برچسب ها - شهدای مدافع حرم

برچسب ها - شهدای مدافع حرم

برچسب ها
وقتی ما آمدیم اینجا گفتند می‌روم تهران، آنجا دوستان و رفیق‌هایم هستند، کم کم کار می‌کنم و یک مقدار دستم پر شد، اگر توانستم با کسی شریک می‌شوم. بیشتر کارشان در تهران در خیابانی به اسم پاسداران بود...
کد خبر: ۹۸۰۱۶۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۰۸

تا به حال حرف نزدم و نمی‌خواهم که خدای نکرده از حرف‌های من سوءاستفاده شود. اما خب متاسفانه گویا دوستان اصلا به این مسائل فکر نمی‌کنند.
کد خبر: ۹۷۹۹۱۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۰۷

آن طور که دوستان می‌گویند مثل اینکه از سفارت برای تشییع شهید آمده بودند و آنجا هم من در حد ۵ دقیقه، یک صحبت کوبنده‌ای داشتم. آنجا به من گفتند که شما سعی کن در چارچوب خودت باشی!
کد خبر: ۹۷۹۶۶۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۰۶

طی مراسمی در شهرستان کاشمر یکی از میدان‌های این شهر به نام شهدای فاطمیون مزین شد.
کد خبر: ۹۷۹۶۰۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۰۵

آن طور که دوستان می‌گویند مثل اینکه از سفارت برای تشییع شهید آمده بودند و آنجا هم من در حد ۵ دقیقه، یک صحبت کوبنده‌ای داشتم. آنجا به من گفتند که شما سعی کن در چارچوب خودت باشی!
کد خبر: ۹۷۹۱۹۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۰۳

سرعتمان خیلی زیاد بود؛ از کاروان جدا شدیم. فکر کنم از فکه، مسیر را که اشتباه رفتیم دیدیم جلویمان یک چاله یا یک تورفتگی در جاده هست، خیلی بزرگ بود. آن را که دیدیم یک دور، دور خودمان زدیم و...
کد خبر: ۹۷۸۶۹۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۰۱

مثلا می‌گفتند رفته آنجا ازدواج کرده! دوستت ندارد که دارد می‌رود سوریه! نتوانستی مثل یک زنِ خوب زندگی‌ات را مدیریت کنی، شوهرت از دستت پرید! مرد‌های سوری آنجا خیلی کشته شده‌اند، حتما شوهر تو هم شهید شده!
کد خبر: ۹۷۸۴۷۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۳۰

ماموریتش یک ماهه بود و به ما گفته بود می‌رویم آشپزخانه. خب در آن یک ماه با بچه‌های فاطمیون و ابوحامد آشنا می‌شود. وقتی آمد ایران، یک ماه در اینجا ماند. این یک ماه خیلی سخت بود...
کد خبر: ۹۷۸۲۱۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۲۹

شرط و شروط خیلی زیادی هم نداشتم به غیر از ادامه تحصیلم. بحث مالی هم اصلا برایم مهم نبود. پدرم گفتند فقط بحث مالی می‌ماند که این را هم با هم می‌برید جلو و هیچ سختی‌ای برایتان ندارد.
کد خبر: ۹۷۷۷۱۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۲۶

در پیک موتوری کار کرده بود، به قول خودش در کودکی دستفروشی می‌کرد و «شانسی» و «چای» و اینطور چیز‌ها فروخته بود؛ در باربری کار کرده بود؛ در خیابان «صاحب‌جمع» مواد شوینده هم فروخته بود...
کد خبر: ۹۷۷۴۱۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۲۵

«دردانه‌ی کرمان» به خواست مستقیم شهید قاسم سلیمانی درباره‌ی شهید حسین بادپا به رشته تحریر درآمده؛ شهیدی که حاج قاسم سلیمانی او را سال‌های سال می‌شناخته و دوست و بردارش می‌دانسته است. شهیدی که شاید از نظر خودش دیر، ولی بالأخره در قطار شهدای مدافع‌حرم جا گرفت.
کد خبر: ۹۷۷۲۲۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۲۴

وقتی که دوستان شهید و اقوام آمدند، پیکر آقا جعفر را از اتاق خواب آوردند به پذیرایی. آنجا صدای گریه خیلی بیشتر شد؛ هم اقوام و هم دوستان شهید، خیلی گریه می‌کردند، اما خود من یک قطره اشکم هم نیامد!
کد خبر: ۹۷۷۱۶۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۲۴

کتاب «در مکتب مصطفی» نوشته جمال یزدانی به چاپ دوازدهم رسید.
کد خبر: ۹۷۷۰۹۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۲۳

گفتگو با همسر شهید محمدجعفر حسینی؛
دیدم پایشان سرد است؛ خودشان هم هیچ عکس‌العملی در مقابل صدا زدن من نداشتند. یک آن، چیزی از ذهن من گذشت، اما سریع به خودم مسلط شدم. چراغ را که روشن کردم دیدم صورتشان کبود است.
کد خبر: ۹۷۶۹۲۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۲۳

فقط همین حرف ما را برسانید تا تکلیف ما معلوم شود. بعضی مواقع خانمم می‌گوید برویم خارج می‌گویم من نمی‌توانم بروم، کجا بروم، من حتی الان نمی‌توانم به کشور خودم بروم.
کد خبر: ۹۷۶۶۸۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۲۲

گفتگوی با رزمنده فاطمیون، روح‌الله حسینی؛
خیلی جا‌ها حق شلیک کردن نداریم، مثلا در منطقه بوکمال مثلا این طرف ما آمریکایی‌ها و کرد‌ها هستند، مثلا می‌گویند به سمت آن‌ها شلیک نکنیم، ولی یک جا‌هایی منطقه داعش است، کویر است، آنجا می‌توانیم شلیک کنیم.
کد خبر: ۹۷۶۲۰۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۱۹

یک طرف پایگاه آمریکایی‌ها بود و یک طرف پایگاه ما؛ بعد از چند سال کشور ترکیه یک پایگاه مستقل دیگری برای آمریکا ساخت، که خودِ افغانستانی‌ها آنجا باشند؛ بعد هم آمریکایی‌ها از آنجا رفتند و ...
کد خبر: ۹۷۵۹۲۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۱۸

از همین ایران که گرفتار می‌شویم و داخل اردوگاه می‌رویم، دیگر خرج ماشین و همه چیز را از خودمان می‌گیرند. اگر خودت نداشته باشی از رفیق هایت می‌گیرند تا بعدا به آن‌ها بدهی.
کد خبر: ۹۷۵۶۸۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۱۷

شامگاه نیمه آبان ۱۴۰۰، فرمانده سپاه صاحب الامر (عج) استان قزوین، خبر پیدا شدن پیکر مطهر شهید باب الله داودی پس از ۳۸ سال دوری را به مادر چشم انتظار این شهید داد.
کد خبر: ۹۷۵۴۵۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۱۶

گفتم تو حاضری چقدر پول به تو بدهند و یک دست یا یک ناخنت را قطع کنند؟ حاضری این کار را بکنی؟ گفت نه، مگر کله من به سنگ خورده که بروم شهید بشوم؟! برم سوریه بجنگم؟ ناموس خودم را ول کنم بروم آنجا بجنگم!
کد خبر: ۹۷۵۴۴۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۱۶

آخرین اخبار