یک فیلم کوتاه چند دقیقه ای؛ یک فیلم باورنکردنی با عنوانی عجیب :« صحبت های دو دختر اصفهانی لحظاتی قبل از خودکشی !».
به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری دانشجو، حالا خیلیها خواسته یا ناخواسته این فیلم را دیده اند، وصیت تصویری این دو دختر نوجوان، سه روز است که کانالهای تلگرامی، اینستاگرام و دنیای مجازی را قرق کرده؛ فیلمی کوتاه که نقش اولش هر دو دختری هستند که چند روز پیش بین زندگی و مرگ، مرگ را انتخاب کردند. نوجوان هایی که در این فیلم با آب و تاب، با لبی خندان و چشم هایی پر از شیطنت، به همه آنهایی که بعد از مرگشان قرار است این فیلم را ببیند، سلام میکنند.
تماشای این فیلم شوکه کننده است، خیلیها با ناباوری لحظات خداحافظی دو دختر دهه هشتادی را از دنیا تماشا کرده اند؛ لحظاتی که آنها نزدیکان شان را خطاب قرار میدهند و خودشان را آرام و آهسته میرسانند به بلندترین ارتفاعی که برای خودکشی به ذهنشان آمده یعنی پل شهید چمران اصفهان و در این مسیر هیچ عاملی، هیچ دلیلی نیست که دست دلشان را بگیرد و پشیمان شان کند برای رفتن. اینکه قدم هایشان آهستهتر شود و پاهایشان سنگینتر و تردید کنند حتی چند لحظه برای استقبال از مرگ.
این فیلم میتواند گویای یک بحران در نسل جدید یعنی دهه هشتادیها باشد، نسلی که قبلا هم حرکات دیگری برای خودنمایی از خود بروز داده بودند از جمله جمع شدن مجازی در یک پاساژ تهران که خیلی هم سرو صدا کرد.
از انتشار این فیلم در دنیای مجازی مدت زیادی نمیگذرد؛ فیلمی که خیلیها را شوکه کرده است. ما به بهانه انتشار این فیلم، با دکتر فاطمه قاسم زاده، دکترای روانشناسی کودک و نوجوان و استاد دانشگاه، به تحلیل اتفاقی مینشینیم که یکی از قربانی هایش حالا زیر خروارها خاک خوابیده است و دیگری، روی تخت بیمارستان به زندگی سنجاق شده.
خانم دکتر، چه دلیلی باعث میشودکه دو دختر نوجوان شاد و خندان از خودشان فیلم بگیرند و بعد هم خودشان را از بالای پل به پایین پرت کنند؟
همانطور که میدانید درباره خودکشی این دو دختر اول بحثی درباره چالش نهنگ آبی مطرح شد، اما حالا که چند روز از این اتفاق گذشته و این فیلم هم از آنها منتشر شده، میبینیم که یک تضادی در این رابطه وجود دارد و باید با بررسیهای بیشتر به دنبال دلایل واقعی این اتفاق بود. در حالت کلی میتوانیم بگوییم که افسردگی یکی از عوامل منجر به خودکشی است، اما نکته اینجاست که حداقل در فیلمی که ما در این چند روز از این دو دختر دیده ایم، شواهدی از افسردگی حداقل در ظاهر مشاهده نمیشود، و حالت هایی دارند که در حالت معمولِ خودکشی هایی که در جامعه اتفاق میافتد مرسوم نیست.
یعنی همین رفتار شاد و سرحالی که دارند؟
بله همین طور است، هر دو نفر آنها خیلی شاد و با انرژی به استقبال مرگ میروند. از نظر روانشناسی این موضوع با وقوع افسردگی در تضاد است. البته باز هم نمیتوانیم حکم قطعی صادر کنیم. چون شاید در بررسیهای بیشتر مشخص شود که این سرخوشی، عاملی خارجی داشته مانند مصرف مواد. البته این فقط یک احتمال است، چون همانطور که میدانیم یکی از نشانهای مصرف مواد، شادی کاذب و موقتی است که به انسان دست میدهد. عامل بعدیای که از تماشای فیلم میتوان نتیجه گرفت، همراهی این دونفر باهمدیگر است، چرا؟ چون هرکدام در فیلم جوری صحبت میکنند که مبادا دیگری در تصمیمی که گرفته شک کند. پس خودِ این همراهی و دوستی نزدیک را میتوانیم جزو یکی از دلایل گرفتن این تصمیم بدانیم.
یعنی این دو دختر نوجوان تحت تاثیر هم قرار گرفته اند؟
بله به خاطر دوستی. به خاطر رابطه نزدیک کاملا در تصمیمی که گرفته اند مشارکت دارند. البته از بعد هیجانی هم میتوانیم به دلایل وقوع این اتفاق نگاه کنیم. همین وصیت تصویری و فیلمی که اینها از خودشان گرفته اند یعنی، اینها به عاقبت کار حداقل از نگاه خودشان فکر کرده اند. آنها میدانند که در حال انجام کاری هستند که باعث جلب توجه دیگران میشود و از این موضوع هیجان زده هستند و ما این شتاب زدگی و هیجان را هم در رفتارشان در فیلم میبینیم.
با اینکه میدانند آخر و عاقبت شان مرگ است؟
بله، دقیقا و همین جاست که پای عاملهای دیگر هم مثل خانواده، مدرسه و ... به موضوع باز میشود. درحقیقت اینجا ما باید ببینیم که اینها در چه خانوادهای رشد کرده اند، در چه محیطی در حال درس خواندن بوده اند. خودکشی، آن هم به این شکل با ضبط فیلم و ...، رفتاری نیست که یک دفعه و ناگهانی رخ بدهد، پشت این رفتار مدتها فکر بوده. پس باید هم محیط خانوادگی شان بررسی شود هم محیط مدرسه و هم دوستان دیگر... درحقیقت یک مقطعی از زندگی این افراد و اتفاق هایی که رخ داده باعث رسیدن آنها به اینجا شده، یعنی ما هم باید دنبال عوامل تشدید کننده این آسیب اجتماعی بگردیم؛ که چه عواملی میتوانند باشند؟
من فکر میکنم جواب اصلی و حلقه مفقوده این اتفاق، برمیگردد به این که ما تا چه اندازه، نوجوانان را توانمند کردهایم. ببینید نوجوانی یک سن بحرانی است. یک دوران گذار است. همان طور که جامعه وقتی در دوران گذار قرار دارد، آسیبهایش بیشتر نمود پیدا میکند دوره نوجوانی هم همین حالت را دارد. نوجوانی هم دوره گذر از کودکی به بزرگسالی است. یعنی مسئولیتها، اهداف، وظایف و... همه چیز یک فرد تحت تاثیر این دوره قرار میگیرد؛ بنابراین فرد نوجوان نیازمند برخی مراقبتها، توجهات و آموزشهای ویژه است که به توانمندسازی او کمک کند و دقیقا همین جاست که اگر توانمند نشده باشد ممکن است یا خودش آسیب ببیند یا به دیگران آسیب بزند. نوجوانان ما برای اینکه درگیر آسیبهای اجتماعی نشوند، باید مهارتهای زندگی را آموخته باشند. اما بحث مهارتهای زندگی متاسفانه در کشور ما جدی گرفته نمیشود؛ نوجوان ما یاد نمیگیرد که چطور مشکلش را حل کند، چون توانایی حل مساله را ندارد، نوجوان ما یاد نمیگیرد که خشمش را کنترل کند، عواطف و احساساتش را بشناسد، نتیجه این میشود که به مسائلی رو میآورد که اصلا اقتضای سن اش نیست.
مثل همین رابطه دوستی با جنس مخالف که در این فیلم هم دیده میشود؟
دقیقا. یکی از مهارتهای دهگانه زندگی، مهارت ارتباط برقرار کردن است، ارتباط درست. بحث مهارتهای ارتباطی همینجا مطرح میشود، نوجوان ما وقتی هنوز اصول اولیه یک ارتباط درست را یاد نگرفته با جنس مخالف هم وارد ارتباط میشود و همین جا به مشکل میخورد، چون چیزی از هدایت این رابطه نیاموخته. بعد عوامل دیگری مثل پنهان سازی از خانواده و مدرسه و عناصر کنترل کننده دیگر هم دست به دست هم میدهند و او را به سمت آسیب اجتماعی سوق میدهند. نکته مهم اینجاست که نوجوانی که آموزش نبیند، خودش کنجکاوی میکند. خودش دنبال چیزهایی میرود که برایش پر از علامت سوال است. متاسفانه بحث روابط دختر و پسر هنوز در جامعه ما تعریف نشده و ما فکر میکنیم وقتی دختر و پسر در یک محیط اجتماعی کنار هم نباشند، مشکل ارتباطی شان را حل کرده ایم، اما نمیدانیم که با این کار بازار روابط پنهانی شان داغ شده است.
این آسیبهای اجتماعی نسل نوجوان ما را تهدید میکند؟ نمیتوانیم به طور قطعی بگوییم همه نوجوانها را، چون تعمیم کار غلطی است، ما نمیتوانیم رفتار یک تعداد محدود و خاص را به کل یک گروه تعمیم بدهیم، همانطور که میبینید یک بخش زیادی از همین نسل نوجوان ما دارند خیلی عادی زندگی میکنند، ما افراد همسن و سال این دونفر را زیاد میبینیم که خیلی هم آدمهای معقول و مسئولیت پذیری هستند و اینکه ما بخواهیم پدیدهای را که در جامعه رخ میدهد به بقیه هم تعمیم بدهیم خودش یک خطای شناختی است. اما این موضوع میتواند مثل یک زنگ هشدار باشد هم برای خانوادهها هم برای مسئولان و هم کارشناسان مختلف. اینکه ببینند، این نوع از آسیبهای اجتماعی هم در جامعه وجود دارد و هرچند که الان زیاد نیست، اما ممکن است در آینده بیشتر شود.