من حتی صحبتش را انجام داده بودم که میشود برای مادرهای شهدا بحثهای مشاورهای گذاشت؛ اما نمیدانم چرا پیگیری نکردند. اینها بوده که مثلا در سفر یکسری مطالب گفته شده، اما به صورت دائمی و مستمر نبوده.
الان همه زخم زبان میزنند، میگویند شما پسرتان را... نه از این بابت که بگویم مقایسه، اصلا این کار درست نیست، ولی خب وقتی میگویند الان پسرتان را روانه کردید و چرا به این فلاکت افتادید!
سید احمد و سید مهدی هم بودند در همان گروه پاکسازی، وارد یک ساختمانی میشوند و خب آن موقعها تلههای انفجاری زیاد بود و خیلی روی این مورد کار میکردند، بعد از اینکه چند تا خانه را گشتند وارد یکی از...
ما حتی یک عکس از آن دوران شهید نداریم، واقعا خانوادهها دلشان میگیرد. حداقل یک مصاحبهای ازشان گرفته میشد یا نمیدانم یک مقدار این فضای رسانهای باید قویتر میبود. شاید هم بوده ما در جریان نیستیم.
من خودم آن موقع گوشیام هوشمند بود. ولی خب مهدی نمیگرفت، باعث تعجب بود و میگفتم چرا نمیگیری؟ آن موقع گوشی گرفتن اثرات مخربی داشت. الان ما اثراتش را میبینیم.
خواهر بزرگترم (راضیه) هم خیلی به مهدی وابسته بودند، مثلا شبهایی که هیئت میرفتند راضیه بیدار میماند تا ساعتهای دوازده یک شب تا مهدی بیاید و غذایش را گرم کند و بگذارد. از لحاظ دلسوزی مثل مادر بود.