جستوجو درباره وی به زبان انگلیسی جز چند لینک خیلی معدود چیز دیگری را دستگیرم نکرد. دقیقا مشخص بود سوابق افرادی مانند او و ژنرال هایزر از اینترنت یا حذف شده یا در موتورهای جستوجو نمایش داده نمیشود. به هر زحمتی بود شماره منزل او را پیدا کردم و بلافاصله تماس گرفتم. طی دو روز اول همه تماسها به منشی تلفنی ختم میشد که تایید میکرد شمارهای که پیدا کردهام درست است. بعد از چند بوق صدایی میگفت با منزل فلیپ گاست تماس گرفتهاید، لطفا پیام خود را بگذارید. ناامید نبودم. تجربه پیگیری 6 ماهه برای مصاحبه با سخنگوی وزارت خارجه آمریکا مرا خیلی صبور کرده بود. روز سوم بالاخره خانمی تلفن را جواب داد؛ سلام کرد. گفتم میخواهم با فلیپ گاست صحبت کنم. طوری که انگار منتظر تلفن کسی بودند گفت از شرکت مایکروسافت تماس گرفتید؟ وقتی گفتم که از ایران تماس میگیرم، فریاد زد: «کشور ایران؟»، بعد دوباره فریاد زد: «فلیپ از ایران تماس گرفتهاند و میخواهند با تو صحبت کنند.» صدای مکالمه او با گاست شنیده میشد. گاست ابتدا با جملاتی به همسرش گفت که صحبت نمیکنم. اما همسرش به او گفت خودت این را به آنها بگو.
وقتی گاست گوشی را گرفت موضعی تهاجمی داشت، خودم را معرفی کردم و گفتم دوست دارم خاطرات شما از انقلاب ایران را بشنوم و به گوش مردم ایران برسانم. گفت که شما ایرانیها تلاش بیهوده میکنید، چراکه بهزودی حکومتتان به همراه آرمانهایتان از بین خواهند رفت که در جواب به او گفتم حکومت ایران و مردمش بعد از 40 سال قدرتمندتر شدهاند، 40 سال است میگویید که حکومت ایران سرنگون میشود. گفت این بار فرق میکند؛ ما امروز کسی را داریم که از پس نابودی حکومت ایران برمیآید. ترامپ مرد این میدان است و سایر روسای جمهوری آمریکا بیعرضه بودند. خواستم بحث را مدیریت کنم تا بتوانم قول یک مصاحبه را از او بگیرم ولی او هم متوجه بود که باسابقهای که دارد هر چه بگوید به ضررش خواهد بود و گفت دلیلی برای ادامه صحبت ما وجود ندارد و گوشی را قطع کرد.
شاید پیرمرد برای این عصبانیت حق داشت،گاست نامی است که در این سالها کمتر در رسانهها شنیدهایم. اما او حداقل سه خاطره بد از ایران دارد. اولین آن خود انقلاب اسلامی ایران است که او و مستشاران سعی میکنند تا روز آخر جلوی وقوع آن را بگیرند و تخت و تاج را برای محمدرضا پهلوی حفظ کنند. آنها تلاش میکنند با کودتا جلوی توفان انقلاب اسلامی را بگیرند. شاید خود آمریکاییها بهتر این مساله را روایت کنند:
درنهایت «هنری برچت»، مدیر بخش ایران در وزارت امور خارجه آمریکا که بین سالهای ۱۹78 تا ۱۹80 پستی کلیدی داشت و بین سالهای ۱۹۷۲ تا ۱۹۷۶ نیز در مقام مامور سیاسی ـ نظامی در سفارت آمریکا در تهران مشغول کار بود، واقعه مزبور را در گزارشی اینگونه مینویسد:انقلاب در روز یازدهم فوریه (۲۲ بهمن) پیروز شد. تلفنی با ویلیام سولیوان صحبت کردم. او گفت همین الان با برژینسکی صحبت کرده و او گفته بود به ژنرال گاست، مامور ارشد نظامیان در ایران بگوید که حالا زمان کودتا فرا رسیده، آنها باید بختیار را سرنگون کنند و کنترل کشور را در دست بگیرند...
ویلیام سولیوان نیز به برژینسکی گفته بود: «ژنرال گاست در زیرزمین مقر فرماندهی عالی گیر افتاده است و حتی نمیتواند خودش را نجات دهد، چه رسد به اینکه بخواهد این کشور را نجات دهد.» گاست خاطره بد دومی هم از ایران در ذهن دارد، خاطرهای که هیچگاه از ذهن وی پاک نخواهد شد. موضوع بر میگردد به همان روز 13 آبان معروف. هنگامی که انقلابیون در خیابانهای اطراف سفارت آمریکا حضور پیدا کردند تا لانه شیطان را تخریب کنند و جلوی کودتایی که میخواست جوانه انقلاب نوپای اسلامی را قطع کند، بگیرد. گاست تجربه تلخ سومی هم داشت و انگار قرار نبود این سیاستمدار آمریکایی به راحتی دست از ملت ایران بردارد اما توفان شن در صحرای طبس جلوی او را گرفت و برای همیشه شکست مفتضحانهای برای او و آمریکاییها به ارمغان آورد تا هتریک سیاسی گاست رقم بخورد.