گروه ورزشی خبرگزاری دانشجو؛ احتمالاً از همان لحظهای که ضربه آرام مهاجم تیم اماراتی، رفت و نشست کنج دروازه استقلال و تعداد گلهای العین از یک به دو رسید، دیگر حساب کار دست هواداران استقلال آمد .تیمشان، از همان دقیقه اول نشان داد که برنده این بازی نیست. آن سبک دفاع محتاطانه و مبتدی، معلوم بود که نتیجه نمیدهد. انتظار شش گل را اما بدبینترین هواداران استقلال هم نداشتند. تیم منصوریان، در باتلاق گرفتار شده بود و مهدی رحمتی به هیچ توپی، نه نمیگفت. روی دیگر جوانگرایی، آن روی بیرحم و وحشی فوتبال، خودش را به آبیها نشان میداد. جوانان کمتجربه هیچ توانی برای برگرداندن بازی فاجعهبار نداشتند و انگار تسلیم محض سرنوشتی شده بودند که سرنوشت محتوم تیمهای جوان است.
استقلال 96-95، بد شروع شد و خوب ادامه یافت و عالی به اوج رسید و بدتر از بد، تمام شد. این مسیر، معمولاً سیر تیمهای جوانشده در نخستین فصل پوستاندازی است. تیم منصوریان هم تقریباً همین اوضاع را داشت. تیمی که با وجود این نتیجه افتضاح، هنوز هم میتوان به آیندهاش امیدوار بود، تیمی که از باتلاق رتبه پانزدهم لیگ در ابتدای فصل ، نایبقهرمانی در انتهای فصل را ساخته، نمیتواند از بحران شکست سنگین در آسیا، یک شگفتی دیگر بسازد؟
تیم بازیهای بزرگ؟
از همان ابتدا که سرمربی جوان، سکان هدایت استقلال را به دست گرفت، میگفتند او مرد بازیهای بزرگ نیست. عملکرد استقلال منصوریان در جدال با پنج تیم بالای جدول نهایی لیگ برتر، یعنی پرسپولیس، تراکتورسازی، ذوبآهن، سپاهان و پیکان اما چیز دیگری میگوید.. استقلال از مجموع ده بازی خود با این پنج تیم، 18 امتیاز کسب کرده که معادل 60 درصد کل امتیازات ممکن است. این عملکرد در مقایسه با نتایج پرسپولیس در همین ده بازی، برتری آبیها را نشان میدهد. پرسپولیس از پنج تیم بالانشین 16 امتیاز کسب کرده که دو امتیاز کمتر از عدد حاصل برای استقلال است. پس این گزاره که «استقلال 95، تیم بازیهای بزرگ نبود» نمیتواند گزاره درستی باشد. نتایج موفقتآمیز استقلال در مرحله مقدماتی آسیا، عیار بالای تیم منصوریان را نشان میداد. پس چطور شد که در بزرگترین، حیثیتیترین و شاید حساسترین بازی فصل، استقلال این چنین قافیه را باخت؟
مربی جوان: یک تجربه مبهم
آیا جوان بودن سرمربی، الزاماً نتیجهبخش و موفقیتآمیز است؟ پاسخ دقیقی برای این پرسش وجود ندارد. تقریباً ده سال پیش بود که حضور یورگن کلینزمن روی نیمکت تیم ملی آلمان و جنب و جوشهایش کنار زمین ، دل فوتبالدوستان را ربود. آلمان او در جام جهانی 2006 قهرمان نشد اما بار دیگر جذابیتهای سرمربیان جوان را به فوتبال دنیا یادآوری کرد. چند سال بعد و با استفاده از الگوی کلینزمن، مسئولین فدراسیون فوتبال ایران تصمیم گرفتند علی دایی را به عنوان سرمربی تیم ملی معرفی کنند. تجربه دایی اما موفقیتآمیز نبود. کمی بعد و با ظهور عبدالله ویسی در فوتبال ایران، بار دیگر مربیان زیر پنجاه سال(که در عرف مربیگری جوان به حساب میآیند) در فوتبال ایران دیده شدند. علیرضا منصوریان، رسول خطیبی ، حمید استیلی و یحیی گلمحمدی از جمله مربیانی بودند که نیمکتهای فوتبال ایران را جوان کردند. مربیانی که مهمترین ویژگیشان، همان مهمترین ویژگی جوانهاست. آنها باتجربه نیستند و بروز رفتارها و عملکردهای ناپخته از آنها بعید نیست. مربی جوان، به تیمش شور و انرژی و انگیزه میدهد اما خب، ممکن است گاهی اشتباه هم بکند. اشتباهاتی پرهزینه و شاید جبران ناپذیر.
منصوریان، جلوه تام و تمام تیمش روی نیمکت است. همان قدر جوان و همان قدر پر انگیزه و همان قدر ناپخته. او برای شب بزرگ امارات، اشتباه کرد. خودش، بازیکنانش، کادر فنیاش و کارشناسان هم فهمیدند اشتباه کرد. منصوریان روش غبارگرفتهی «یارگیری نفر به نفر» را امتحان کرد و خیلی زود همه چیز را باخت. اما آیا او مستحق برکناری و خشم هم است؟ به نظر نمیرسد.
از کنسرت پیرمردها تا سمفونی جوانی
هنوز زمان زیادی از آغاز پر فراز و فرود منصوریان روی نیمکت استقلال نگذشته. مدیران باشگاه، با فهرست پروپیمانی که او داده بود وارد مذاکره شدند و کمی بعد، یکی از پرستارهترین استقلالهای دهه اخیر در اختیار منصوریان قرار گرفت. اولین اشتباه منصوریان اینجا اتفاق افتاد. او، چشم روی محزن بزرگ جوانان استقلال بست و راه حل موفقیت استقلال را در ساق ستارههای اسم و رسم دار دبد. پروژه استقلال کهکشانی اما خیلی زود و در میانههای نیمفصل اول، شکست خورد. اشتباه دوم منصوریان، اینجا و با دعوت از ستارههای کارکشته رقم خورد. او میخواست با حضور چپاروف، تیموریان، شهباززاده و سایر قدیمیها، تیمش را به اوج برساند. مشکلات مالی و بسته شدن پنجره نقل و انتقالات اما مسیر او را تصحیح کرد. ورود جوانان به ترکیب استقلال، نتیجهای رویایی داشت. برد و برد و برد. فوتبال اما همیشه روی خوبش را به کمتجربهها نشان نمیدهد. حذف تلخ از جام حذفی، شکست مقابل تراکتورسازی و البته افتضاح العین، روی دیگر همان سکهای هستند که روی خوبش پیروزی در دربی، نایبقهرمانی لیگ و غلبه بر السد قطر بود.
تیمهای جوان، ثبات ندارند. بازیکنان تازهکار برای مسلط شدن به فوتبال، زمان نیاز دارند. استقلال فصل را با الگوی مربی جوان-بازیکنان ستاره آغاز کرد، اما روند فصل مسیر استقلال را به جایی رساند که فصل با الگوی مربی جوان- بازیکنان جوان به پایان برسد. الگویی که معمولاً به هیچ تیمی توصیه نمیشود. استقلالی که فصل پانزدهم را با مربی و بازیکنان پا به سن گذاشته تمام کرد، مسیر پرریسکی در فصل شانزدهم داشت و حالا در ابتدای جادهای ایستاده که میتوان به انتهایش امیدوار بود.
یک نمونه مشابه: پرسپولیس2015
تغییر، هزینه دارد. خانهتکانی کار راحتی نیست و گذر از نسلی به نسل دیگر هیچوقت آسوده نبوده. بیایید به دو سال قبل برگردیم. دور برگشت مرحله یک هشتم نهایی لیگ قهرمانان آسیا 2015. ورزشگاه خانگی تیم الهلال عربستان. بازی رفت با برتری یک بر صفر پرسپولیس به پایان رسیده و هواداران پرسپولیس امیدوارند برانکو بتواند در نخستین فصل حضور خود، سرخها را برای نخستین بار به جمع هشت تیم برتر آسیا برساند. بازی اما با برتری همه جانبه الهلال آغاز میشود و با پیروزی سه بر صفر حریف عربستانی به پایان میرسد. شاید اگر الهلال 2015 مثل العین 2017 کمی بیشتر خوش اقبال بود وگلهای بیشتری به پرسپولیس میزد، پروژه اصلاحات بزرگ برانکو در نطفه خفه میشد.
اندر حکایت مصائب تغییر
فوتبال همین است. گاهی تلخ و گاهی شیرین. گاهی در اوج زیبایی و گاهی در حضیض نکبت. منصوریان خوشاقبال نبود که شکست سنگین تیمش در دوره گذار، سبکتر از این باشد. اوضاع برای او پیچیده شده. انبوهی از هواداران، به عملکرد او معترض اند و ننگ این شکست را تا سالها بر پیشانی تیم محبوبشان میبینند. سرمربی جوان اما، پس از این فصل داغ، تازه به پختگی رسیده. علیرضا منصوریان، مثل تیم جوانش، حالا نه در اوج پختگی اما در جایی بالاتر و باتجربهتر از سال گذشته ایستاده. حداقل مزیت بازی تلخ مقابل العین برای استقلالیها این بود که تیم پوستانداخته و جوان را آبدیده کرد. چیزی که برای آغاز سال آیندهی استقلال، لازم به نظر میرسید. سالی که با ترکیب بهینهای از جوانها و باتجربهها، میتواند برای آبیها دلچسب باشد.