روایت دانشجویی/ پرونده هفتم/ شب امتحان
یک دفعه صدای فریادش بلند شد. داد محکمی زد: «تو، بلند شو! » سرم پائین بود. همه کابوسهای دیشب یکی یکی یادم میآمد؛ خصوصا آن قسمت فنون کنگفو و ستون فقرات بیچارهی من!
کد خبر: ۶۵۸۴۳۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۱۸