به گزارش گروه دیگر رسانه های خبرگزاری دانشجو، روزنامه وطن امروز در یادداشتی از صادق فرامرزی نوشت:
نطق اخیر «ابراهیم حاتمیکیا» آنقدر خبر آفرید که ارزش خبری سیمرغهای اهدا شده و نشده به کمترین حد ممکن رسید، گو آنکه سخنان او آنقدر تعیینکننده خطکشیها شد که کمتر کسی دیگر به خود زحمت آن را داد که از چرایی سیمرغ گرفتن عدهای و نگرفتن عدهای دیگر سخن به زبان آورد. اما مگر لُب سخنان او چه بود که چنین حجم استقبال از سویی و چنان حجم کدورت و کینهجویی را در سوی دیگر به همراه خود آورد؟ آیا جز بند جنجالی «وابستهام» او سخن جدیدی به زبان آورد که این حجم واکنش نسبت به او شکل گرفت؟ آیا کسی نمیدانست فیلم آخر ابراهیم حاتمیکیا همچون 2 اثر پیشین او محصول کدام موسسه سینمایی است؟ آیا کسی شکی در آن داشت که حاتمیکیایی که پرکارترین کارگردان دفاعمقدسی کشور است خود را مدیون شهدا میداند؟ آیا این نخستینبار بود که او در قامت یک منتقد به جریان سینمایی ایران شوریده بود؟ اینها و حجم انبوهی از سوالات مشابه همگی یک جواب دارد و آن «خیر» است؛ پس دقیقا چه اتفاقی افتاد که ابراهیم حاتمیکیا بار دیگر و این بار در آغاز دهه چهارم فیلمسازی خود باز هم بر سر زبان همگان افتاد و موج جدیدی در تقسیمبندیهای سینمایی ایجاد کرد؟ پاسخ به این سوال قطعا مستلزم آن است که ابتدا به ماهیتی از ابراهیم حاتمیکیا بپردازیم که او را همواره در سطح یک کارگردانی کشور، تبدیل به کارگردانی پیشرو و جریانساز کرده است.
حاتمیکیا پیش و بیش از هر چیز «فرزند زمانه» خود بوده است، او همواره سینمایش را بهجای استانداردهای روشنفکری در معادلات ملموس اجتماعی خود پایهگذاری کرده و در همین سطح نیز توقف نداشته است، دوربین سینمای او روایت «حال» بوده با تلنگری به «آینده». در کارنامه سینمایی او اگر 3 فیلم نخست را که سعی در ارائه تصویری عرفانی (نه انتقادی) از جنگ داشتهاند، کنار بگذاریم، او راوی داستانهایی در زمان حال برای تلنگر به آینده بوده است؛ او حال را با ارزشهایی که از گذشته به ارث برده به مقام مقایسه میکشاند و هشداری به آینده پیش رو میدهد و بر همین اساس نیز طبیعی است که او در عین وفاداری به ارزشهای انقلابی (به جا مانده از گذشته) لبه تیز انتقادات خود را به سوی آینده نشانه میگیرد تا توأمان، رویکردی انتقادی و در عین حال انقلابی را نسبت به سوژههای متعدد داشته باشد و این چیزی است که از تغییر و تحولات ارزشی جامعه در مسیر توسعه در «آژانس شیشهای» تا مسالهای همچون سقط جنین و آینده مناسبات و ارزشهای خانوادگی در «دعوت» قابل تماشاست.
پس چنانکه مشهود است او نماینده موجی انتقادی از سینماست که بهجای کوباندن «وضع نامطلوب موجود» بر سر «ارزشهای پیشینی»، مسیری معکوس را طی میکند و با کوباندن «ارزشها» بر سر «وضع موجود» هشداری نسبت به دوری این دو از یکدیگر میدهد. تمام قهرمانان سینمایی او همیشه شورشی را به نمایندگی از ایدهآلهای انقلابی نسبت به وضع غیرانقلابی رهبری میکنند. آنها نقد میکنند، هشدار میدهند، حتی گروگان (شاهد) میگیرند اما هیچ تیشهای به ریشه گذشته نمیزنند. آنها فرزندان «حال» هست و «آینده»ای را تصویر میکنند که در آن ارزشهای بهجا مانده از «گذشته» روز به روز کمرنگتر میشود، نسبت محافظی که به اختیار میخواهد حافظ شخصیت نظام باشد با نسبت بادیگاردی که مزدورانه میخواهد از جان یک شخص دفاع کند آخرین موردی بود که در سینمای او تصویر شد. حال با در نظر داشتن چنین پیشزمینهای نسبت به موقعیت روایتگری ابراهیم حاتمیکیا شاید بهتر بتوانیم به ارزیابی علت خروش اخیر او و موج عظیم بازتابهایش بپردازیم. حاتمیکیایی که مطلع نطق خود را بر قید «وابسته بودن» میگذارد، کارگردانی است با 3 دهه سابقه فیلمسازی در انتقادیترین سطح آن، او همواره به نقد سیستم میپرداخته و حالا میگوید به وابستگی به این سیستم افتخار میکند و این دقیقا همان تناقض پرسشبرانگیزی است که حاتمیکیا را کماکان در قله سینمای ایران نگه داشته است.
او پیشرو جریانی است که نقد میکند و حتی گزندهترین زبان را نیز برای این کار انتخاب میکند اما نقد را در خدمت بازگرداندن وضع نامطلوب موجود به نظام ارزشی باقیمانده از گذشته (اندیشهها و اصول تغییرناپذیر انقلابی) قرار میدهد و بر همین اساس راهی انقلابی-انتقادی را در پیش میگیرد که ممیزه او با جریان غربزده سینمای کشور است. اگر آنها نقد میکنند، مسیر نقدشان عبور از چیزی است که حاتمیکیا را وادار به نقد کردن برای رسیدن به آن میکند، آنها نقد میکنند تا با پرداختن به وضع موجود ارزشها بیاعتبار شوند اما حاتمیکیا نقد میکند تا وضع موجود را بابت دور شدن از ارزشها بیاعتبار جلوه دهد. برای گروهی که وضع موجود را همچون پتکی بر سر ارزشها میزنند، «حکومتی» بودن نشانهای از تقید به ارزشهاست، پس حتی در دولتیترین فیلمهایشان سعی را بر آن میگذارند تا خود را جدا از حکومت معرفی کنند اما برای گروهی که میخواهند ارزشها را همچون کاسه آبی بر صورت جامعه مبتلا شده به وضعی نامطلوب بپاشند، «حکومتی» خطاب شدن هرچند با نیت کنایی و مخرب باشد اما منفی جلوه نمیکند، چرا که آنان نقد میکنند تا حکومت را تقویت کرده باشند.
معلوم نیست که واکنشها به سخنان ابراهیم حاتمیکیا تا چه زمانی ادامه پیدا میکند و چه تاثیراتی بر روند استقبال مردم نسبت به ساخته آخر او میگذارد اما آنچه محل شک نیست، آن است که سخنان اخیر حاتمیکیا میتواند تقسیمبندی موجود اما نامشهود میان منتقدان وضع موجود را شفافتر و روشنتر از گذشته کند، آنها که نقد میکنند تا ارزشهای به ارث رسیده از گذشته را تعین ببخشند و آنان که نقد میکنند تا دیگر ارزشی از گذشته به ارث نرسد. این تقسیمبندی سینمایی را میتوان به غالب تقسیمبندیهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی تعمیم داد تا مشاهده کرد که خاستگاه انتقادی منتقدان موجود چه هست، چرا که دیگر تمام جریانات حاکم بر کشور سعی میکنند خود را با انتقاداتشان اعتبار ببخشند و آنچه میتواند ممیزهای میان این جریانات انبوه انتقادی باشد، آن است که خاستگاه مطلوب آنان برای انتقاد در کدام سو است.