مذاکره بدون دندان/ دورنمایی از مذاکرات ایران - آمریکا
گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو-حسن خجسته؛ در سالهای اخیر، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران با نوساناتی میان رویکردهای تقابلی و مصالحهجویانه مواجه بوده است. یکی از محورهای اصلی این نوسان، مسئلهی تنشزدایی و نسبت آن با موازنه تهدید در روابط بینالملل است. در شرایط فعلی، دولت جمهوری اسلامی بار دیگر نشانههایی از تمایل به گفتوگو و کاهش تنش از خود نشان داده است؛ پرسش اصلی، اما این است: آیا این مسیر واقعاً منجر به کاهش تهدید خواهد شد یا تهدیدات را تشدید خواهد کرد؟
در ادبیات روابط بینالملل، نظریه «موازنه تهدید» برخلاف «موازنه قدرت»، بر این فرض استوار است که دولتها نهتنها بر اساس قدرت کشورها، بلکه بر اساس ادراک از تهدید (که ترکیبی از قدرت، نیت خصمانه، نزدیکی جغرافیایی و توانایی تهاجم است) عمل میکنند. اگر این نظریه را مبنا قرار دهیم، کاهش تهدید الزاماً با کاهش تنش همراستا نیست. در مواردی، تنشزدایی یکطرفه میتواند سیگنال ضعف ارسال کرده و دشمن را به اقدامات تهاجمیتر ترغیب کند. همانگونه که ادبیات تله تنش در ماههای گذشته بسیار مورد استفاده قرار گرفته و حمله اخیر رژیم صهیونیستی به ایران که پاسخی به آن داده نشد، ممکن است آن رژیم را وحشیتر از گذشته کند.
جمهوری اسلامی ایران در سالهای اخیر، مخصوصاً در دولتهای روحانی و حتی در دولت فعلی به دنبال احیای برجام به فکر تنشزدایی با غرب و کشورهای منطقه تمایل نشان داده است. اما تجربه گذشته که مقام معظم رهبری نیز به آن اشاره داشتند چه در تاریخ داخلی و چه در تجربههای بینالمللی، نشان میدهد که تنشزدایی زمانی مؤثر واقع میشود که با ابزارهای بازدارندگی و حفظ موازنه همراه باشد، نه با امتیازدهی صرف که باعث گستاخی طرف مقابل شود و هیچ هزینهای برای اقدامات او نداشته باشد.
تجربه بینالمللی، سرنوشت لیبی پس از تنشزدایی یکجانبه
در سال ۲۰۰۳، معمر قذافی اعلام کرد که برنامه هستهای و تسلیحاتی خود را کنار میگذارد و آماده همکاری با غرب است. نتیجه این اقدام، نه بازگشت لیبی به جامعه بینالملل بهعنوان یک عضو برابر، بلکه سرنگونی نظام سیاسی این کشور با مداخله مستقیم ناتو بود. غرب از تغییر رویکرد قذافی نه برای اعتمادسازی، بلکه برای حذف او از ساختار قدرت بهره برد و حالا نیز مردم لیبی با چراغ دنبال یک قذافی میگردند این تجربه نیز بهخوبی نشان میدهد که تنشزدایی بدون ابزارهای بازدارنده، خطرناک است.
تجربه داخلی، «دیپلماسی التماسی» و نتیجه معکوس آن
در سیاست خارجی ایران نیز، تلاش برای جلب رضایت کشورهای منطقه، بهویژه در دوران وزارت محمدجواد ظریف، نمونه روشنی از سیاست تنشزدایی یکجانبه بود. نامهنگاریها، سفرها و تماسها برای کاهش تنش با عربستان و دیگر کشورهای شورای همکاری خلیج فارس، در عمل نتیجهای معکوس داشت. کشورهای عربی نهتنها رویکرد خود را تغییر ندادند، بلکه با جسارت بیشتری وارد ائتلافسازی علیه ایران شدند از جمله افزایش سرمایهگذاری در پروژههای ضدایرانی در یمن، لبنان و سوریه. این چارچوب، تنشزدایی بدون قدرتنمایی یا تضمینهای متقابل، به جای ایجاد ثبات، به افزایش انزوای منطقهای ایران انجامید.
تحلیل سیاست ایالات متحده نیز روشن میسازد که آنچه به نام دیپلماسی یا مذاکره عرضه میشود، در واقع نوعی اولتیماتوم است که صرفاً پوشش دیپلماتیک دارد. خواستههای حداکثری، بیتوجهی به اصول «توازن در توافق» و استفاده همزمان از فشار اقتصادی، سایبری، رسانهای و نظامی، نشان میدهد که آمریکا رویکردی مصالحهجویانه ندارد. بنابراین، اتکای صرف به مذاکرات در برابر چنین طرفی، بیش از اندازه خوشخیالی است و از لحاظ نظری و عملی، ابزاری برای کاهش تهدید محسوب نمیشود. همه ارگانهای کشوری و لشکری باید مذاکره را بهعنوان یکی از راهحلها بدانند، نه تمامی راهحل.
در شرایط فعلی، اگر جمهوری اسلامی ایران صرفاً به سیاست تنشزدایی متکی باشد، بدون آنکه ابزارهای بازدارنده و تهدید متقابل را در دستور کار داشته باشد، نهتنها تهدید کاهش نمییابد، بلکه احتمال افزایش فشار نیز بیشتر میشود. تجربههای تاریخی و منطق نظریه موازنه تهدید نشان میدهد که تنها راه حفظ ثبات، ترکیب دیپلماسی با بازدارندگی هوشمندانه است. نشاندادن پالس ضعف، قاطع نبودن در تصمیمگیریها و چندصدایی، و صحبت از صلح و رفتوآمد از یک تریبون به تریبون دیگر توسط فرماندههای نظامی کشور، فقط و فقط ایران عزیز را در معرض خطر جدیتری قرار خواهد داد.
*حسن خجسته، دانشجوی کارشناسی علوم سیاسی دانشگاه تهران
*انتشار یادداشتها به معنای تأیید تمامی محتوای آن توسط «خبرگزاری دانشجو» نیست و صرفاً منعکس کننده نظرات گروهها و فعالین دانشجویی است.