به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری دانشجو_فاطمه قدیری؛ میرزا تقی خان فراهانی، از تمامی جهات از نوادر تاریخ ایران به حساب میآید. در کتاب امیرکبیر نوشته فریدون آدمیت، امیرکبیر اینگونه توصیف شده است: غیرت مسئولیت داشت، پشتکاری شگفت آور داشت، روزها و هفتهها میگذشت که از بام تا شام کار میکرد و نصیب خود را همان وظیفه مقدس میدانست و دشواریذها و نیرنگها نیز او را از کار سست و دلسرد نمیساخت. فسادناپذیر بود و در عزمش پایدار. به رشوه و عشوه کسی فریفته نمیشد، دلیر وجود بود. سخن کوتاه میگفت و مینوشت. مجال پرحرفی و پرنویسی نداشت. نامههایش تماماً کوتاه و پرمطلب است، یک حرف زیادی ندارد.
اما اهمیت مقام تاریخی میرزا تقی خان را میتوان در سه چیز دسته بندی کرد: ۱- نوآوری در فرهنگ، دانش و صنعت ۲- پاسداری از هویت ملی و استقلال سیاسی ایران ۳- اصلاحات سیاسی و مبارزه با فساد. مجموعه این تلاشها بود که او را به یکی از بزرگترین مردان تاریخ ایران و جهان بدل ساخت و این سخن را بر زبان رابرت واتسون مورخ انگلیسی جاری ساخت که “در میان همه رجال اخیر مشرق زمین و زمامداران ایران که نامشان ثبت تاریخ جدید است، میرزا تقیخان امیرنظام، بیهمتاست، دیوجانوس روز روشن با چراغ در پی او میگشت، به حقیقت سزاوار است که بهعنوان اشرف مخلوقات به شمار آید، بزرگوار مردی بود. ”
تغییر نظام تعلیمی
از نوآوریهای امیر تاسیس دارالفنون است. نظام تعلیمی تا قبل از زمان امیر کبیر ساختاری سنتی داشت و شامل تعلیمات دینی و حوزوی و در سطح پایینتر عبارت بود از مکتب خانهها که در آن ادبیات و علوم دینی به فرزندان رجال و شاهزادگان تدریس میشد. تعلیم علوم طبیعی و جدید پس از قرنها هنوز بدون تغییر باقی مانده و به صورت محدود در انحصار فرزندان طبقه ممتاز جامعه و خاندان سلطنتی بود. اما در زمان عباس میرزا و محمدشاه به علم و صنعت جدید توجه ویژهای پیدا شد. از یک سو خبرگان نظامی و مهندسان و نقشه کشان خارجی به ایران آمده بودند و از سوی دیگر چند گروه دانشجو به خارج فرستادند. تأسیس مدرسهای برای تعلیم دانش و فن غربی مستلزم آوردن استادان خارجی بود و به علاوه پیگیری زیادی لازم داشت. در عوض دامنه فعالیت آن گستردهتر بود و تاثیرش بر تحول اجتماعی عمیق تر. اقدام امیر در تأسیس دارالفنون که اولین دانشگاه همگانی در ایران بود از دو جهت بسیار مهم بود؛ اول ایجاد امکان تحصیل در علوم جدید و دوم امکان تحصیل مردم عادی در آن.
اندیشه ساخت دارالفنون
اندیشه امیر در بنای دارالفنون از یک سرچشمه الهام نگرفته بود بلکه حاصل مجموع آموختههای او بود. او آکادمی و مدرسههای مختلف روسیه را دیده بود؛ در کتاب جهان نمای جدید که به ابتکار و زیر نظر خودش ترجمه و تدوین شد شرح دارالعلمهای همه کشورهای غربی را در رشتههای گوناگون علم و هنر با آمار شاگردان آنها آورده شده بود؛ و از بنیادهای فرهنگی دنیای جدید خبر داشت. همچنین مدرسههای «طبیه» و «عسکریه» عثمانی که تحت لوای تنظیمات و اصلاحات ساخته بودند را میشناخت.
وجه نظر امیر کبیر را در ایجاد دارالفنون باید به درستی بشناسیم. ذهن امیر در اینجا در درجه اول معطوف به دانش و فن جدید بود، و بعد به علوم نظامی توجه داشت. این موضوع با مطالعه و بررسی تطبیقی برنامههای درسی دارالفنون و نامههای امیرکبیر راجع به رشته تدریس استادانی که استخدام شدند مشخص میشود. رشتههای اصلی دارالفنون به صورتی که او در نظر گرفته بود عبارت بودند از پیاده نظام و فرماندهی، توپخانه، سواره نظام، مهندسی، ریاضیات، نقشه کشی، معدن شناسی، فیزیک، کیمیای فرنگی (علوم شیمی)، داروسازی، طب و تشریح و جراحی، تاریخ و جغرافیا و زبانهای خارجی. مدرسه هفت شعبه داشت و برخی از دروس در آنها مشترک بود. میرزا تقی خان برای فنون نظامی دستگاه تعلیماتی جداگانهای در خود تشکیلات لشکری تعبیه کرد که شعبه علوم جنگی دارالفنون مکمل آن بشمار میرفت و همان مربیان شعبه نظامی مدرسه را هم اداره میکردند.
تاثیر تاسیس دارالفنون بر نسلها
دارالفنون به عنوان یک بنیاد فرهنگی نو در سه جهت اصلی در جامعه ایران تاثیر گذاشت. اول از نظر تحول عقلانی؛ گرچه تعلیمات دارالفنون مقدماتی بود (چون در محیط نیمه خلاء فکری زمانه انعکاس یافت) ارزش آن از لحاظ کیفیت به مراتب مهمتر از کمیت آن است. تعالیم دارالفنون با نشر اصول علمی جدید نقص تعالیم گذشته تا حدودی آشکار شد و دانسته شد که قسمت زیادی از آموختههای گذشته پایه اش بر آب است و قسمت دیگر آن ناقص و نارسا. دوم اینکه از اولین سال تاسیس دارالفنون، معلمها به نگارش کتابهای تازهای پرداختند که به کمک شاگردها و مترجمان به چاپ رسید و بر اثر آن دانش غربی میان طبقه وسیع تری از اجتماع شناخته شد. از این نظر دارالفنون دریچهای به سوی جهانی نو باز کرد؛ و در آخر اینکه با گذشت زمان از فارغ التحصیلان آن مدرسه صنف تازهای به وجود آمد که بیشتر از فرزندان دیوانیان و لشکریان و درباریان و برخی شاهزادگان بودند. از میان این طبقهی نوظهور عناصر ترقی خواهی برخاستند که در تحول فکری دو نسل بعد اثر گذاشتند.