آنها راه را اشتباه رفتند کوچه پس کوچه ها را که رد کردند، یکباره به حرم امام حسین(ع) رسیدند. یکی شان ایستاد همان دم حرم و چادرش را محکم گرفت. به محضر امام(ع) که سلام داد، رو کرد به بقیه دخترها و سرش را زیر انداخت: کاش ارباب تاولهای پامون را نبینه.
عروس و داماد بودند؛ به جای آن که عروسی بگیرند آمده بودند کربلا. رفقا میگفتند: «چه زندگیای میشه وقتی عروس با صورتی که زیر آفتاب کربلا سوخته و پاهای ...