دانشگاه، مغز متفکر جامعه است؛ بدون اصلاح نظام آموزش عالی، اصلاح جامعه ممکن نیست
به گزارش گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، در دنیای امروز که دانش، نوآوری و سرمایه انسانی موتورهای اصلی توسعه پایدار به شمار میروند، دانشگاهها دیگر تنها نهادهایی برای آموزش و پژوهش تلقی نمیشوند؛ بلکه بهعنوان مغز متفکر جوامع، نقشی کلیدی در هدایت، اصلاح و پیشرفت ساختارهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی ایفا میکنند. اهمیت دانشگاهها فراتر از تربیت نیروی متخصص است؛ آنها بستر تفکر نقاد، خلق راهحلهای علمی و بازوی مشورتی برای تصمیمسازی در سطوح کلان به حساب میآیند.
در این میان، اگر دانشگاهها به دلایل گوناگون از ایفای نقش خود بازبمانند، این ناکارآمدی نهتنها به حوزه آموزش محدود نمیماند، بلکه اثرات آن در سراسر پیکره جامعه احساس خواهد شد. در چنین شرایطی، بازنگری در وضعیت و کارکرد دانشگاهها ضرورتی اجتنابناپذیر است. دکتر امین قنبری، پژوهشگر حوزه مدیریت دولتی، در یادداشت پیشرو، با نگاهی تحلیلی به رابطه بنیادین میان دانشگاه و جامعه میپردازد و این نهاد علمی را همچون مغز در کالبد یک جامعه تصویر میکند.
اگر جامعه را به مثابهی انسانی در نظر بگیریم، جایگاهی که دانشگاهها در آن جامعه دارند، مانند جایگاهی است که مغز در بدن دارد. همانگونه که مغز به سایر اعضای بدن دستور میدهد که چه کاری انجام دهند، در یک جامعه نیز این دانشگاهها هستند که بایستی راهنماییهای لازم را برای سایر اجزای جامعه از جمله بخش اقتصادی و صنعتی، بخش فرهنگی، بخش سیاسی و... فراهم کنند.
همانطور که اگر برای مغز انسان مشکلی پیش آید و در کارکرد آن اختلالی ایجاد شود، سایر اجزای بدن نیز دچار مشکل میشوند، در جامعه نیز اگر دانشگاهها دچار آسیب و سوءکارکرد شوند، در سایر اجزای جامعه نیز نابسامانیها و اختلالاتی بروز پیدا میکند. از همینرو، میتوان گفت اگر در جامعهای دانشگاهها خود با مسائل و سوءکارکردهای فراوانی مواجه باشند، انتظار اینکه دانشگاهها مسائل جامعه و صنعت را حل نمایند، دور از واقعیت است.
اگر دانشگاهها خود ناکارآمد باشند، نمیتوانند صنعت و جامعه را کارآمد سازند، چراکه اساساً فاقد شیء نمیتواند معطی آن شیء باشد. وقتی به تحولات و نسلهای گوناگون دانشگاهی نگاه میکنیم، میبینیم که در ابتدا به بحثهای آموزش و پژوهش توجه میشد و سپس به مسئولیت اجتماعی و ارتباط با صنعت توجه گردید. شاید از این امر هم بتوان چنین نتیجه گرفت که وقتی دانشگاهها دو رسالت اصلی خود یعنی آموزش و پژوهش را که درونی بودند، بهخوبی انجام دادند، سپس سراغ جامعه و صنعت رفتند.
اما اگر در دانشگاهی مشکلات آموزشی، پژوهشی، ساختاری و فرایندی فراوانی وجود داشته باشد، ارتباط چنین دانشگاهی با جامعه، آیا منجر به حل مسئله، ارتقاء و پیشرفت واقعی جامعه میگردد؟ آیا چنین دانشگاهی میتواند جایگاه و کارکرد مغزگونهی خود برای جامعه را بهخوبی ایفا کند؟
بنابراین لازم است که ابتدا نگاهی درست به جایگاه و نقش دانشگاهها در جامعه داشت و سپس با فراهم کردن مقدمات ایفای آن نقش، به تأثیرگذاری صحیح و بیشتر دانشگاهها در جامعه کمک نمود.