این سوال در تاریخ بی پاسخ مانده است که چرا توابین در زمان قیام سیدالشهدا (ع) کوتاهی کرده و شجاعتشان را در راه پیشبرد اهداف آسمانی و مقدس امامشان حضرت ابا عبدالله (ع) به کار نگرفتند؟
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، توابین نام گروهی در تاریخ سیاسی سده اول اسلام است که به تاسی از سالار شهیدان در برابر حکومت امویان خیزش کرده و در این حرکت مسلحانه کوشیدند مخالفت خود را با حکومت داری امویان بویژه خشونت افسار گسیخته بنیامیه در کربلا و شهادت امام حسین (ع) و اصحابش از یک سو و اسارت خاندان وحی از سوی دیگر، به نمایش گذاشته و به قدر وسعشان در صدد خونخواهی امام (ع) و اصحابش برآمده و قاتلان و ستمگران را به سزای رفتارشان برسانند.
این قیام، نخستین خیزش مردمی توصیف میشود که در خون خواهی سالار شهیدان حضرت امام حسین بن علی (ع) به انجام رسید و راه را برای قیامهای آینده شیعیان همچون قیام مختار بن أبی عبید ثقفی، قیام زید بن علی بن الحسین (فرزند امام سجاد (ع)، قیام یحیی بن زید بن علی و … گشود و زمینه را برای تداوم قیامهای علوی در رویارویی با ستمگری بنیامیه، فراهم کرد. (۱)
پس از آنکه امام حسین بن علی (ع) که در حرکتی تاریخی و تاریخ ساز، قیام جاودانه خود را به انجام رساند و با این قیام، کاخ بیداد یزیدیان را به لرزه درآورد و در اقدامی شجاعانه نقاب از چهره امویان برداشت و آنان را رسوا کرد و بویژه پس از خطابههای روشنگرانه امام زین العابدین (ع) و حضرت زینب کبری (س) در عراق و شام که نقش تعیین کنندهای در بیداری مردم در جهان اسلام ایفا کرد، گروهی از شیعیان کوفه که در حمایت از سرور و پیشوایشان امام حسین بن علی (ع) کوتاهی کرده و از روی ترس و دیگر انگیزهها، دست از یاری امام (ع) شسته بودند و گوشه عزلت برگزیدند، متوجه خطای راهبردیشان شده و چنان که اشاره خواهد شد، کوشیدند این کوتاهی را جبران کنند.
این جریان که از آن به «توابین» یاد میشود، متشکل از گروهی از شیعیان است که پیش از قیام امام حسین بن علی (ع) با امام (ع) نامه نگاری کرده و سرور جوانان اهل بهشت (ع) را به کوفه دعوت کردند. آنان در نامههای خود، امام حسین (ع) را از یاری خود در عراق مطمئن ساخته و تاکید کردند در هیچ شرایطی دست از یاری امام (ع) نخواهند کشید. امام حسین بن علی (ع) نیز که با دعوت گروه بسیاری از مردم کوفه، حجت را بر خویش تمام دانسته، پسر عمو و فرد مورد اعتمادش جناب مسلم بن عقیل بن أبی طالب (۲) را به عنوان سفیر قابل اطمینان خویش، به سوی عراق فرستاد.
مسلم در کوفه، اشتیاق مردم را برای پذیرش امام (ع) مشاهده کرد و برای امام (ع) نامهای فرستاد مبنی بر اینکه کوفیان به عهد خویش پایبند هستند و در راه یاری اهل بیت رسالت (ع) مصمماند. اوضاع در عراق عموماً و شهر کوفه خصوصاً به نفع جریان اموی پیش نمیرفت؛ تا اینکه یزید بن معاویه به پیشنهاد مشاورش «سرجون» تصمیمی میگیرد که روند حوادث در سرزمین عراق را به نفع امویان تغییر دهد. این تصمیم، انتخاب عبیدالله بن زیاد بن أبیه به فرمانداری کوفه است.
با انتخاب عبیدالله بن زیاد که فردی فریبکار، سیاست باز و خدعهگر و در وفاداری به بنیامیه شهره بود و در راه خدمت به آنان از هیچ جنایتی فروگذاری نمیکرد، به فرمانداری کوفه با حکم یزید بن معاویه و آمدن وی به شهر کوفه و تلاشهای وی برای سرکوب شیعیان و تطمیع گروهی از بزرگان این شهر که به دستگیری و شهادت مسلم بن عقیل سفیر امام حسین (ع) به کوفه انجامید، اوضاع کوفه تغییر کرد و در این شرایط جدید، بسیاری از بزرگان نیز تحت تاثیر قرار گرفته و از انجام وظایف خویش در تشویق تودههای مردم به حمایت از اهل بیت (ع) و ساماندهی نیروهای مردمی، کوتاهی کرده و سکوت اختیار و صحنه را ترک کردند.
افرادی همچون مختار بن أبی عبید ثقفی به دستور ابن زیاد دستگیر شدند و در این شرایط تیره و سخت، شخصیتهای بزرگ و بانفوذی همچون سلیمان بن صُرد خزاعی از یاری امام حسین (ع) عقب نشینی کرد و در آن شرایط حساس دست از یاری امام (ع) کشید و سکوت اختیار کرد. هانی بن عروه و مسلم بن عقیل نیز به دستور ابن زیاد به شهادت رسیدند. با شهادت مسلم، جوی از تیرگی و استبداد بر کوفه سایه افکند و شیعیان در حالتی از نگرانی و حیرت فرورفتند. (۳)
پس از واقعه کربلا و جنایت بزرگ بنیامیه در حق امام حسین بن علی (ع) و یاران و اهل بیتش در سال ۶۱ هجری، سلیمان بن صرد خزاعی و شیعیانی که از یاری سالار شهیدان (ع) کوتاهی و سستی کرده بودند، دچار پشیمانی و اندوه فراوانی شده و به کوتاهی و ضعف خویش در یاری خاندان رسالت (ع) پی بردند و گرفتار عذاب وجدان شدند. این گروه که خود را تواب (توبه کننده از خطای راهبردی کوتاهی در دفاع از حقانیت اهل بیت (ع) نامیدند، تلاش کردند خطای گذشته خود را جبران کرده و قاتلان امام حسین (ع) را که مرتکب چنین جنایتی سترگ شده بودند، مجازات کنند. (۴)
توابین به رهبری سلیمان بن صرد خزاعی به قصد خون خواهی شهیدان کربلا، به منطقه «جصاصة» و سپس «الأنبار» رهسپار شده و به سمت شام (مقر خلافت امویان) در حرکت بودند. آنان با شعار «یَا لَثَاراتِ الحُسَین (ع) کوشیدند از قاتلان سالار شهیدان (ع) و دیگر شهیدان کربلا انتقام گرفته و با خونشان اشتباه بزرگشان در وادادگی و بی تفاوتی نسبت به حادثه دلخراش عاشورا و شهادت سبط پیامبر (ص) و یاران باوفایش را جبران کنند.
توابین در ماه ربیع الاول سال ۶۵ هجری (چهار سال پس از شهادت امام حسین بن علی (ع) و یارانش در کربلا و حدود یک سال پس از مرگ یزید بن معاویه) همزمان با خلافت مروان بن حکم بن أبی العاص، از اردوگاهشان در نُخَیلة (نزدیک کوفه) خارج شده و به سوی کربلا شتافتند و به زاری، شیون و ناله پرداخته و پس از آن، راهی سرزمین شام شدند تا با ارتش بنیامیه روبهرو شوند.
مروان بن حکم (۵) نیز که پس از برکناری ناگهانی معاویه بن یزید (معاویه ثانی) تخت خلافت را تصرف کرده و خلافت را به دست آورده بود، عبیدالله بن زیاد را که از فرماندهان بنیامیه و از دلدادگان به خاندان اموی بود، برای سرکوب این قیام به سمت عراق گسیل داشت. توابین در منطقهای به نام «عین الوردة» (شمال غرب صفین؛ سرزمینی میان عراق و شام) با ارتش بنیامیه به سرکردگی ابن زیاد روبهرو شدند و نبرد سختی میانشان درگرفت. توابین هرچند تعدادشان از ارتش تحت فرمان عبیدالله بن زیاد کمتر بود و تجربه نظامی فرماندهان توابین نیز قابل مقایسه با فرماندهان اموی بویژه عبیدالله بن زیاد نبود، با پایمردی، شجاعت و دلاوری بسیاری پیکار میکردند و در پایان این نبرد نابرابر، همه فرماندهان توابین از جمله فرمانده سالخوردهشان سلیمان بن صرد خزاعی (به استثنای رفاعة بن شداد که به همراه گروه اندکی از توابین توانست از میدان معرکه گریخته و خود را به کوفه رسانند)، به شهادت رسیدند.
سلیمان بن صرد خزاعی در زمانی که در سرزمین عین الوردة توسط امویان به قتل رسید، پیرمردی سالخورده بود و ۹۳ سال از عمرش میگذشت. توابین که از لحاظ تعداد با ارتش عبیدالله بن زیاد قابل مقایسه نبودند و تعدادشان تنها به حدود ۴ هزار تن میرسید، با شجاعت ستودنی با ارتش بنیامیه به پیکار پرداختند و تا پایان نیز تسلیم نشده و جان خود را در راه عقیده خویش، نثار کردند. (۶)
اگر چه جریان توابین در اقدامی ستودنی وفاداری خود به مکتب اهل بیت (ع) را به نمایش گذاشته و با دشمنان وارد پیکار شدند و با وجود کمی تعداد و فزونی نفرات دشمن، دست از نبرد نکشیده و شجاعانه جنگیدند و به شهادت رسیدند، اما این سوال در تاریخ بی پاسخ مانده است: چرا توابین در زمان قیام امام حسین بن علی (ع) کوتاهی کرده و شجاعتشان را در راه پیش برد اهداف آسمانی و مقدس امامشان حضرت ابا عبدالله الحسین (ع)، به کار نگرفتند؟
به هر روی قیام توابین بدون همکاری مختار بن أبی عبید ثقفی که در فنون نظامی از نبوغ بالایی برخوردار بود، توسط امویان سرکوب شد و همه سران و فرماندهان این قیام، به جز رفاعة بن شداد به شهادت رسیدند. (۷) در بررسی عوامل شکست توابین، میتوان گفت یکی از دلایل مهم این ناکامی، کمی تعداد این جریان، نبود تجربه نظامی کافی از سوی سلیمان بن صرد و دیگر فرماندهان توابین و عدم همکاری مختار با این جریان بوده است. مختار ثقفی نیز در آن مقطع حساس به یاری آنان نرفت و از یاری توابین خودداری کرد. عدم حضور و همکاری مختار بن أبی عبید ثقفی که از شخصیتهای برجسته کوفه و از قدرت نظامی و مدیریتی بالا و فوق العادهای برخوردار بود نیز در ناکامی توابین بی تاثیر نبود. (۸)
با شهادت سلیمان بن صرد خزاعی و همراهانش که با رشادت و رادمردی خود صحنههای حماسی شگفت انگیزی را در تاریخ سیاسی اسلام و تشیع خلق کرده و به معرض نمایش گذاشتند، طومار این قیام شیعی در خون خواهی امام حسین بن علی (ع) بسته شد و بنیامیه توانستند برای مدتی آسوده شوند. اما این آسودگی مدت زمان زیادی به طول نیانجامید و با آغاز قیام مختار ثقفی، آرامش امویان و زبیریان دوباره بر هم خورد. (۹)
قیام مختار ثقفی بر خلاف قیام توابین که به زودی شکست خورد و ارمغان چندانی نیز به همراه نیاورد، دستاوردهای بسیاری به همراه داشت و موفقیتهای برجستهای را به ارمغان آورد و پیروزیهایی را نصیب دوستداران مکتب اهل بیت (ع) کرد و دشمنان را خوار و زبون ساخت. خلاصه سخن آنکه جریان توابین که در زمان قیام حسینی (ع) گوشه عزلت اختیار کرده بودند، به رهبری سلیمان بن صرد خزاعی به یکباره وارد صحنه سیاسی شده و قیام خود را ساماندهی کردند و کوشیدند قاتلان امام حسین (ع) و اصحابش را مجازات کنند؛ این قیام که نقطه عطفی در تاریخ سیاسی سده نخست محسوب شده و نخستین قیام در خونخواهی امام حسین (ع) به شمار میرود، با سرکوب امویان مواجه شد و سلیمان و بسیاری از یارانش به شهادت رسیدند.
پی نوشتها
۱. أیام العرب فی الاسلام، ص ۴۲۷؛ مختار ثقفی و نهضت توابین، ص ۴۹،
۲. امام حسین (ع) در نامهای که به کوفیان مینگارد، مسلم بن عقیل را با تعابیر بلندی همچون: برادرم، پسرعمویم و فرد مورد اعتمادم از خاندان و خویشانم، مورد ملاطفت قرار میدهد که گویای جایگاه بسیار بلند جناب مسلم نزد سالار شهیدان (ع) است؛ فرازی از این نامه بدین شرح است: «وَ قَد بَعَثتُ الیکُم أخِی وَ ابنَ عَمِّی وَ ثِقَتِی مِن أهلِ بَیتِی (مُسلم بن عَقِیل) وَ أمَرتُهُ أن یَکتُبَ الیَّ بِحَالِکُم وَ أمرِکُم وَ رَأیِکُم. فَإن کَتَبَ الیَّ أنَّه قَد جَمَعَ رأیُ ملئکُم وَ ذَوِی الفَضلِ وَ الحِجَی مِنکُم عَلَی مِثلِ ما قَدمت عَلیَّ بِه رُسُلُکم وَ قَرأتُ فِی کُتُبِکُم، أقدِمُ عَلَیکُم وَشیکاً إن شاءَ اللهُ …» ترجمه: «من برادرم، پسر عمویم و فرد مورد اعتمادم از خاندانم (مسلم بن عقیل) را نزد شما میفرستم و به او دستور دادهام حال شما و اندیشه و رایتان را برایم بنویسد. اگر به من بنویسد: اندیشه بیشتر شما و خردمندان و افراد دارای فضل و بزرگی از میان شما، همانند چیزی است که در نامههایتان نگاشتید و من در نامههایتان آن را خواندم [و حرف و عملتان یکی است]به زودی نزدتان خواهم آمد. إن شاء الله…» (ر. ک: وقعة الطف، ص ۱۱۵- ۱۱۴)
۳. عبیدالله بن زیاد که توانسته بود بزرگان و اشراف کوفه را با زر و زور با خود همراه سازد، مسلم را در تنگنای شدیدی قرار داد و کوفیان نیز از اطراف فرستاده امام حسین (ع)، پراکنده شدند. مسلم تنها در کوچههای کوفه در حرکت بود و برای مدتی در خانه زنی به نام طوعه پنهان شد. پسر این زن که بلال نام داشت، محمد بن أشعث را از حضور مسلم در این خانه باخبر ساخت و ابن زیاد نیز متوجه شد. وی گروهی را برای دستگیری مسلم گسیل داشت و مسلم بن عقیل که از سوی ابن أشعث به او امان داده شده بود، دست از نبرد کشید. او را به دار الاماره کوفه آورده و پس از مکالماتی که میان وی و ابن زیاد جریان یافت، ابن زیاد دستور داد در اقدامی جنایتکارانه مسلم بن عقیل سفیر امام حسین (ع) را به شهادت رسانند. (ر. ک: مقاتل الطالبیین، ص ۱۰۹- ۱۰۸؛ تذکرة الخواص، ج ۲ ص ۱۴۶)
۴. المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج ۶ ص ۳۵،
۵. پس از مرگ یزید بن معاویه به سال ۶۴ هجری، پسرش معاویه بن یزید بر تخت خلافت تکیه زد؛ او که جوانی پرهیزگار بوده و از کردار پدرش اظهار برائت کرد و در سخنانی دشمنی پدر و جدش با اهل بیت رسالت (ع) را به باد انتقاد گرفت و شیوه امویان را مورد نکوهش قرار داد، پس از مدتی کوتاه از خلافت کناره گیری کرد و آشفتگی سرزمین شام را فراگرفت. در آن شرایط، بسیاری از جهان اسلام با عبد الله بن زبیر بیعت کرده و حتی در سرزمین شام نیز گروه بسیاری به ابن زبیر وفاداری خود را اعلام کردند. (به استثنای اردن، بقیه مناطق شام برای مدتی در بیعت ابن زبیر بودند) مروان بن حکم که در آن هنگام مردی باتجربه و از بزرگان اموی به شمار میرفت، با حمایت افرادی همچون ابن زیاد به خلافت رسید و در دوران خلافت کوتاهش به چالشی به نام جریان زبیری مواجه بوده است. عبد الله بن زبیر نیز همواره با امویان دشمنی کرده و مدعی خلافت بود تا اینکه در روزگار خلافت عبد الملک بن مروان به سال ۷۳ هجری، در حجاز به قتل رسید. (ر. ک: فضائل الصحابة، ص ۱۱۵؛ الفقهاء و الخلافة فی العصر الأموی، ص ۱۱)
۶. الکامل فی التاریخ، ج ۴ ص ۲۲۸،
۷. التنبیه و الأشراف، ص ۲۶۹،
۸. تاریخ تمدن اسلام، ص ۶۴،
۹. تاملی بر زندگانی پرافتخار امام محمد باقر (ع)، ص ۷۲- ۷۱
فهرست منابع و مآخذ
۱- ابراهیم، محمد، أیام العرب فی الاسلام، بیروت، دار الجیل ۱۹۸۸،
۲- ابن أثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر ۱۹۶۵،
۳- ابن جوزی، عبد الرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، بیروت، دار الکتب العلمیة ۱۹۹۲،