کارشناس حوزه بینالملل با اشاره به سیاستهای انگلستان گفت: سیاستهای خبیثانهای که یک جزیره کوچک را به یک قدرت رسانده میتوان به سیاست «موش مرده»، سیاست «دوگانه» و ... اشاره کرد.
به گزارش خبرنگار دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»، در ادامه جلسه چهارم از سلسله همايشهاي آموزشي «جريانشناسي تاريخ معاصر» كه تحت عنوان «نقش انگليس در تاريخ معاصر ايران» به همت مؤسسه ولاء منتظر(عج) و با همكاري مؤسسه آموزشی - پژوهشی امام خمینی(ره) قم و مرکز مطالعات عالی انقلاب اسلامی در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران برگزار شد، دكتر منوچهر محمدي به بررسي نقش انگليس در تاريخ معاصر ايران پرداخت.
دوره رضاخان تمام شد؛ جنگ جهانی دوم پیش آمد و رقبای جدید یعنی متفقین، شوروی و امریکا را وارد صحنه ایران کرد. آنها گفتند ما هم در منابع ایران شریک هستیم. شوروی نفت شمال را خواستار بود، امریکا گفت از نفت جنوب سهم دارم، انگلیس هم به شدت مقاومت کرد.
مصدق؛ قهرمان ملی کردن نفت یا مدافع منافع انگلیس؟
دکتر مصدق در مجلس چهاردهم طرحی به مجلس داد که تا وقتي ایران در اشغال است، هیچ قرارداد جدیدی از لحاظ نفتی نه تنها نباید داده شود بلکه دولت حق ندارد مذاکره کند و اگر مذاکره کرد باید در دادگاه محاکمه شود؛ اين طرح به اتفاق در مجلس تصویب شد، مجلسی که اسامی همه نمایندگان آن از سفارتخانه انگلیس میآمد.
غلامحسین رحیمیان که یکی از نمایندگان مستقل و ملیگرا بود، نزد دکتر مصدق میرود و میگوید شما خدمت بسیار بزرگی کردید که جلوی قرارداد جدیدی را گرفتيد، حالا من طرحی تهیه کردم که نفت جنوب هم باید ملی شود و جلوی سیطره انگلیس گرفته شود؛ دکتر مصدق میگوید من امضاء نمیکنم و موافق نیستم که این کار انجام شود.
دکتر مصدقی که 5-6 سال بعد به عنوان قهرمان ملی شدن صنعت نفت مطرح میشود در این زمان مخالفت میکند، چرا؟ چون منافع انگلیس مطرح بوده است.
نحوه حضور قدرتها در ایران: شوروی پشت حزب توده؛ انگلیس پشت دربار؛ آمریکا پشت جبهه ملی
در دوره 12 ساله شهریور 20 تا کودتای 28 مرداد 32 دوره رقابت و جنگ و جدال نفوذ بین شوروی، امریکا و انگلیس بود. هر کدام هم سعی میکردند در میان گروههای سیاسی ايران نفوذ کنند.
حزب توده را شوروی بهوجود آورد؛ فراماسونری و دربار در اختیار انگلیس بود؛ وقتي هم كه جبهه ملی بهوجود آمد امریکا پشت جبهه ملی قرار گرفت. امریکاییها جبهه ملی را تقویت کردند، عین کاری که انگلیسیها در مشروطه کردند.
بعد از ملی شدن نفت، مخالفت مصدق با نیروهای مذهبی آغاز شد
مرحوم کاشانی و مرحوم مصدق اعتراف كردند که امریکا به ما کمک کرد تا توانستیم نفت را ملی کنیم، ولي مصدق همین که نفت را ملی کرد با انگلیس به توافق رسید که حالا باید سهم بگیرند و در نتیجه مخالفت مصدق با نیروهای مذهبی آغاز شد.
توافقات پشت پرده انگلیس و امریکا و شوروی
توافقاتی پشت پرده بین انگلیس و امریکا و حتی شوروی بهوجود آمد. کودتای 28 مرداد ثمره این توافقات بود. جالب این است که قبل از 28 مرداد دولت دکتر مصدق دولت فقیری بود، اوراق قرضه ملی منتشر کرده بود، 100 ریال قبض منتشر کرده بود که به مردم میفروخت تا بودجهاش را تامین کند.
توافق بعدی: ما از دوران جنگ جهانی دوم 11 تن طلا از روسیه طلب داشتیم، هر چه به روسیه فشار آوردند که 11 تن طلا را بدهید که ما بتوانيم زندگی مردم را تامین کنیم، زیر بار نمیرفتند. به محض اینکه کودتای 28 مرداد انجام شد شوروی 11 تن طلا را به دولت کودتا یعنی زاهدی داد و این نشانه همکاری بين آنها بود.
کمک آمریکا برای حفظ منافع انگلیس در ایران
انگلیس بعد از جنگ جهانی دوم دیگر قدرت بحریه (نیروی دریایی) قویای نبود، بنابراین سیاستش را بر این قرار داد که با حمایت قدرت نظامی و اقتصادی امریکا و عواملی که خودش داشت بتواند منافعش را در ایران و كشورهاي ديگر حفظ کند و لذا با امریکا شریک شد، شریکی که رقابت کند تا سرمایهای را که در اختیار دارد حفظ کند، سرمایه انگليس عوامل و نیروهایی بود که در منطقه داشت.
شیوخ خلیج فارس؛ بقایای دوران استعمار مستقیم انگلیس
شیوخ جنوب خلیج فارس همه از بقایای دوران استعمار مستقیم انگلیس هستند، یعنی هیچ تغییری پیدا نشده است، ولي ظاهرش این است که میگویند فرمانداری به نام فرماندار انگلیسی وجود ندارد، بلکه شیخ زاید است و امیر قطر و غیره که فرمانبر انگلیس هستند. انگلیس چنان سیطرهای دارد که اين شيوخ بدون اجازه آن جرئت آب خوردن ندارند.
آمریکاییها به دنبال تغییر ساختار سلطنت در ایران و انگلیس مخالف آن
در ایران هم به همان صورت ساختار حفظ شد؛ بعد از کودتای 28 مرداد كه همزمان با کودتای جمال عبدالناصر در مصر شده بود، امریکاییها به دنبال این بودند که تغییری در ایران ایجاد کنند تا از حالت سلطنت در بیاید؛ مخصوصا محمدرضا آدم خیلی ضعیفالنفس و بیعرضهای بود، اما انگلیسیها اجازه ندادند.
از سال 32 تا 57 همه کابینه ایران از عوامل انگلیس بودند
پشت سر تیمور بختیار امریکاییها بودند و در نهایت هم انگلیس او را کشت، در نتیجه در تمام دوره این 25 سال از 28 مرداد 32 تا 22 بهمن 57 همه نخست وزیران ما و کابینه انگلیسی بودند، حتی شاپور بختیار، آخرین نخستوزیر، فراماسون و حقوقبگیر انگلیس بود.
در کتابها مینویسند که کودتای 28 مرداد موجب شد که امریکا جای انگلیس را گرفت اما از لحاظ ساختار، حاکمیت دست انگلیس بود، البته امریکا هم نفوذ داشت، منتها انگلیس سعی میکرد نفوذ خودش و خواستههایش را از طریق خود انگلیس حاکم کند، هر آدمی هم که امریکاییها میخواستند به روی کار بیاورند، انگلیسیها لت و پارش میکردند.
سه نفری که آمریکاییها سعی کردند جایگزین عوامل انگلیسی در ایران کنند
حداقل سه نفر را در تاریخ نام میبرند که امریکاییها تلاش کردند جایگزین کنند نتوانستند؛ یکی دکتر بقایی بود، بقایی مورد قبول و علاقه امریکا بود ولی هرگز نگذاشتند که وارد شود، یکی سرلشگر قرنی بود در سال 1337 میخواست کودتا کند كه با موافقت امریکاییها بود، او را هم لت و پارش کردند. سالها زندان بود و امریکاییها از اعدام نجاتش دادند.
فرد سوم تیمور بختیار بود؛ بختیار هم عامل امریکاییها بود منتها نگذاشتند به هیچوجه سرکار بیاید. در زمانی که میخواست کودتا کند از ایران اخراجش کردند سپس به عراق رفت که برای توطئه علیه دربار برنامهریزی کند، آنجا آدم فرستادند و او را کشتند و لذا سیطره خودشان را تا این مدت حفظ کردند.
آیا انقلاب در اثر اختلاف بین ایران و انگلیس بود؟
من یک مرور خیلی سریع تاریخی بر شرایط انگلیس کردم؛ البته قبلش یک سوالی از من شد که خیلی میگویند مسئله انقلاب اسلامی هم در اصل، اختلافی بود که بین امریکا و انگلیس بهوجود آمد؛ این چگونه است؟
انگلیس و امریکا اختلافی سر انقلاب نداشتند حتی روسها هم اختلاف خودشان را با امریکا و انگلیس کنار گذاشتند و حتی چین انقلابی هم اختلافشان را کنار گذاشتند؛ انقلاب ایران، یک پدیده نوظهوری بود؛ پدیدهای بود که حضرت امام (ره) خارج از چارچوبهای تحلیل و کلان غربیها و محاسبات آنها بهوجود آورد و منافع همه را به خطر انداخت.
جالب این است که 1949 انقلاب چین رخ داده بود، چین هم با روسیه که دیگر سیاست همزیستی و مسالمتآمیز پیش گرفته بود، مخالف شده بود و قبله آمال کمونیستهای ما در ایران بود. همین چریکهای فدایی خلق که دنبال مائوئیسم بودند، ولی در جریان انقلاب همه دعواهایشان را کنار گذاشتند. حتی رئیس جمهور چین بعد از 17 شهریور 57 به تهران آمد، اما نتوانست از خیابانها رد شود، لذا با هلیکوپتر رفت کاخ سعدآباد و به شاه دلداری داد؛ یعنی انقلاب اسلامی یک پدیده جدیدی بود که با هیچ یک از آنها خوانده نمیشد.
سیاستهایی که جزیره کوچک انگلیس را به یک قدرت تبدیل کرد
در پایان لازم میدانم که روشهای انگلیس را هم، این سیاست خبیثانهای که یک جزیره کوچکی را به چنین قدرتی میرساند و این چنین نفوذی را پیدا ميکند خدمتتان عرض میکنم.
اولی «تفرقه بیانداز و حکومت کن» است که سیاست همیشگی انگلیس بوده و هست.
دوم سیاست «موش مرده» است به این معنا که هر کجا دیدند آماج حمله قرار میگیرند خودشان را مخفی میکنند و به موش مردگی میزنند و گردن دیگری میاندازند. بعد از 28 مرداد، سیاست انگلیس، موش مرده شدن بود.
سوم سیاست «پهلوان پنبه یا قدرتنمایی» است به این معنا که در ذهن آن جامعهای که میخواهند تحت سیطرهشان باشد، القاء میکنند که قدرت انگلیس یک قدرت افسانهای است. گفته میشود در گذشته حتی اگر دو تا کلاغ هم روی آسمان با هم دعوا میکنند، کار کار انگلیسها است.
دیگر سیاست «دوگانه» است به این معنا که هیچ وقت سعی نمیکردند تمام نیرویشان را پشت یک گروه قرار دهند که اگر اینها شکست خوردند آنها هم شکست خورده باشند؛ بلکه همواره نیروهایشان را تقسیم میکردند.
دیگری سیاست «موج سواری» است به این معنا که اگر میدیدند موج خیلی قوی است و قدرت مقابله با این موج را ندارند، بر موج سوار میشوند.
در جریان ملی شدن صنعت نفت این موج سواری را دیدیم که اینجا فرصت نیست بیش از این توضیح دهم، ولی وقتی که فهمیدند این موج ملی شدن صنعت نفت نمیتواند سرکوب شود، سوارش شدند و عوامل خودشان را در راس این موج گذاشتند.
مسئله دیگر «جذب نخبگان با هزینه بسیار کم» بود که همین امروز هم دارند این کار را میکنند. شما ملاحظه میکنید که اغلب نخبگانی که ما داریم بعد از انقلاب اینها را برای تحصیل و اخذ مدرک در انگلیس جذب کردهاند.
بعد از انقلاب هم اساتید و نخبگانی که برای ادامه تحصیل به خارج از کشور رفتند، امریکا نرفتند ولی انگلیس جذبشان کرد؛ (اینها را با مطالعه خودم میگویم) یک آقایی مهندس شیمی خوانده بود به یکی این مؤسسات رفت و یک رساله بیربطی هم نوشت و به وی مدرک دکترایی دادند؛ که برمیگشت و استاد شد. از این موارد خیلی زیاد است.
یا مثلا فرض کنید همین فرقه سبز و جنبش سبز کجا تشکیل میشود؟ در لندن، همه امکانات هم به آنها میدهند و لذا جذب نخبگان یکی از سیاستهای آنها است.
یک سیاست قدیمی هم دارند به نام سیاست «قایقهای توپدار»، در گذشته به محض اینکه میدیدند یک جایی، یک حرکتی خلاف میلشان دارد شکل میگیرد کشتیهای توپدار را به بندر نزدیک میکردند؛ یا یک توپ میزدند یا نمیزدند و لذا آنها را وادار به تسلیم میکردند؛ برای مثال در جریان ملی شدن صنعت نفت اجازه صادرات نفت ایران را ندادند؛ یک کشتی نفت را دولت ایران به مقصد لهستان اعزام کرد که در راه، انگلیسیها توقیفش کردند.
مستعمرات که انگلیس هنوز هم حفظ کرده
این مجموعه سیاستهای انگلیس میباشد و همچنان دنبال سیاست امپریالیستی و استعماری خودش هست؛ گرچه در درون با مشکلات عظیمی مواجه است، ولی شما میبینید هنوز بخشی از مستعمراتش را حفظ کرده است. جزایر مالویناس 6-7 هزار کیلومتر با انگلیس فاصله دارد و در کنار آرژانتین قرار دارد ولی به عنوان بخش متعلق به خودش تلقی میکند؛ ایرلند شمالی را هم بخشی از خودش تلقی میکند.
البته استعمار انگلیس از جنس استعمارنو و فرانو است، استعمارنو یعنی نفوذ سیاسی، استعمار فرانو نفوذ فرهنگی است و از این طرق سعی میکند همچنان خودش را حفظ کند، ولی به نظر من دیگر دورانی است که انگلیس به روز سیاه، یعنی آن چیزی که مستحق آن است، رسیده است.