گروه ورزشی خبرگزاری دانشجو؛ دو روز از برد شیرین تیم ملی فوتبال و صعود بیدردسر به جام جهانی روسیه میگذرد. صعودی که آن را مدیون درایت کیروش و بازیهای روان بچههای تیمملی هستیم. مروری بر روزهای خوب و بد تیم ملی به بهانه این برد ارزشمند، خالی از لطف نیست.
یکم: عادت به پیروزی
اینهمه راحتی، اینهمه نتیجه خوب، این همه حرصنخوردن و بردن؛ برای مردمی که سالها پای بازیهای تیمملیشان حرص خوردند و اشک ریختند و فریاد زدند، عادی نیست. در یک شب آرام بهاری، در شبی که استرس در چشمان هیچ کدام از تماشاگران ایرانی نبود، در شبی که همه مطمئن بودند میبریم، بردیم. راحت و آسوده. بدون حرص و بدون دقیقه نودی شدن و بدون احتمالات مسخرهای که هربار دوره میکردیم به امید صعود تیم ملیمان به جام جهانی. بردن برای ما از کی عادی شد؟ چه مسیری ما را به شب باشکوه و بیدلواپسیِ حضور در جام جهانی 2018 رساند؟
دوم: دفاع بالغ
تیم ملی با کیروش، مناسک و آداب خاص خودش را دارد. مثل دانشجویی که بزرگترین فرمول علمی رشتهاش را کشف کرده و سالها با آن اکتشاف میکند و مقاله میدهد. مناسک تیم کیروش حالا و پس از شش سال به اوج بلوغ رسیده. تیم او یاد گرفته بازیهایش را آرام و با حوصله آغاز کند، با حوصله ادامه بدهد، از یک روزنه کوچک، گلش را بسازد و بعد دفاع کند. دفاع هم نه از آن دفاعها که حاصلش هزار موقعیت خطرناک روی دروازه بود. تیم ایران به حدی از قدرت و فهم تاکتیکی رسیده که حالا دفاع منطقهایاش را میتواند از زمین حریف آغاز کند و مانع رسیدن توپ به یک سوم دفاعی تیمش بشود. آخرین واکنش جدی بیرانوند در دروازه تیم ملی را کسی به خاطر میآورد؟
سوم: ماجرای آقای معمار و معدن
شش سال پیش وارد ایران شد تا ویرانهای به نام تیم ملی فوتبال را از فدراسیون تحویل بگیرد. از همان روزهای اول، عدهای معترض حضورش شدند و گفتند قرارداد گرانی با او بسته شده. میگفتند او «نفر دوم» خوبی است و نمیتواند سرمربی موفقی باشد. میگفتند کارنامه ندارد! با همه اینها اما فدراسیون کفاشیان و وزارت ورزش دولت دهم، پای پیرمرد پرتغالی ایستادند. تیم چندپارهی سردرگمی که میراث قطبی و دوران رکود فوتبال ملی ما بود، حالا به معمار نسل جدید فوتبال پرتغال سپرده میشد.
روزهای ابتدایی حضورش را به یاد میآوریم. روزهایی که هنوز نسل بازیکنان امروز تیم ملی، خیلی جوانتر از این بودند که پایشان به تیم بزرگسالان باز شود. کیروش با همان مردان باقیمانده از مقدماتی 2010 و جام ملتهای 2011 کارش را کلید زد و البته پروژه بزرگی برای استفاده از بازیکنان دورگه در ترکیب تیم ملی داشت. اشکان دژاگه، رضا قوچاننژاد، امید نظری، مهرداد بیتآشور، دانیال داوری و چند نام دیگر. از پروژه دورگهها البته فقط دو نفر اول در تیم ملی ماندگار شدند. طولی نمیکشید که کیروش، به معدنی بهتر از دورگهها دست مییافت. معدنی که حالا و در 22 خرداد 96، جلا و درخشش خیرهکنندهاش را همه میدیدند.
چهارم: 50 درصد تغییر و هزاردرصد موفقیت
حضورمان در جام جهانی 2014 شانسی بود؟ شاید. اگر دوباره آن بازیهای پر استرس را مرور کنیم احتمالاً همه در این گزاره که «شانس، تاثیر کمی در صعود ایران به برزیل نداشت» همنظر خواهیم شد. تیم ما در آن روزها سازمان دفاعی منظم امروز را نداشت و بارها از جانب رقبا تهدید میشد. بازی 27 خرداد 92 در اولسان کره شاید به تنهایی برای مرور آن روزهای سخت دفاعی کافی باشد. از آن تیم، فقط 5 نفر در بازی دوشنبه شب حضور داشتند. و این یعنی تیم ما از آن روز بیش از 50 درصد تغییر داشته. تغییری که بیشتر از همه در خط دفاع و پست کلیدی هافبک دفاعی اتفاق افتاده. تغییری که بیش از همهی اینها حاصل چهارسال کار جدی و متمرکز «کیروش» روی تیمی بود که در مخیله هوادارانش هم نمیگنجید روزی بدون حتی یک گل خورده راهی جام جهانی شوند، آن هم به عنوان سومین تیم.
پنجم: در ستایش «رهبری»
میشود ساعتها درباره میراث دوستداشتنی کیروش در فوتبال ایران حرف زد. میشود مدتها درباره سازمان بینظیر دفاعی، کیفیت بالای مهاجمان و بلوغ فنی تکتک بازیکنانی که شاگرد کیروش بودهاند صحبت کرد. میتوان یک کتاب در وصف مردی نوشت که تیم ملیِ بیسامان و کمتمرکز ایران را تبدیل به یک تیم صاحب هویت، نتیجهگرا و برنده کرد. مهمتر از همه اینها اما میشود، و باید از «رهبری» او حرف زد. اینکه کارلوس پرتغالی چطور تیم بیرهبر ایران را چنان منظم و اصولی بار آورد که پس از شش سال هیچ ستارهای جرات پرخاش علیه رهبر تیم را نداشته باشد.
او برای رسیدن به این نظم کمنظیر البته هزینههای زیادی داد. در روزهایی که تیم ملی بدون رحمتی و عقیلی قابل تصور نبود، این دو را کنار گذاشت تا به همه نشان دهد هیچکس از تیم بزرگتر نیست. در روزهای آقایی اسمها و قراردهای نجومی در فوتبال ایران، به سادگی روی نام ستارههای میلیاردی خط میکشید تا نشان دهد بیش از هرچیز برایش استعداد مهم است. حاشیههای تیم را مدیریت میکرد، به جنگ مخالفان میرفت، رسانهها را مدیریت میکرد، حتی استعفای نمادین میداد تا فشارها را کنترل کند و خلاصه مثل یک رهبر کاریزماتیک واقعی در دنیای فوتبال، تیمش را به اوج تمرکز و آرامش میرساند. تیم متمرکز او، راحت میتوانست رویا بسازد. راحت میتوانست به گلنخوردن و بردنهای مقتدرانه فکر کند. چرا؟ چون رهبر و نفر اول تیم کسی بود که خوب میدانست یک راهبر مقتدر چکار باید بکند. چون سرمربی تیم، فراتر از یک سرمربی معمولی ،فرماندهی بازیکنانی بود که همیشه بردن را از خودش آموخته بودند.
ششم: به ویترین خوش آمدید
حالا ما در روسیه هستیم. کنار برزیل و روسیه و 29 تیم دیگر که باید تلاش کنند تا به جایی که ما هستیم برسند. حد رویاپردازی کیروش و بچههایش تا همین جا بود؟ بعید میدانم. آنها احتمالاً برای کسب دستکم چهار امتیاز در جام جهانی خیز خواهند برداشت. اگر فدراسیون مثل همیشهاش باشد و پشت مرد پرتغالی را خالی نکند و برای تیم ملی چند بازی تدارکاتی خوب آماده کند و کسی از داخل بدنه مدیریتی فوتبال علیه او موضع نگیرد و.... رویابافی همیشه آسان نیست. اما فوتبال، ورزش رویاهاست. جایی است برای پرواز نسل جوانی که نماینده یک ملت میشوند در زمین سبز فوتبال. حالا ما در ویترین هستیم. در جایی که همه ملتها دوست دارند روزی پرچم کشورشان آنجا باشد و بدرخشد. برای زمزمه کردن سرود ملی کشورمان در بزرگترین رویداد ورزشی جهان، پیش چشم میلیاردها انسان، آماده میشویم.
علت این که نظرات دیشب مرا منتشر نکردید چیست؟