زائران، هم در مسیر رفت، هم در مناطق عملیاتی و هم در مسیر برگشت مات استنشاق عطر شهدا بودند؛ این را از تفاوت رفتارشان قبل و بعد از سفر میشد به خوبی حس کرد؛ از همان ایستگاه اول یعنی دوکوهه حس و حالها دچار تحولی عظیم شد که گویی از همانجا سازماندهی معنوی دانشجویان شروع شد.
همه کفشهایشان را در میآورند و پابرهنه وارد این سرزمین میشوند؛ شنها از بس داغ است پایت را که میگذاری، گرمای آن تا عمق جانت میرود، اما کم کم عادت میکنی.
قبل از رفتن با خودم فکر میکردم یعنی پدر و مادرم اجازه میدن به عنوان خادم به راهیان نور برم چون تازه از زائری برگشته بودم میخوام اینو بگم که فقط دعوت شهداست اگر آنها نخوان با یک بهانه کوچک که اصلا فکرش را نمیکنی از قافله جا خواهی ماند.
یک روایتگر دوران دفاع مقدس با بیان اینکه رئیس موزه جنگ فرانسه نیز به اینجا آمده بود، گفت: او میگفت این منطقه به من آرامش میدهد و اگر ما چنین منطقهای در خاک کشورمان میداشتیم آن جا را زیارت گاه میساختیم و از همه دعوت میکردیم که به این منطقه بیایند.
فرمانده مرزبانی ناجا به منظور بررسی تردد زائران اربعین حسینی وارد پایانه مرزی مهران شد و از نزدیک در جریان آخرین وضعیت پایانه مرزی مهران و زرباطیه عراق قرار گرفت.
دانشآموز نخبه بسیجی که همواره پدرش او را عصای دست خود میخواند، پس از شروع جنگ تحمیلی به پدرش میگوید: پدر من عصای دست تو هستم، اما اجازه بده این عصا بر سر صدام و صدامیان فرود آید و پرچم اسلام برافراشته شود.
حال و هوای غروب شلمچه با کربلا یکی است، اما «بیچاره اون که حرم رو ندیده» و من با خود میاندیشم که «آنها» که حتی زبانم از بردن نامشان عاجز است؛ شهدا را میگویم...