واژهها در فصل شیرین لبانت ماندهاند/ واژهها شیرین شیرین اند، از گلخندهـــا/ واژهها در وصف تو بسیار میگویند و هیچ!/ واژهها در وصف تو درگیر چون و چندها ...
براستی چه رازی در «زیارت جامعه کبیره» تو نهفته است که هیچ دلی از بارش آن بینصیب نمیماند؟ زیارتی که بوی تازگی واژههای آسمانی آن عطر رسول عشق را در تا اعماق جان میپراکند.
این شناسنامه عکسدار من نیستم/ این عکس پشت جلد کتاب هم/ نه!/ این شعرهای پریشان هم نشانی از من ندارند/ اگر خواستی سراغی از من بگیری/ بارانی ات را بپوش ...
رندانه آخر ربودی، جامی ز میخانه دل/ خونین چو برگ شقایق، رنگین چو افسانه دل/ دنیای ما مهربان نیست، با لاله ها همزبان نیست/ از دست ما پر کشیدی، رفتی به کاشانه دل ...