مهماندار با سرعت میآید و کاور تمام پنجرهها را پایین میکشد. میگویند به خاطر امنیت بیشتر پرواز است. شیطنتم گل میکند و از زیر کاور به چراغ بالهای هواپیما نگاه میکنم. میبینم خاموش است. هواپیما دقایقی بعد در تاریکی مطلق فرود میآید.
حالا بعد از قرنها در روز میلاد تو با عشق تو و شوق شنیدن نامت به خیابان میآییم. حالا همچون خورشیدی که تمام ذراتش منتشر شده باشد، همه جای زمین نام زیبای تو را تلاوت میکند. ای «علی»!
یک زره خرج جهازت، حُسنهایت بیشمار/ با تو حیدر روز خیبر حرز میخواهد چکار؟/ تا تو از تیغ دودم با عشق میگیری غبار/ بعد از این مستانهتر صف میشکافد ذوالفقار ...