سلسله «همايشهاي جريانشناسي تاريخ معاصر» - 6؛ بخش چهارم و پاياني
کد خبر:۱۷۹۱۴۷
سلسله «همايشهاي جريانشناسي تاريخ معاصر» - 6؛ بخش سوم
ابوطالبی: لژ فراماسونری میرزا مرکب خان به نام مجمع حزبالله و به تعبیری زیر نظر مراجع تشکیل شد!
دبیر علمی همایش با بیان اینکه میرزا مرکب خان لژ فراماسونری را در ایران تاسیس کرد، گفت: وی اسم آن را مجمع حزبالله گذاشت و در مقابل اعتراضها عنوان كرد كه ...
به گزارش خبرنگار دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»، در ادامه جلسه سوم از سلسله همايشهاي آموزشي «جريانشناسي تاريخ معاصر» كه با عنوان «جريان روشنفكري ديني» به همت موسسه ولاي منتظر (عج) و با همكاري موسسه آموزشی - پژوهشی امام خمینی(ره) قم و مرکز مطالعات عالی انقلاب اسلامی در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران برگزار شد، حجتالاسلام دكتر مهدی ابوطالبي به بررسي جريان روشنفكري ديني در ايران پرداخت.
میدانید كه روشنفکرها خود را روشنفکر و به روز، و مخالفان خودشان را مرتجع میدانند. رهبري گفتند روشنفکری که ذات آن به روز بودن و جلو رفتن است دچار ارتجاع شده و به عقب بازگشته است؛ این تعبیر بسيار زیبایی است.
حرفهای سروش همان حرفهای آخوندزاده است
من کتابی دارم با عنوان «ارتجاع روشنفکری پس از انقلاب» و در اين كتاب نشان دادم که سروش همان حرفهای آخوندزاده را میزند يا حرفهاي جریان اصلاحات همان حرفهايی است كه تقیزاده برای روی کار آمدن رضاخان میزد.
مو به مو عین همان حرفها تکرار میشود و هنگامي كه رهبري به ارتجاع اشاره كردند، دقیقاً این فضا را مدنظر داشتند، این سیر جریان روشنفکری در کشور است.
فضای روشنفکری در ایران بیمار است
فضای فکری و ذهنی روشنفکری در ایران منفی و بیمار بود و این بیماری تا زمان انقلاب اسلامی با فراز و فرودهایی ادامه داشت، اما پس از انقلاب این فضا به طور کلی از بین رفت، هر چند در اواسط دهه 70 دوباره به فضای بیمار خود بازگشت.
اولین گروه روشنفکران علناً با دین مقابله میکردند
ميتوان سه مؤلفه براي روشنفکر بیمار برشمرد؛ اولين مولفه اين است كه روشنفكران اولي كه ما آنها را بيمار ميدانيم با دین و اعتقادات مذهبی مقابله ميكنند و علناً با دین مشکل دارند.
خودباختگی روشنفکران در برابر غرب
مولفه دوم اين است كه شیفتگی و خودباختگی در برابر غرب در ميان اين افراد موج میزند و آنها بشدت شیفته غرب هستند؛ چون تصور ميكنند غرب پیشرفت عظیمی کرده، در حالي كه ما خیلی عقب هستیم و لذا دچار احساس حقارت شدیدي میشوند.
دکتر ولیالله نصر دو تعبیر دارند كه من شک دارم کدام تعبير براي ایشان است؛ یکی از تعابير این است كه میرزا مرکبخان میگوید ایرانی در برابر فرنگی باید عقل خود را تعطیل کند؛ به عبارت ديگر ايراني اصلاً چه کسی هست که بخواهد در برابر فرنگيها فکر کند!
تعبیرش این است و میگوید ایرانی باید بنشیند، ببیند و گوش کند که معلم فرنگی چه میگوید و همان را پیاده کند، اما حق ندارد خودش در صدد تفکر یا اختراع یا تفکیک حرفهای غربیها باشد و مثلا بگوید این حرف خوب و حرف ديگر بد است، یعنی تو در این سطح و اندازه نیستی و بايد عقلت را در برابر اینها تعطیل کنی.
ایران مثل آستین کت و انگلیس دستی است که آن را حرکت میدهد
یکی ديگر از اين گروه از افراد میگوید: ایران مثل یک آستین کت است که این آستین تا زمانی که دستی داخل آن نرود از خود تحرک و تکانی ندارد، بنابراين بايد دست انگلیس در آستین آن كت باشد تا اين آستين حركت كند.
یا مثلاً تعبیر کردند که ایران مثل خزهای است که تا دیوار یا سنگی به نام انگلیس نباشد از خودش وجودی ندارد و باید ديوار انگليس باشد تا این خزه بتواند بایستد.
نقش شرق شناسی در خودباختگی روشنفکران ایرانی
این نوع تعابیر که حاکی از خودباختگی در مقابل غرب است, در ادبیات این دسته از افراد وجود داشته و البته این فضا، فضایی است که شرقشناسی در ایران ایجاد کرده و آثار آن هنوز که هنوز است باقيست.
اعتقاد به تعارض علم و دین ویژگی روشنفکران بیمار است
سومین مولفه اين روشنفكران بيمار اعتقاد به جهانبینی علمی و بحث تعارض علم و دین است و دليل اين مسله اين است که الگوی اين افراد فضای روشنفکری و اصل روشنفکری غرب بود.
آنها معتقد بودند چیزی که دینی باشد علمی نیست و هنوز هم همین فضا وجود دارد، هنوز هم در فضای دانشگاهی مثلا اگر بگویید «گیدنز» گفته، حرف شما قابل قبول است، ولی اگر بگویید پیامبر اسلام گفته، حرف شما قابل قبول نیست، چون یک امر دینی است، اما حرف گیدنز و فروید چون براساس علم ساینس و مسائل آن تجربی است علمی و قابل قبول میباشد.
خرافه بودن دین از نگاه روشنفکران نسل اول
روشنفکران نسل اول، به سه شکل با دین مقابله کردند؛ در مرحله اول گفتند دین و اعتقادات دینی مشتي خرافه است كه آنها را به خورد ما میدهند و بحث تعارض عقل و دین را مطرح ساختند، اين دقیقاً همان ادبیات روشنفکری غربی است.
گفتند امور دینی یکسری خرافه است؛ اموری در طبيعت وجود داشت و ما اين امور را نميفهميديم و ميگفتيم اينها دين است، مثلاً این الهه طوفان است يا ديگري خشم خداست، بعد دیدند که این خبرها نیست و سیل و طوفان و زلزله دلایل علمی طبیعی دارد.
به تعبیر غربیها علم، رازهای طبیعت را بر ما گشود؛ ما این رازها را به اسم دین مینوشتیم، اما حالا فهمیدیم اینها طبیعی است، پس معلوم شد که دین هم خرافهاي بود که به خورد ما میدادند.
علم مورد قبول غربیها علم تجربی است
غربيها، علم را نيز در معنای ساینس و علم تجربی دنبال میکنند، لذا در ادبیات آنها فراوان است که مثلاً ملائکه، جن و شیطان خرافه است و اینها را چه کسی دیده؟ در حقیقت دین و آموزههای دینی را خرافه معرفی کردند، اما دیدند که اين مسئله در ایران جواب نمیدهد.
به تعبیر آخوندزاده و مرکبخان، اینها متوجه شدند که ایرانیها دیندار و دینمدارند و نمیشود دین را در ايران کمرنگ کرد.
دین زرتشت در شان ایرانیان است نه دین اسلام!
در مرحله دوم گفتند که اشكالي ندارد و دین خوب است، اما اگر میخواهید ديندار باشید، دینی در شأن ایرانی داشته باشید و لذا گفتند دینی که در شأن ایرانی باشد، دین زرتشت است، نه اسلام.
در همين راستا آقاخان کرمانی میگوید: «گمان ندارم هیچ کیشی تا کنون به طبع ایرانیان، موافق دین زرتشت شده باشد. برخلاف دین زرتشت، دین اسلام موافق قبایل وحشی و دزدمزاج بود که راهی برای تامین معاش خود جز غارت و یغما نداشتند و جز طریق فحشا و بیباکی نمیپیمودند و انواع فحشا و ظلم در میانشان شایع بود و قدر مسلم اسلام نمیتواند به اعتدال دین زرتشت باشد.»
اسلام برای اعراب بیتمدن بود نه برای ایرانیهای بافرهنگ
این ادبیاتی بود که در کشور ما ایجاد شد و هنوز هم وجود دارد که اسلام براي عربهای حجاز بود که دخترانشان را زنده به گور میکردند، پابرهنه و بیابانی بودند، سوسمار میخوردند و وحشی و بیفرهنگ بودند.
اسلام، دینی بود که آمد تا اين اعراب را بافرهنگ کند، اما من ایرانی که فرهنگ ایران باستانم خیلی قوی بود، به چنین دینی نیاز ندارم و دینی میخواهم كه در شأن من ایرانی بافرهنگ باشد و آن دین، زرتشت است.
جالب اين که شما شبیه همین ادبیات را امروز در کتاب «چرا ایران عقب ماند و غرب پیش رفت» تاليف دکتر کاظم علمداری ميبينيد؛ این کتاب که کتاب حجیم و قطوری است سال 77 یا 78 چاپ شد و ظرف حدود یکسال یا 10 ماه بیش از 9 بار با تیراژ 4 تا 5 هزار، تجدیدچاپ شد.
معرفی پیامبر (ص) به عنوان یک مصلح اجتماعی و نه پیامبر در کتابی دانشگاهی
این کتاب در دانشگاه های ما به عنوان جامعه شناسی سیاسی یا جامعه شناسی ایران تدریس میشد و هنوز هم جزو منابع و سرفصل هایی است که دانشگاهها ارائه میدهند؛ این کتاب میگوید تمام بدبختی ما از اسلام است و این دین برای عربها بود و حتی از اسلام به عنوان یک دین هم نام نمیبرد.
در مورد پیامبر (ص) میگوید که ایشان شخصیت مصلحی بود که چون به تجارت میپرداخت، انسان جهان دیده و سفر رفتهای بود و لذا تجربیات خوبی داشت. اصلا اشاره نمیکند که این آدم آمد و در مکه مردم را به یک اموری دعوت کرد و این امور دینی از طرف خداست، بلکه میگوید اینها تجربیات و جهان دیدگی اوست.
ایشان وقتی دید مردم منطقه خودش بدبخت و بیفرهنگ و عقب مانده هستند، گفت بیایید و این دستورات را اجرا کنید و دیگر نگذاشت دختران را زنده به گور کنند و سنن جاهلی غلط را که موجب درگیری میشد، از بین برد و یکسری آداب و فرهنگ به اینها آموخت، خوب هم آموخت و یکسری آدم را بافرهنگ کرد.
ولی پیامبر برای اعراب بود، نه ایرانی ها، ما ایرانیها آدمهای بافرهنگی هستیم و تمدن داریم؛ که ستایش از ایران باستان و زرتشت در مقابل اسلام است.
هنوز هم این ادبیات وجود دارد، دوره رضاخان و دوره محمدرضا هم وجود داشت و جشنهای 2500 ساله محمدرضا پهلوی در همین راستا بود.
تلاش محمدرضا پهلوی برای جانشینی کورش به جای پیامبر (ص)!
محمدرضا پهلوی تاریخ هجری شمسی را که مبدا هجرت پیامبر است به تاریخ شاهنشاهی 2500 ساله کورش تغییر داد و جشنهای 2500 را به همین مناسبت برگزار کرد.
وی تصریح میکند که من میخواستم در ذهنیت مردم ایران کورش را به جای پیامبر اسلام بنشانم؛ این ادبیاتی است که بوده و متاسفانه هنوز هم وجود دارد.
بحث ایران باستان در کشور ما در مقابل اسلام طرح میشود، البته من شخصاً هیچ مشکلی با ایران باستان ندارم، ایران باستان ضعفها و قوت هایی دارد و بخشی از تاریخ ما ایرانیهاست.
اعتقاد علامه طباطبایی به اینکه کورش همان ذوالقرنین است
ما هیچ مشکلی با کورش نداریم. علامه طباطبایی در تفسیرالمیزان میگویند به احتمال خیلی زیاد ذوالقرنینی که در قرآن آمده، کورش است که شخصیت مثبتی هم هست.
ما با کورش و ایران باستان مشکلی نداریم. میدانیم و در تاریخ هست که سنتهای غلطی آن موقع وجود داشت. امروز هم با کسی كه تاریخ ایران باستان را بنویسد یا در مورد مکتب ایرانی صحبت کند، مشکلی نداریم.
مشکل این است که ایران باستان و کورش را در مقابل اسلام مطرح میکنند
میدانید مشکل چیست؟ مشکل این است که عمده کتاب هایی که در مورد ایران باستان و کورش نوشته میشود، با این فضا و ادبیات نوشته میشود که مقابل اسلام قرار بگیرد.
پارسال و سال قبل از آن غرفههایی که در مورد ایران باستان و کورش بود از شلوغ ترین غرفههای نمایشگاه کتاب و کتابهای آن جزو پرفروشترین کتابها بود که قطعاً بخشی از آن تحت تاثیر بحث مکتب ایرانی و فضای ایجاد شده توسط آن بود.
ازدواج با محارم در ایران باستان
من شخصاً به عنوان یک روحانی هیچ مشکلی ندارم که یک جوان، تاریخ باستان ایران را بخواند و بفهمد که ایران باستان یعنی چه؟ بفهمد که در ایران باستان محارم با هم ازدواج میکردند، بفهمد خرافات دوران ساسانی خود ایرانیها را به ستوه آورد و مزدک را به قیام واداشت.
خوبیها را هم بخواند، کورش کارهای خوبی کرد و ما افتخار میکنیم که او ایرانی بود، ولی مشکل این است که فضای این کتابها و ادبیات ایران باستان در کشور ما عموماً، البته نه به طور کلی، فضای تقابل دینی است.
ما با این مسئله که به جوان ایرانی ایران باستان و اسلام را نشان بدهیم و به او بگوییم هر کدام را که دوست داری انتخاب کن، مشکلی نداریم.
این دومین مرحله بود که جواب نداد و اینها دیدند که زرتشت دیگر برای ایرانیها رنگ و بویی ندارد و ایرانیها مسلمان هستند.
اصلاح دینی آخرین حربه روشنفکران است
گام سوم بحث اصلاح دینی و پروتستانتیسم بود. اول گفتند دین خرافه است که جواب نداد. بعد گفتند دین داشته باشید، اما دین در شأن ایرانی و دین زرتشت باشد که این هم جواب نداد. در گام سوم گفتند دین داشته باشید، مسلمان هم باشید، ولی اسلامی که اصلاح شده، نه اسلام قدیمی روشنفکر 4000 سال پیش.
اصلاح دینی نقطه شروع روشنفکری دینی است
این حرف امروز هم بشدت رایج است که اسلام روشنفکر 4000 سال پیش به درد روشنفکر قرن 21 نمیخورد. این گام سوم جریان روشنفکری در مقابله با دین نقطه شروع روشنفکری دینی است.
میرزا مرکب خان و تشکیل لژ فراماسونری با نام مجمع حزب الله!
میرزا مرکب خان تصریح میکند که من دیدم ایرانیها دینی هستند و لذا اگر میخواهند حرفی را به خورد ایرانیها بدهند باید در قالب دین بدهند و میگوید: من ادبیات و حرفهای فراماسونی را با ادبیات دینی به خورد ایرانیها دادم.
میرزا مرکب خان لژ فراماسونری را در ایران تاسیس میکند و اسم آن را مجمع حزبالله میگذارد. وقتی ملاعلی کریم به ناصرالدین شاه میگوید اینجا را تعطیل کنید، چون مرکز فساد فکری است، میرزا مرکب خان به ناصرالدین شاه نامه مینویسد که این مجمع حزبالله است و رئیس اصلی ما میرزای شیرازی است و ما زیر نظر مراجع هستیم!
او با این ادبیات وارد میشود و خودش هم تصریح میکند، آن وقت متاسفانه بعضی از دانشگاهیها و حتی حوزویها و دوستان به ظاهر خوب ما درباره مشروطیت کتاب نوشتند و گفتند که میرزا مرکب خان تئوریسین دینی يا تئوریسین انقلاب اسلامی بود.
این کتاب در یکی از پژوهشگاههای اسلامی بعد از انقلاب داشت چاپ میشد که آن را برای ارزیابی به بنده دادند، من نوشتم که ایشان یا میرزا مرکب خان را نمیشناسد و سوادش کم است یا خیلی آدم قالتاق و زرنگی است که میخواهد میرزا مرکب خان را به جوانان ما غالب کند.
میرزا مرکب خان تئوریسین ولایت فقیه و جمهوری اسلامی است!!
پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه و کانون اندیشه جوانان کتاب مختصری درباره مشروطیت تالیف داریوش رحمانی چاپ کرده و در آن گفته میرزا مرکب خان تئوریسین مردم سالاری و ولایت فقیه و نظام جمهوری اسلامی است، نه انقلاب اسلامی.
متاسفانه بطن کتاب با کمی جرح و تعدیل، ولی با تمجید کامل از میرزا مرکب خان چاپ شد. مسئله تئوریسین انقلاب اسلامی در کتاب حذف شده، ولی تمجید از میرزا مرکب خان هنوز در آن وجود دارد.
فراماسونری در قالب دین
این مسئله از آنجا ناشی میشود که میرزا مرکب خان از یک زمانی با ادبیات خودش تصریح میکند که باید در ایران، دینی حرف زد و فراماسونی را در قالب دین به مردم یاد داد؛ وی از دین حرف زده، چون تلقی مردم این است که وی آدم دینی است.
این فضا، زمینه شروع روشنفکری دینی است، یعنی محتوای غربی با ادبیات دینی، لذا آخرین تیر ترکش آخوندزاده که معلوم نیست چه دینی دارد و انواع و اقسام بی دینی را تجربه کرده، بحث پروتستانتیسم و اصلاح دینی است.
آخوندزاده: دین عامل بدبختی ملت ایران است
آخوندزاده تصریح میکند که دین عامل بدبختی ماست، دین مانع تعقل و تفکر و پیشرفت است. نویسنده کتاب «چرا ایران عقب ماند و غرب پیش رفت» تصریح میکند که دین مانع خلاقیت و تفکر و پیشرفت است و اصلا به شما اجازه تفکر نمیدهد.
پروتستانتیسم شروع تمدن جدید غربی بود
بحث اصلاح دینی نقطه آغاز ریشههای روشنفکری دینی در کشور ماست. پروتستانتیسم یعنی اصلاح دینی؛ پروتستانتیسم اولین بار پروتستانتیسم مسیحی بود که در دوره رنسانس در غرب شکل گرفت و در حقیقت یک حرکت اصلاحی درون دینی و شروع تمدن جدید غربی بود.
پروتستانتیسم و اصلاح دین از درون
این حرکت توسط مارتین لوتر که کشیش بود، شروع شد، یعنی یک کشیش آمد و اصلاح دین را آغاز کرد که این مسئله بسیار مهم است. اینها در گام سوم نمیگویند که دین نباشد، بلکه خود دینداران و علمای دینی باید بیایند و دین را از درون اصلاح کنند و این بسیار خطرناک است.
وقتی کسی در ایران علیه دین حرف بزند، طرد میشود، وقتی علیه اسلام و به نفع زرتشت حرف بزند، از او استقبال نمیشود، ولی اگر گفت که دین اسلام خوب است، اما باید به روز باشد، نه این قدر خرافی و قدیمی، چون الان قرن 21 و روشنفکری است. همان اسلام باشد، ولی باید یک دستی به سر و روی آن بکشیم و خرافهها را از آن پاک کنیم.
تعبیر مهندس بازرگان در مورد اصلاح دینی
تعبیر مهندس بازرگان این است اسلام مانند یک گلوله برف بوده که بتدریج دور آن را حجمی از برف گرفته و پیچیده شده، ما باید برفها را از روی آن پاک کنیم تا به گوهر اولیه آن برسیم.
این میشود اصلاح دینی، البته به ظاهر ادعا ندارند که میخواهیم دینی را که پیامبر آورده اصلاح کنیم، بلکه میگویند ما میخواهیم به همان دین اصلی برگردیم. ادبیات اصلیشان این است، ولی وارد فضا که میشویم بیش از اینها حرف میزنند و ادبیات دیگری دارند.
این اصلاح دینی و پروتستانتیسم است که برای اولین بار توسط آخوندزاده مطرح شد و بعدها سایر روشنفکران ما هم این را دنبال کردند.
ادامه دارد ...
لینک کپی شد
گزارش خطا
۲
ارسال نظر
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.