ما بیشتر از ۱۸۰۰ نفر شهید دادیم فقط برای اینکه خط را نگه داریم. برای رهایی از این بن بست، شب قرار گذاشتیم که یک جلسه فوقالعاده بین ارتش و سپاه یعنی قرارگاه خودمان در سوسنگرد داشته باشیم.
در دوران دفاع مقدس لباسی از جنس و طرح «جنگ» بر اندام کشور پوشانده شد. در آن سالها رنگ «سرخ شهادت» برای بسیاری از جوانان رنگ سال و تاریخ هشت سال دفاع مقدس شناخته میشد و حالا با شیوع ویروس کرونا لباسهای آبی و سفید پرستاران و کادر درمان رنگ سال شده است.
در عملیات بدر، دشمن از همان ابتدای عملیات بمبها و گلولههای توپ حاوی مواد شیمیایی، به ویژه گاز اعصاب را در سطح گستردهتر نسبت به عملیات خیبر به کاربرد چرا که در عملیات پیشین نتیجه خوبی گرفته بود.
حاجیه خانم فاطمه قاسمی مهرآبادی که مدتها بود با عارضه قلبی و ریوی دست و پنجه نرم میکرد، صبح امروز در پی مشکلات تنفسی و ایست قلبی، به فرزندان شهیدش پیوست.
تازه صبحانه خوردن تمام شده بود که دستاندکاران اخذ رأی از اندیمشک آمدند. ساعت ۸ بود که رأی گیری شروع شد و برادران ارتشی در صفوف منظم میآمدند و رأی میدادند. نامزدها سه نفر بیشتر نبودند. مقام معظم رهبری، آقای عسگراولادی و آقای کاشانی.
از قرارگاه تاکتیکی ابلاغ شده بود مسئولین برای رفتن به خط باید اجازه بگیرند، رفتم قرارگاه تا هماهنگی کنم. گفتند: «مثل اینکه خبرنداری؟» گفتم: «از چی؟» یکی از برادران گفت: «بچههای گردان اکثرشان شهید شدهاند، از جمله بچههای تخریبچی.»
در مجموع دو مرحله عملیات، منطقهای به گستردگی ۱۱۰ کیلومتر مربع شامل بلندیهای «پیزولی»، «تنگه چنگوله»، «تونل»، «چغا عسکر»، «عباس عظیم»، پاسگاههای شمالی «عین عبد»، «طارق»، «الرباقی»، شهرکهای «یک سایه»، «آل یاسین» و روستاهای شیخ احمدآزاد شد.
شدت تراکم و مقدار (dose) آلودگی و غلظت آن چندان بود که امکان زنده ماندن بدون داشتن تجهیزات محافظ انفرادی برای نیروها امکان پذیر نبود و با وجود تجهیزات ناکافی، امکان سلامت و عدم مصدومیت آن متصور نبود.
۱۲ بهمنماه سال ۱۳۵۷پس از اینکه هواپیمای حامل امام خمینی (ره) در فرودگاه مهرآباد تهران به زمین نشست، «محمد بروجردی» سرپرستی و مسئولیت حفاظت از ایشان را بر عهده داشت.
«پر رمز و رازترین قرارگاه بهکلی سری تاریخ جنگ، قرارگاه سری نصرت بوده که نیروهای آن از بومیهای منطقه بودند و توانستند ۴۲۰ مورد شناسایی را بدون لو رفتن حتی یکی از آنها انجام دهند.»
عراقیها هرگز توجهی به زمزمههایی که سفیر آلمان در گوششان میکرد، نداشتند بلکه چیزی که برایشان مهم بود، این بود که آلمان چه چیزهایی به آنها میفروشد.