انقلاب اسلامی جهانی جدید را طلب میکند و اين نیازمند علمي متناسب با مباني فكري آن است؛ اين بحث سهم عمدهای را در محافل فکری داشته است و در نتیجه جریانهای فکری مختلفی در صدد تبیین مسئله تولید علم برآمدند.
گروه علمي «خبرگزاري دانشجو»، زهرا نايبي؛ انقلاب اسلامی داعیه دار تلقی جدیدی از هستی، انسان، جامعه و تاریخ است که با تجربه های قبلی بشر تفاوت هایی اساسی دارد و به این معنا جهانی (جامعه ای) جدید و حقیقتی متفاوت را طلب می کند که معمار انقلاب آن را تبیین نموده اند.
این تفاوت به خصوص در برابر تمدن غربی و جامعه مدرن جدید رخ می نماید. در حقیقت انقلاب اسلامی نه تنها انقلابی تمدنی ناظر به اوضاع و احوال خاص خود، بلکه حرکتی فرهنگی سیاسی برای احیای ارزش های دینی اسلامی (و البته به بیانی و از جهتی دیگر در پاسخ به نیاز های مدرنیته) بود.
چنین انقلابی به قطع و یقین نیازمند علم و دانشگاهی متناسب با خود است. حتی فراتر از آن، می توان گفت که انقلاب اسلامی به نوعی در گرو مقوله دانشگاه و علوم انسانی مي باشد.
بحث پیرامون علوم انسانی متناسب با گفتمان انقلاب اسلامی و رابطه علوم و جهان بینی دینی، سهم عمده ای را در محافل تفکری و دانشگاهی پس از انقلاب اسلامی داشته است و در نتیجه جریان های فکری مختلفی در صدد تبیین مسئله تولید علم برآمدند. در این مقاله به بررسی اجمالی برخی از جریان ها می پردازیم.
به طور کلی، تقسیم بندی های متفاوتی از جریان های مختلف تولید علم در ایران صورت گرفته است که هر یک ویژگی های خاص خود را دارد. در یک تقسیم بندی عام، از کسانی که قائل به لزوم بازتعریف علوم انسانی بر مبنای آموزه های وحیانی و دینی هستند؛ می توان از چهار رویکرد و جریان اصلی فکری سخن گفت.
1- جریان صدرایی
جریان صدرایی، جریانی است متاثر از حکمت متعالیه و اندیشه های حکیم ملاصدرا که در دوران کنونی اندیشه کسانی چون علامه طباطبايي، شهيد مطهري، آيتالله جوادي آملی و حجتالاسلام پارسانيا را می توان به عنوان سردمداران این جریان برشمرد.
2- جریان فرهنگستان علوم اسلامی
جریان فرهنگستان علوم اسلامی متأثر از افکار مرحوم سید منیر الدین حسینی و استاد میرباقری و در راستای حرکت در جهت جنبش نرم افزاری، پس از انقلاب شکل گرفت. این جریان که در تلاش برای تولید مفاهیم کاربردی بر اساس مبانی فکری اسلامی است، به اجتماع دین و مدرنیته باور ندارد و با رویکردی فلسفی، به تأسیس علوم دینی می اندیشد.
مهم ترین محصول فکری سه دهه تلاش فرهنگستان علوم اسلامی، به ادعای برخی از متفکران این جریان، دستیابی به فلسه ای نوین و غیر اقتباسی است که از آن به عنوان فلسفه چگونگی عمل اسلامی نام برده می شود. به طور کلی، بحث پیرامون اندیشه های فرهنگستان علوم مجالی وسیع می طلبد.
3- جریان سنت گرایی
جریان و گفتمان سنتگرایی را رنهگنون (عبدالواحد یحیی) حکیم فرانسوی تاسیس نمود و آننده کنتیش کوماراسوامی دانشمند سیلانی هویت نظامواری به آن داد.
مقصود از سنت در ماجرای سنتگرایی، سنت الهی، ازلی و ابدیِ ساری و جاری در تمامی وجود است. سنت به معناي اصول و حقايقي است كه منشأ قدسي دارد و تبلورات، كاربرد و تجليات خاص خود را در چهارچوب هر تمدن داراست.
هر تمدني كه با اين اصول پيوند دارد تمدن سنتي ناميده ميشود. شخصیتهای ایرانی که بعد از انقلاب از این جریان حمایت و دفاع میکرده عبارتاند از: سید حسین نصر، غلامرضا اعوانی، نصرالله پورجوادی؛ البته سید حسین نصر را به جهت تأليفات گستردهاش در دفاع از اين جريان در دهه 1370، میتوان نماینده فکری این گفتمان بهشمار آورد.
4- متأثران از مرحوم دکتر سید احمد فردید
دکتر فردید، درسخوانده فلسفه در آلمان و فرانسه و فارغ التحصیل دانشکده الهیات و ادبیات دانشگاه تهران بود. دکتر رضا داوری، دکتر داریوش شایگان، سید عباس معارف، محمد مددپور، و مسعود گلستانی را می توان به عنوان شاگردان و متاثران از اندیشه ایشان نام برد.
در اینجا به برخی از اندیشه های دكتر رضا داوری اردكاني که از مرحوم فردید و شایگان تأثیر بسیاری پذیرفته، به صورت مختصر می پردازیم.
وی در تالیفاتش با روش فلسفی مقوله غربستیزی را بیان کرده است. به نظر ایشان، غرب فقط حقيقتی سياسي نيست، بلكه مجموعه، كليت و جوهر واحدي است. وي، مشکل اساسی غرب را در این میداند که غرب به اندازۀ رشد علم و تکنولوژی، در معنویت رشد نکرده است.
علم جدید در آغاز به دنبال تصرف در طبیعت به نفع بشر بود، ولی حالا ديگر به مصلحت بشر نمیاندیشد و این توسعۀ سبب شده است کشورهای غیر غربی با طی کردن مرحله بهت و سکوت، اعجاب و تقلید به مرحله بحران و سرگردانی برسند.
وی بر این نکته تأکید میکند که مهم این است که بدانیم اخذ علوم و فنون شرایطی دارد و کسانی که آن را بیتوجه به شرایط طلب کنند به آن نمیرسند؛ یعنی علوم و فنون در هر شرایطی پدید نمیآید و بسط نمییابد و بیرون از زمان و تاریخ نیست.
به نظر وی، غرب در یک وقت تاریخی ظهور کرد و به آخرین مرحله خود، یعنی مطلق شدن علم و تکنولوژی، رسیده که تقدیر آدمی به تکنولوژی پیوسته است. از ديدگاه داوري، غرب عبارت است از غروب حقيقت قدسي و ظهور بشري كه خود را مالك همه چيز ميداند تا آنجا كه حتی اثبات میکند که خدا نميخواهد انسان به عبوديت و طاعت الهي مشغول گردد.
وي اين ادعا را هم دارد كه بايد در برابر غرب به ساختن هويت اسلامي دست زد. اومانيسم يا اصالت بشر در غرب، به نظر او، فقط نوعی نظريه نيست، بلكه مبناي همه فلسفهها، نظریهها و علوم جديد است.
گروه دیگر کسانی هستند که به صورت غیر همگون با گفتمان انقلاب اسلامی، به نوعی در چهارچوب گفتمان مدرن، سعی در بازتعریف علوم انسانی دارند. جریان روشنفکری دینی، مهم ترین جریان از این دسته جریانات، در تاریخ تفکری انقلاب بوده است.
جریان روشنفکری دینی معاصر را میتوان از دهه 1320 تاکنون شناسایی کرد. عليرغم گوناگونيهاي ظاهري و اختلاف نظرهاي مشهود در افراد شاخص این جريان، نظير عبدالكريم سروش، محسن كديور، مصطفي ملكيان، محمد مجتهد شبستري و...، ميتوان به وجوهي كليتر كه نوعي ارتباط ارگانيك و اساسي را ميان آراي اين انديشمندان برقرار ميسازد، دست يافت.
در اینجا به برخی از ابعاد اندیشه یکی از افراد شاخص این جریان، یعنی عبدالکریم سروش می پردازیم. فرايند و بسط انديشههاي دكتر سروش را با دو رويكرد ميتوان دنبال كرد؛ رويكرد نخست: شخصمحور است؛ يعني با توجه به شخصيتهايي كه بيشتر در شكليابي انديشههاي دكتر سروش تأثيرگذار بودهاند، شناسايي فرايند فكري ايشان انجام پذيرد، و رويكرد دوم: جريان يا موضوعمحور است؛ يعني با توجه به جريانهايي كه دكتر سروش با آنها در تقابل بوده است يا موضوعاتي كه دغدغه فكري او را تشكيل ميدهند، بسط انديشههاي ايشان، بازخواني و تحليل شود.
شاید ذکر این نکته خالی از فایده نباشد که سروش سه مرحله کلی را طی کرده است: وی در مرحله نخست به نظام فکری سنتی استاد مطهری پایبند بود و بر این اساس، پیوند دین، سیاست و نظام جمهوری اسلامی مبتنی بر ولایت فقیه و عضویت در ستاد انقلاب فرهنگی را میپذیرفت و با پذیرش دین حداکثری، ایدئولوژیک شدن دین را ممکن میشمرد، نظریه جهاد و شهادت را به عنوان منطق مبارزه علیه مستکبران و متجاوزان مطرح میکرد و به نبوت، امامت و مهدویت معتقد بود.
البته سروش در این دوره، ضمن پذیرش نظریه واقعگرایی معرفتی، بر نظریه ابطالپذیری پوپر در علوم تجربی و تفکیک واقعیت از ارزش تأکید میورزید. وی در مرحله دوم، امکان تئوریسازی علوم انسانی و استقلال آنها و ضرورت اداره جامعه توسط علوم انسانی را در کنار مباحث معرفتشناسی دینی و نسبیت و تحول فهم دین (نظریه قبض و بسط نظری شریعت) مطرح ساخت.
مرحله سوم فکری سروش به ممکن نبودن ایدئولوژیک کردن دین، و نظریه دین حداقلی در سه عرصه عقاید، احکام و اخلاق، و پذیرش سکولاریسم و نفی ولایت فقیه انجامید. سروش در این مرحله فقط با تفکیک ذاتی و عرضی دین، بخش عمدهای از محتوای اسلام را حذف نکرده، بلکه نظریه بسط تجربه نبوی را پذیرفته و دین و وحی را با تجربۀ دینی یکسان انگاشته است.
بررسي دقيق و جزء به جزء هر جريان موضوعي است كه در يادداشت هاي بعدي اين پرونده در نظر گرفته خواهد شد.