... و بعد حرفهای خطرناک ديگري ميزند، اینکه میگوید اسلام این نیست که فقهای ما میگویند، پس اسلام چیست؟ میگوید اسلام این است که من در آسمان چهارم و هفتم مشاهده کردهام!
به گزارش خبرنگار دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»، در ادامه جلسه چهارم از سلسله همايشهاي آموزشي «جريانشناسي تاريخ معاصر» كه تحت عنوان «جريانشناسي شيخيه و بهائيت» به همت مؤسسه ولاء منتظر (عج) و با همكاري مؤسسه آموزشی - پژوهشی امام خمینی(ره) قم و مرکز مطالعات عالی انقلاب اسلامی در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران برگزار شد، دكتر موسي فقيهحقاني به بررسي جريانشناسي شيخيه و بهائيت پرداخت.
بروز دو جریان اخباریگری و اصولگرایی در دوره صفویه
در تشیع اثنیعشری، از دوره صفوی به بعد، به طور بارز دو جریان را مشاهده میکنیم، یکي جریان اخباریگری و ديگري جریان اصولگرایی که احتمالاً دوستان در خصوص این دو جریان اطلاعاتی دارند.
جریان اخباری، جریانی است که چندان به استفاده از عقل و استنباط عقلی اعتقاد ندارد و معتقد است که هر چه از معصوم به ما رسیده، همان را اتخاذ میکنیم و بر اساس همان هم عمل مینمايیم. حال اگر جایی معصوم سکوت کرده يا به اشاره نکتهای را گفته باشد، آنجا دیگر شما مجاز نیستید از قوه استنباط استفاده و حکمی صادر کنید.
جریان افراطی اخباریگری به شكلگيري شيخيه انجاميد
البته ما نباید اخباریه را به عنوان جریانی که هیچ طیفی در آن وجود ندارد، نگاه کنیم. اخباريه یک بخش افراطی دارد و یک بخش میانهرو؛ بخش افراطی آن، شیخ محمد اخباری است که بعدها مکتب شیخیه را به وجود آورد.
علامه مجلسي و جریان معتدل اخباریگری
جناح معتدل آن مرحوم علامه مجلسی و مرحوم ملاحسین فیض کاشانی است. اینها به قدري معتدلند که علمای اصولی هم آنها را قبول دارند و اصلاً بعضی وقتها باورش سخت است که بگوییم ملاحسین فیض کاشانی، اخباری است گرچه ایشان اخباری بود؛ منتها اخباری معتدل بود.
استفاده از عقل براي صدور حكم شرعي
در اواخر صفویه و بعد از آن شاهد فعالیت جدی جریان اصولی در کشور بودیم که رهبری آن به دست استادکُل، آیتالله وحید بهبهانی بود. ایشان معتقد بود میشود از عقل و قوه استنباط هم، برای صدور حکم شرعی استفاده کرد؛ به این ترتیب فقه پویایی شکل گرفت که نسبت به جریان اخباری واقعاً مترقی بود.
این جریان میتواند به بسياري از سوالات روز خود پاسخ دهد و دچار تحجر هم نیست؛ تحجری که اخباریون، بویژه اخباریون افراطی دچار آن شده بودند.
اخباریون افراطی غیر از تحجر، دچار جریان دیگری نيز بودند که متاسفانه الان هم در جامعه خودمان شاهد آن هستیم؛ چرا که وقتی شما عقل را تعطیل میکنید به نیروها و قوای دیگری از جمله طلسم و جادو متوسل میشوید که در بین اخباریون و شیخیه بشدت رواج داشت.
توسل به سحر و جادو در علمای افراطی اخباری
در دعوایی که بین علمای اصولی (دعوای فیزیکی) و شیخیه و اخباری در نجف و کربلا در میگیرد، نشانههای بارزی از این مسائل را میبینید، یعنی علمای اخباری که تحت تعقیب قرار میگیرند با توسل به سحر و جادو سعی میکنند با گروه مقابل خودشان برخورد کنند؛ مثلاً غیب کردن در خانه یکی از کارهایی است که اینها انجام ميدادند.
ماجرای معروفی هست که ملامحمد اخباری به فتحعلی شاه میگوید: یک نقاشی از این سردار روسی به من بدهید، من ظرف 40 روز سر او را برای شما میآورم و اتفاقاً بعد از 40 روز سر طرف را میآورد. حالا با چه ترفندی این کار صورت گرفت و چگونه شد بماند، روایتها در این زمینه مختلف است و اختلاف وجود دارد.
از دل اخباریه، شیخیه بوجود میآید؛ در شیخیه هم گرایشهای مختلفی وجود دارد؛ در حال حاضر معروفترین گرایش آن در کشور ما، گرایش کریمخانیه است که در کرمان متمرکزند.
یک گرایش باقریه هم در تبریز داشتند كه دو جناح بودند. الان در کشورهای حاشیه خلیج فارس هم حضور دارند و در تهران و مشهد نيز فعالیت میکنند.
چهرههای شاخص شیخیه
در حوزه آموزههایی که توسط شیخ احمد احسایی به عنوان بارزترین چهره شیخیه و بعد از آن شاگرد او سید کاظم رشتی، ارائه میشد، نکاتی وجود دارد که زمینه بوجود آمدن بعضی از فرق را فراهم میآورد.
شیخیه در اصول دین به عدل و معاد، معتقد نیستند!
آنها در اصول دین، قائل به معاد و عدل نیستند و به جای عدل، رکن رابع (چهارم) را میپذیرند. آنها معتقدند وقتی کسی به توحید اعتقاد داشته باشد، خود به خود به معاد و عدل هم اعتقاد پیدا میکند و معتقدند که صفت عدل خداوند با صفات دیگر او هیچ فرقی ندارد، به همین جهت دلیلی ندارد آن را جزو اصول دین بیاوریم. درباره معاد هم معتقدند کسی كه توحید را بپذیرد خود به خود معاد را هم میپذیرد.
بنابراین این چهار اصل میماند. در سه اصل اول که هیچ مشکلی نیست، البته درباره امامت، در بعضی از گرایش هاي شیخیه و اخباریه نوعی غلو، دیده میشود، اما در جزئیات سه اصل توحید، نبوت و امامت بحث است و در کلیاتش بحثی نیست.
بحثی که در جزئیات مطرح میشود، زمینه یک انحراف بزرگ را فراهم میکند که این انحراف بزرگ تا الان هم متاسفانه تلفات وارد میکند و آن اینکه شیخیه مدعی سه مشکل اصلی و اساسی در اسلام و در تشیع است.
یک مشکل معاد جسمانی است، چون آنها قائل به معاد جسمانی نیستند و معاد را روحانی یا مثالی ميدانند. آنها معتقدند که جسم انسان بعد از مرگ بالاخره میپوسد، خاک میشود و از بین میرود و امکان اینکه دوباره در قیامت زنده شود و برانگیخته شود وجود ندارد، بنابراین این اتفاق در عالم مثال رخ میدهد.
عالم مثال، عالمی است بین این جهان عنصری و قیامت. انسان با جسم عنصری خود برانگیخته نمیشود، بلكه با جسم مثالیاش برانگیخته میشود.
اعتقاد شيخيه به حيات مثالي حضرت مهدي (عج)
از ديگر عقايد آنها اين است كه معراج جسمانی نداریم و معراج پیامبر روحانی بوده است. آنها همچنين برای حضرت حجت، حیات جسمانی قائل نیستند و معتقدند حضرت حجت حیات مثالی داشته است.
حیات مثالی برای حضرت حجت به این معنا است که یک نفر نمیتواند 1200-1400 سال با این جسم عنصری زندگی کند و باید در یک عالم دیگری باشد که آن عالم، عالم مثال است.
بحثهای عجیب و غریبی مطرح میکنند، مثلاً شیخ احمد احسایی میگوید كه عالم مثال به دو منطقه جابلقا و جابلسا تقسیم میشود.
تمسخر عقايد شيخيه در كتاب دكتر شريعتي
این صحبت ها بعد از ادبیات شهریور 20 مورد تمسخر و مضحکه خیلیها قرار میگیرند. مثلاً شما در کتاب دکتر شریعتی نگاه کنید به این جا که میرسد، مسخره میکند و میگوید اینها در عالم حور و ولیان دو منطقه دارند به نام جابلقا و جابلسا كه هر کدام از این مناطق 45 محله دارد و نام محله نوزدهم حظیرة القدس است. البته او اینها را به حساب کل جریان دینی میگذارد و این درست نیست.
نقطه مقابل اینها هم علمای اصولی هستند كه قائل به معاد جسمانی ميباشند و معتقدند که در دوره غیبت وظیفه شیعیان در حوادثی که برایشان رخ میدهد رجوع به راویان حدیث است که ویژگیهایی دارند.
رکن رابع واسطهاي است كه از امام زمان (عج) دستور ميگيرد
شیخیه معتقد است که چون ما به امام معصوم دسترسی نداریم و امام معصوم در عالم مثال است، یک واسطه میخواهیم که این واسطه بتواند امام معصوم را با امت مربوط کند. نام آن واسطه رکن رابع است، یعنی ما همیشه در هر دورهای فردی به نام رکن رابع داریم که این رکن رابع مستقیماً خدمت امام مشرف میشود، از ایشان دستور میگیرد و دستور را به امت منتقل میکند.
علما و فقهای اصولی میگویند در دوره غیبت وظیفه شیعیان این است که در اموری که برای آنها حادث میشود، به راویان حدیث رجوع کنند و توقیعی از خود حضرت حجت و شواهدي نيز در این زمینه وجود دارد.
این راویان حدیث چه کارهاند و چه کار میکنند؟ آنها مشخصاتی دارند و هر کسی نمیتواند ادعا کند که من راوی حدیث هستم، بلكه باید با هوای نفس خودش مبارزه کرده باشد، بر نفس خود مسلط باشد و علم داشته باشد.
راه حل مشکلات مردم را چگونه بدست میآورند؟ وقتی با حادثهای مواجه میشوند به منابع رجوع میکنند، برای صدور حکم از منابع مختلف استفاده میکنند و هم نحوه نشو و نمای آنها و هم نحوه استنباط و صدور حکمشان روشن است.
ضرورت مقابله سياسي و اقتصادي با كفار
اين فضایی است که هر کس که بخواهد میتواند وارد آن شود و عینی عینی هم هست، مسائل را هم به روز میبیند. برای همین است که وقتی کفار روس به ایران حمله میکنند، وقتی که استعمار انگلیس در همه زمینهها حمله میکند همین عالم اصولی نشسته است و میگوید: «و لیجعل الله للکافرین علی المسلمین سبیلا». اين قاعده نفی سبیل است كه میگوید خدا نمیپسندد کفار بر مسلمین مسلط شوند. تکلیف ما چیست؟ تکلیف ما مقابله است یا مقابله نظامی یا مقابله اقتصادی یا مقابله سیاسی.
ارتباط ركن رابع با امام زمان (عج)
کسی که ادعا میکند رکن رابع است و با عالم مثال ارتباط دارد، چه کار میکند؟ اولا ما چگونه اطمینان پیدا کنیم که این آدم واقعاً ارتباط دارد؟ اگر 18-19 نفر گفتند ما ارتباط داریم تکلیف چیست؟ ما چطور میتوانیم تشخیص دهیم که کدام یک از اینها واقعاً ارتباط دارند؟ به چه اطمینانی میتوانیم بگوییم حرفی که از معصوم گرفته همان گونه به ما تحویل میدهد؟ و دهها سوال دیگری که اساس این ماجرا را زیر سوال میبرد.
گفتم که ما تا امروز هم متاسفانه تلفات میدهیم و در این زمینه باز هم این حرفها را میشنویم. در همین تهران در سال 80 فردی به نام یعقوبی، ادعای اینچنینی میکند و میگوید: اسلام این نیست که فقها به ما میگویند.
سه نفري كه ميتوانند با امام زمان (عج) ارتباط داشته باشند!
او میگوید ما باید با امام حی ارتباط داشته باشیم و ببینیم امام حی چه میگوید، میگوییم نحوه ارتباط با امام حی چیست؟ باز میرویم در همین مباحث، باید برویم در عالم مثال و یک مقدار خودمان را بالا بکشیم تا برویم در عالم مثال و ...
وقتي ميپرسيم كه آیا همه میتوانیم به عالم مثال برویم؟ ميگويد نه، سه نفر میتوانند وارد عالم مثال شوند و با حضرت حجت ارتباط داشته باشند؛ یکی حضرت خضر (ع)، یکی امام خمینی(ره) که مرحوم شد و ديگري آقای یعقوبی، این سه نفر میتوانند خدمت حضرت حجت مشرف شوند و خبر بیاورند!
اسلام این نیست که فقهای ما میگویند
و بعد حرفهای خطرناک ديگري ميزند، اینکه میگوید اسلام این نیست که فقهای ما میگویند، پس اسلام چیست؟ میگوید اسلام این است که من در آسمان چهارم و هفتم مشاهده کردهام.
استاد شهیدم در برزخ کربلا به من گفت که این کار را انجام بده، ما هم این کار را انجام دادیم، در برزخ کربلا حضرت موسی (ع) را دیدم، به او گفتم که موسی عرضه نداری قومت را جمع کنی؟ اگر نمیتوانی آنها را جمع کنی من این کار میکنم و در آخر هم خودم این کار را کردم يا اينكه انتفاضه را من راه انداختم. خیلیها از این ادعاها میکنند، دیوانه در کشور ما و کل دنیا زیاد پیدا میشود!
كانديداي رياست جمهوري مصر كه ادعاي مهدويت دارد
بين کاندیداهای ریاست جمهوری مصر فردي به نام «خيرت» وجود دارد كه میگوید: من مهدی منتظر هستم. همچنين من از بعضی از دوستان میشنوم که چندین مدعی مهدویت و مدعی نبوت، در اوین آب خنک میخورند. اینها همیشه هستند، اينها آدمهایی هستند که دچار توهم میشوند و راه را گم میکنند.
آن چیزی که خطرناک است و ضربه میزند این است که میگویند اسلام این نیست که روحانیت و مرجعیت به شما عرضه مي كنند. از آن خطرناکتر این است كه ميگويند باید ببینیم امام حی چه میگویند، این در ظاهر حرف بدی نیست، ما باید بدانیم نظر امام زمان در این موارد چیست؟
اما چطور میتوان فهمید که نظر مبارک امام زمان چیست؟ مشخص است، راهش این است که سه نفر مشرف شوند، آن نفری که ما فعلا میتوانیم با او گفت و گو کنیم مثلا این آقا است، این آقا مشرف میشود و به ما میگوید.
قال مهدي (ع) بايد جاي قال باقر (ع) و قال صادق (ع) را بگيرد
میگوید شیعیان در زمان خودشان، در زمان معصومین درست عمل میکردند. میرفتند پیش امام باقر(ع) و ایشان میگفتند که چه کار انجام دهید، پیش امام صادق(ع) راه مشخص میشد، بنابراین داریم که قال باقر(ع)، قال صادق(ع)؛ اما حالا باید ببینیم قال مهدی(ع) چیست؟ این هم در بحث تشرف و آوردن خبر، چون منحصر به خودش میشود، مشکل ایجاد میکند.
ادعای ارتباط با امام زمان در جریان انحرافی
این حرف عملاً زیرآب قال باقر (ع) و قال صادق(ع) را میزند. میگوید اینها برای دوره خودشان هستند و ما چه کار به آنها داریم! ما باید ببینیم قال مهدی (ع) چیست؟ خیلی ظریف اینها را مطرح میکنند و الان در کشور ما مطرح است که بعضی ها ارتباط دارند، همین جریان انحرافی! اگر ارتباط هم نداشته باشد، از همین حرف ها میزند و از همین ادعاها دارد. برای همین است که میگویند اگر ما این بسترهای داخلی را خوب تجزیه و تحلیل نکنیم دچار اشتباه و لغزش میشویم.
مواجهه علما با مدعیان
ادعایی که توسط شیخ احمد احسایی مطرح شد، با برخورد علمای بزرگ ما مواجه گشت. علمای بزرگ با وی مناظره کردند و او را شکست دادند. مرحوم ملاصالح برغانی در قزوین و شهید ثالث که توسط بابیها کشته میشود، در مقابل اینها مقاومت میکنند و جلوی شیخ احمد احسایی میایستند و او مجبور به ترک ایران میشود، چون با حضور علمای اصولی، آنها عملاً در اینجا امکانی برای عرض اندام نداشتند.
شاگرد کسایی، سیدکاظم رشتی است که این ماجرا را پر و بال میدهد و رکن رابع در قالب باب مطرح میشود. در هر دورهای یک فردی هست، یک بابی هست برای ارتباط با امام زمان و ظاهراً یکی از شاگردان خودش را هم معرفی میکند.
18 تن از شاگردان کاظم رشتی ادعای باب بودن داشتند
در سال 1259 قمری وقتی که سید کاظم رشتی میمیرد 18 نفر از شاگردان او ادعاي باب بودن ميكنند. اینکه عرض میکنم وقتی ما از یک مسیر روشن خارج میشویم و میرویم در عالم مثال، تکلیف روشن نیست و هر کسی که ذکری گفته، یک راهی را نصفه و نیمه رفته يا اينكه یک نوری دیده مدعی میشود.