به گزارش گروه فضای مجازی خبرگزاری دانشجو، 26 اوت 1916 (شماره 228)، گزارش میکند که دولت 82000 خروار (24000تن) از ولایت تهران تهیه کرده است و وزارت مالیه دستور داده این محموله به پایتخت آورده شود. رعد 18 سپتامبر 1916 (شماره 243)، گزارش میکند سپهدار رشتی، وزیر داخله، در کابینه جدید وثوقالدوله، و قوامالدوله، وزیر فوائد عامه، با رهبران صنف نانوا دیدار و درباره کمبود و قیمت بالای نان مذاکره کردهاند. نانواها پذیرفتهاند تا زمانی که محموله گندم یادشده که دولت تهیه کرده به تهران برسد، قیمت هر من 30 شاهی را نگه دارند و از آن پس وعده دادهاند قیمت نان را پایین بیاورند.
تا اکتبر 1916، روشن شده بود که بحرانی بزرگ در حال شکلگیری است. کفری در گزارشی در 9 اکتبر 1916 مینویسد: «افتخار دارم گزارش کنم اوضاع ارزاق در تهران دارد به مسئلهای جدی تبدیل میشود؛ به سبب کمبود منابع، قیمت همه چیز خصوصاً گندم، جو، برنج و کاه به شکلی غیرعادی بالا رفته و فقرا به شدت در رنج هستند. صفوف طولانی جمعیت ساعتها بیرون دکانهای خبازی به امید خریدن قرص نانی بیکیفیت و به قیمتی به شدت گران منتظر میمانند. خبازها از جو و جایگزینهای مختلف به جای گندم برای درست کردن این نان استفاده میکنند.» او میافزاید: «قیمت هر پوند شکر تا یک دلار و سی و پنج سنت بالا رفته است. انواع علوفه کمیاب است و آنچه در دسترس است اغلب بیکیفیت است. قیمتهای زغال سنگ، زغال چوب و نفت نیز همین وضع را دارد و بنزین نیز پیدا نمیشود.» او در پایان مینویسد: «وضعیت دارو حتی از این تأسفبارتر است، به نحوی که بسیاری اقلام موردنیاز در این حرفه در تهران پیدا نمیشود.» یک هفته بعد، دوباره کفری درباره بحران در حال شکلگیری گزارش میکند: «مسئله تأمین نان در تهران بسیار جدی شده است، به نحوی که مقدار گندم موجود در پایتخت اساساً برای تأمین نیازهای سکنه ناکافی است. از آنجا که قوت غالب این مردم تقریباً فقط نان و پنیر است، موضوع برای آنها امری حیاتی است.» بلواهای نان آغاز میشود: «دیروز آشوبهایی در شهر برپا شد که بیشتر زنان درگیر آنها بودند و گروهی به ساختمانی که در تصرف وزارت داخله بود حمله بردند.» کفری در پایان مینویسد: «دولت وعده داده برای بهبود اوضاع اقداماتی انجام دهد و اگر موفق نشود اوضاع اینجا به زودی پریشان خواهد شد.»به طور مشابه، قهرمانمیرزا سالور، عینالسلطنه، برادرزاده ناصرالدین شاه و از ملاکان کارآفرین که در زمان جنگ در کوههای الموت قزوین اقامت گزیده به بحران پیش روی اشاره میکند. جنگ و تهاجم علیه کشور که اکنون به سال دوم خود رسیده، همراه با نباریدن باران، گذران زندگی را برای مردم به کلی ناممکن کرده بود: «خداوند چه برای این ایران بدبخت خواسته است و ما چه کردهایم که مستحق این بلاها شدهایم. تمام مکنت ما، امر معیشت ما از یک مشت محصول به آن حال فلاکت میگذشت، آن هم دارد از دست ما میرود. در قزوین و این بلوکات یک حال وحشت و اضطرابی حکمفرماست که نظیر آن کسی خاطر ندارد. الموت یکی گرفتار خودش، یکی غصه تنکابون دارد. زیرا دو ثلث معیشت آنها تنکابون است. خداوند مگر باز خودش ترحم کند.»
آغاز قحطی
عینالسلطنه در 19 آوریل 1917 مینویسد: «سال بدی به نظر میآید زمستان که آن شکل گذشت، تا امروز هم بیست و هشت روز از بهار میگذرد باران نیامد. محض تسلی مردم یک دفعه آسمان صدا نکرد. چشمهها هیچ آب ندارد. درهها که همه در این موسم مبلغی آب از آنها جاری بود پاک، خشک است. مزرعههای گندم و باغ که همه ساله این موقع علف به قدر یک پا بلند شده بود، تمام خشک است و آنچه روییده از عطش پژمرده و نزدیک خشک شدن است. دیمزار که مردم با خون دل یک من یک تومان گندم زرع کردهاند، نزدیک [است] به کلی فاسد شود. آنچه جو بهاره کاشتهاند سبز نشده. آب شاهرود از حالا که باید رو به ازدیاد باشد رو به نقصان نهاده. کسی را خاطر نیست در این فصل از سال از تنگه دوروان به آب زده باشد. اینک به خوبی از مال میگذرد که ابداً از راه قله عبور نمیکنند.
در تنکابون به واسطه نبودن آب آنچه برنج همه ساله کشت میشد، گویا ثلث و ربع نتوانند زراعت کنند.» عینالسلطنه سپس میافزاید که بر اساس گزارشی در روزنامه رعد، در نخستین روزهای نوروز (21 مارس 1917)، به طور متوسط هر هفته 520 نفر مردهاند در حالی که «به طور معمول» این رقم 300 نفر بوده است، یعنی هر هفته 220 نفر در اثر گرسنگی مردهاند.چند روز بعد، عینالسلطنه مینویسد: «قحط و غلا در تمام مملکت حکمفرماست. مسلمانان و ودایع الهی از گرسنگی تلف میشوند. در شهر قم روزی پنجاه نفر عجالتاً تلف میشود. در همدان سی هزار نفر فقیر اسمنویسی شده است. در طهران خبرنگار رعد به چشم دیده که جمعی زن و پیرمرد از سلاخخانه خون گوسفند برای تغذیه خود و اطفالشان میبردند. شتر مردهای در خندق افتاده بوده گوشت و پوست حتی استخوانهای آن را مردم شبانه برای خود بردهاند.» او به نقل از منبع موثقی میافزاید در تهران «روزی اقلاً یکصد نفر آدم از گرسنگی تلف میشود در معابر و روز به روز هم تزاید است.»
اوضاع تنها بدتر میشد و برخی روزنامهها به دنبال سپربلا میگشتند. نوبهار در 26 ژوئیه 1917 (شماره 17) گزارش میکند فقر و گرسنگی همه جا را در بر گرفته است. مردم گرسنهاند و دولت درمانده است. این روزنامه میپرسد آیا شاه از آنچه که شهرهای بیقانون و دشتهای عریان کشور را در بر گرفته با خبر است؟ آیا لندن، پتروگراد، برلین و قسطنطنیه مسبب این اوضاع هستند؟ این روزنامه مینویسد: «خیر. ما میدانیم و اعلاحضرت نیز میدانند» که این اوضاع تقصیر خارجیها نیست. منبع این بدبختی در تهران است؛ سیاستمداران فاسد و محتکران طماع. این روزنامه مینویسد: «دشمن همیشه در تهران بوده است». نوبهار 29 ژوئیه 1917 (شماره 18) مدعی است کمبود گندم در تهران به خاطر احتکار و دلال بازی و خباثت نانواها است. در این گزارش آمده هر روز شمار زیادی ساعتها مقابل نانواییها جمع میشوند و دست خالی و گرسنه به خانه باز میگردند. نوبهار 31 ژوئیه 1917 (شماره 19) باز از صحنههای آشوب در قابل نانواییها مینویسد که مردم گرسنه ساعتها در آنجا جمع میشوند و بعد با دست خالی میروند. روزنامه زبان آزاد 9 اوت 1917 (شماره 3) گزارش میکند به حاکم کرمان دستور داده شده اجازه دهد تجار یزد غله بخرند و به یزد ببرند که گرسنگی در آن فراگیر شده است. حاکم پاسخ میدهد که غله در کرمان «تمام» شده و چیزی قابل حمل نیست.
زبان آزاد 15 اوت 1917 (شماره 6) مینویسد: «دیروز در مقابل یک خبازی در منطقه دروازه قزوین، یک زن بعد از ساعتها انتظار از حال رفت. یک زن دیگر توانست او را به هوش بیاورد، اما نیم ساعت بعد درگذشت. مسئول چنین اتفاقی کیست؟ آیا شاه ایران برای مرگ اتباعش غمگین است؟ آیا برای او مهم است؟» واضح است که آنچه دولت برای اطمینان دادن به مردم تلاش میکرد، موفقیت چندانی نداشت. کالدول به نقل از مطبوعات ایران در 18 اوت 1917 مینویسد: «در نتیجه اقدامات دولت، غله به مقدار کافی در حال ورود به شهر است و دیروز قیمت جو از هر خروار سی و پنج تومان به سی تومان کاهش یافت.»زبان آزاد 30 اوت 1917 (شماره 12) گزارشی دارد با این عنوان «بدبخت قزوین». این روزنامه گزارش میکند که قزوین و روستاهای منطقه از اوایل 1917 با کمبود ارزاق روبرو هستند و مردم حیوانات خود را برای مصرف یا فروش ذبح میکنند. بسیاری از روستائیان روستاهای خود را ترک گفته و عازم تهران شدهاند و امیدوارند که آنجا اوضاع بهتر باشد، ولی زهی خیال باطل. بسیاری به تنکابن در مازندران رفتهاند و در آنجا موفق شدهاند قدری برنج فراهم کنند، اما مقامهای محلی اجازه نمیدهند غله از آن منطقه خارج شود، این بسیار مایه دردسر خریداران و فروشندگان شده است.
زبان آزاد 2 سپتامبر 1917 (شماره 13)، گزارش میکند که نانواها به سبب کمبود آرد پخت خود را کم کردهاند و انواع مواد اضافی را در نان خود به کار میبرند. این روزنامه میافزاید: «چون متصدیان امور خبازخانه از نانهای معمولی مصرف نمینمایند، از حال بیچاره فقرا و ضعفا بیاطلاع میباشند که با هزاران زحمت و مشقت از صبح تا غروب زحمت کشیده و با خون جگر دو قران بدست آورده و با چند ساعت معطلی نانی گرفته که از شدت تلخی و شوری بههیچوجه قابل خوردن نیست. ما توجه مخصوص هیأت وزراء و آقای وزیر مالیه را باین مسئله جلب نموده و رفع این عسرت را هر چه زودتر استرحام مینماییم.» زبان آزاد 13 سپتامبر 1917 (شماره 18) از کمبود نان در زنجان گزارش میکند. این روزنامه میافزاید گروهی از زنان به خانه حاکم سنگ پرتاب کردهاند و خانه مردی را که گفته میشد به رشت آرد میبرد، آتش زدند. آنها این مرد، حاج مهدی تاجر را گروگان گرفته، به شدت کتک زدند و مجبورش کردند تمام انبار غله خود را تحویل دهد. در همین شماره این روزنامه گزارشهایی از کمبود غله در نقاطی چون یزد، قزوین، کاشان، سمنان، ساوه و کرمانشاه آمده است و نیز این که اکثر دکانها بستهاند و مردم به شدت نگران و هراسان هستند. اوضاع نان در کرمانشاه به شدت وخیم بوده و در آنجا مردم برای جان و مال و ناموس خود هراسان هستند.
منبع: روزنامه کیهان