بر سیاست و اقتصاد کشور پنجه انداخته بودند. بنابر اسناد منتشره از سازمان سیا «در زمان وقوع انقلاب ایران، انگیزهٔ اصلی روابط اسرائیل با ایران در سالهای اولیهٔ تأسیس، توسعه یک تفکر حامی اسرائیل و ضدّ عرب در میان برخی از صاحبمنصبان ایرانی بوده است».
پیوندهای گسترده میان ایران و آمریکا، و جایگاه ایران در مهار کمونیسم و ژاندارم منطقه، دولت ایران را ناگزیر به سمت بهبود روابط با اسرائیل سوق داد. البته، به رغم روابط گسترده میان دو کشور، هیچگونه رابطة سیاسی رسمی میان آنها وجود نداشت و شاه و دولت، به دلیل نکوهش مخالفان سیاسی خود، به شدت تمایل داشتند که روابط دو کشور محرمانه باقی بماند.
رضا صفینیا (وسط) نماینده تام الاختیار ایران در بیت المقدس در حال گفتوگو با بن گوریون- اول ژوئن ۱۹۵۰.
در دو دهه چهل و پنجاه شمسی، حضور گسترده مختصصان و سرمایهگذاران اسرائیلی از یک سو و وجود محافل فراماسونری و بهائیت به عنوان ستون پنجم صهیونیستها از سوی دیگر، گستره نفوذ مقامات صهیونیستی را در میان نخبگان سیاسی افزایش داد.
تأمین بخش عظیمی از نفت اسرائیل به وسیله ایران، تأسیسات اطلاعاتی مشترک، آموزش نظامیان ایران در اسرائیل و تمایل ایران به دستیابی به تکنولوژی پیشرفته اسرائیلی، روابط دو رژیم را روز به روز نزدیکتر میساخت. دو کشور از این همکاریها سود میبردند. عوامل بازدارندهای نیز وجود داشت که رفتار سیاسی رژیم ایران نسبت به اسرائیل محدودیت پدید میآورد. اعتراضهای داخلی و تنفر عمومی مردم ایران و فشار و تهدیدهای کشورهای عرب منطقه، فرصت برقراری روابط رسمی را از دو کشور گرفت. ارتباط میان آنها، در عین گسترش، همیشه در هالهای از ابهام و نگرانی باقی ماند تا این که با پیروزی انقلاب اسلامی برای همیشه پایان پذیرفت.
رضا صفینیا، نماینده ویژه ایران در اسرائیل، در حال ورود به منزل شخصی حییم وایزمن، رئیسجمهور اسرائیل در شهر رخووت، روز استقلال اسرائیل در سال ۱۹۵۰
شاه همواره در ديدار با مقامات اسرائيلي نسبت به وعدههاي خود در خصوص ادامه روند نفت وفادار بود. واردات نفت اسرائيل به تدريج از 30 هزار بشكه در سال 1959 به رقم 283 هزار بشكه در روز در سال 1971 افزايش يافته است. به احتمال زياد بين 80 تا 90 درصد اين واردات از ايران تأمين شده است. بر طبق سند منتشر شده توسط سیا «...اطلاعات (به دست آمده) از منابع مختلف نشاندهنده اين است كه حداقل 75 درصد مصرف كنوني داخلی اسرائيل كه در حدود 150 هزار بشكه در روز مي باشد بوسيله ايران تأمين ميشود. از اين گذشته، تنها نفتي كه از طريق خط لوله ترانس – اسرائيل (تيپلين) جاري و از طريق خليج عقبه به بندر مديترانه اشلگون به سمت شمال در حركت ميباشد از جانب ايران است.»
رهبران عرب نسبت به مواضع شاه در قبال اسرائیل خشمگینانه می نگریستند.
از زمان اشغال سرزمین های فلسطینی، عامل مؤثر در تحکیم مناسبات ایران و اسرائیل، «خطمشی مشترک دکترین اتحاد پیرامونی بن گوریون، اولین رئیسجمهوری اسرائیل و سیاست ناسیونالیسم مثبت محمدرضا پهلوی» بود. بهموجب این دکترین، اسرائیل درصدد تحکیم روابط خود با کشورهای اطراف جهان عرب، بهویژه ترکیه و ایران برآمد. از نظر بن گوریون، رابطه با این کشورها در درازمدت علاوه بر خروج اسرائیل از انزوای سیاسی، منافع اقتصادی-امنیتی این رژیم را در برابر کشورهای عربی نیز تأمین میکرد، زیرا رژیم صهیونیستی به دلیل ماهیت خود، در میان کشورهای عربی دشمن تلقی میشد و این مسئله تهدیدی جدی برای بقای آن محسوب میگردید. بنابراین رابطه با ایران و سایر کشورهای منطقه، ضمن آنکه این رژیم را از انزوای سیاسی خارج میکرد، مانع حمایت ایران از فلسطین میگردید.
دیدار ارتشبد حسن طوفانیان و ارتشبد بهرام آریانا از ستاد کل نیروهای دفاعی اسرائیل در راستای اجراییشدن پروژه شکوفه.
موانع پیش روی شاه
روابط ایران و اسرائیل، به رغم مناسبات ویژه دو كشور، هرگز شكل رسمی به خود نگرفت. شاه و اطرافیانش بر اهمیت روابط دوستانه با اسرائیل تأكید میورزیدند و تلاش میكردند اصرار اسرائیلیها را برای برقراری مناسباتی رسمی و آشكار، پاسخ دهند؛ اما موانعی پیش رو داشتند كه آنان را از این كار بازمیداشت. مهمترین عوامل بازدارنده در روابط میان دو كشور عبارت بود از:
1-مخالفتهای وسیع و عمیق داخلی، به ویژه از سوی روحانیان و نیروهای مخالف رژیم
2-واكنشهای تهدیدآمیز كشورهای عرب منطقه، به ویژه رادیكال، مانند مصر و عراق
از همان آغاز تشكیل دولت اسرائیل، نیروهای مذهبی در ایران به مخالفت با صهیونیستها پرداختند و رهبران روحانی، مردم را به حمایت از مردم فلسطین فراخواندند. آنان از تمایلات برخی از سیاستمداران ایرانی برای برقراری روابط با اسرائیل احساس ناخوشایند داشتند. در همان زمان، آیتالله كاشانی موضعگیری سختی علیه این اقدامهای دولت ابراز داشت. او تأكید كرد: «در هر صورت تشكیل دولت [صهیونیستی] در آتیه كانون مفاسد بزرگ برای مسلمین خاورمیانه و بلكه تمام دنیا خواهد بود و زیان آن تنها متوجه اعراب فلسطین نمیگردد و علی ایحال بر تمام مسلمین عالم است از هر طریقی كه میشود از این ظلم فاحش جلوگیری نموده و رفع این مزاحمت را از مسلمین فلسطین بنمایند.»
شاه نقش بسزایی در ایجاد گفتگو میان مصر و اسرائیل ایفا نمود.
روند فوق از سال 1342 و با آغاز نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی شکل جدیدی به خود گرفته بود. سخنان مکرر رهبری نهضت مبنی بر ضرورت مقابله با اسرائیل و حضور میدانی شمار کثیری از ایرانیان در جبهه های نبرد بر علیه اسرائیل، بیش از هر زمانی رژیم پهلوی را تحت فشار گذارده بود.
وقتی شاه واسطه دوستی اعراب و اسرائیل می شود
از زمان انقلاب افسران در مصر در سال 1952 این کشور از یوغ انگلستان در آمده و در طول سال های جنگ سرد بسان متحدی در کنار اتحاد جماهیر شوروی قرار داشت. آغاز تغییرات بنیادین در مصر را می توان از تصمیم سادات جهت کاستن روابط با شوروی و همکاری بیشتر با آمریکا دانست. انور سادات در اقدامی غیر منتظره ضمن اخراج مستشاران شوروی به کاهش روابط اقتصادی با مسکو تمایل نشان داد.
شهید چمران از جمله افرادی است که پیش از وقوع انقلاب در نبرد بر علیه اسرائیل مشارکت می جست.
انور سادات که پیشتر سابقه سال ها حضور در میادین نظامی بر علیه اسرائیل را در کارنامه خود دارد از نیمه دوم دهه هفتاد میلادی به سوی گفتگوهای پنهانی با اسرائیل متمایل شد. تصمیم سادات مبنی بر نزدیکی با آمریکا و از در صلح در آمدن با اسرائیل را می توان نقطه ی عطفی در تاریخ مصر و جهان عرب دانست. به واقع تصمیم سادات جهت برقراری ارتباط با اسرائیل زمینه ی دوپارگی در جهان عرب را فراهم آورد، امری بر خلاف سال ها کوشش عبدالناصر که در راستای برادری در میان اعراب می کوشید. به باور سادات رخداد فوق می توانست با گذر زمان و با اتکا به حمایت های مالی آمریکا زمینه پیشرفت و نوآوری در مصر را فراهم آورد.
تصویر فوق به ترتیب از راست: مناخیم بگین ( نخست وزیر اسرائیل)، جیمی کارتر (رئیس جمهور آمریکا) و انور سادات را در زمان پذیرش توافق کمپ دیوید نشان می دهد.
تصمیم استراتژیک آمریکا جهت شکافتن صفوف اعراب و قطع نفوذ شوروی در مصر در این مقطع زمانی از چندین روش پیگیری می شد. در ایران محمد رضا شاه پهلوی بسان متحد قدرتمند غرب در منطقه به ایفای نقش می پرداخت، از همین رو روابط تهران با قاهره به دلیل نزدیکی مصر به شوروی و نزدیکی تهران به اسرائیل در سردی مطلقی به سر می برد. با ارسال سیگنال هایی از سوی سادات جهت آمادگی برای تغییرات بنیادین در مصر، شاه ایران نقشی فعال بازی کرده و ضمن ارتقای روابط با قاهره به عنوان میانجی گری فعال تلاش نمود باب گفتگو میان قاهره و تل آویو را فراهم نماید. از آن پس است که روابط سادات با شاه ایران گرم و صمیمی شده و این مصر بود که پس از انقلاب به عنوان تنها کشور جامعه بین المللی پذیرای شاه ایران بود.
سرانجام و پس از گفتگوهای پیدا و پنهان و با واسطه گری آمریکا و ایران، رژیم سادات در اقدامی غیر قابل تصور خط خود را از سایر جهان عرب جدا نموده و با وضع پیمانی با اسرائیل از در صلح در می آید، پیمانی که در 17 سپتامبر 1978 و با نام صلح کمپ دیوید شهرتی جهانی پیدا می کند. در این پیمان دو طرف مصری و صهیونیستی با وساطت طرف آمریکایی تعهداتی را در قبال یکدیگر پذیرا می شوند.
با پیروزی انقلاب، مکان استقرار دیپلمات های اسرائیلی به سفارت فلسطین تغییر نام داد.
وضع کمپ دیوید منجر به طرد مصر از جهان عرب گردید. اتحادیه عرب مصر را از این اتحادیه اخراج کرده و تمامی کشورهای عربی بر علیه قاهره موضع گرفتند. انزوای مصر در جهان عرب منجر به نزدیکی بیش از پیش سادات به اسرائیل، آمریکا و ایران شاهنشاهی گردید. با این حال اقدام سادات با پذیرش کمپ دیوید قبح عدم ارتباط با اسرائیل شکاند، امری که بعدها توسط اردن و شماری از کشورهای دیگر عربی نیز تداوم یافت.
یک سال پس از وضع کمپ دیوید، پیروزی انقلاب اسلامی در ایران روحیه مضاعفی را برای انقلابیون فلسطینی در پی داشت. ایران تا پیش از انقلاب به عنوان یکی از بزرگترین متحدین اسرائیل در منطقه محسوب می شد، با این حال و پس از پیروزی انقلاب، رهبران انقلابی مستقر در تهران حمایت از فلسطین و مقابله با اسرائیل را بخشی از آرمان های خود خواندد. وقوع انقلاب در ایران و سقوط شاه زمینه نارضایتی سادات را در پی داشت.
منبع: فرهنگ نیوز