کد خبر:۱۸۶۷۶۰
سلسله همايش‌هاي «جريان‌شناسي تاريخ معاصر» - 11؛ بخش اول

نامدار: جمهوري اسلامي برهم زننده نظم موجود جهاني بود / دموكراسي؛ واژه‌اي كه همه نظام‌ها داعيه‌دار آن هستند

عضو هيئت علمي پژوهشگاه علوم انساني گفت: غربي‌ها براساس ساختارهای نظام موجود مي‌گفتند پايان تاريخ فرا رسيده و دنیا باید خود را با نظم موجود همساز کند، اما...
به گزارش خبرنگار دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»، دکتر مظفر نامدار در جلسه ششم از سلسله همايش‌هاي آموزشي «جريان‌شناسي تاريخ معاصر» كه تحت عنوان «سير جريان فرهنگي و مقدمات تشكيل حكومت اسلامي در تاريخ معاصر» به همت مؤسسه ولاء منتظر(عج) و با همكاري مؤسسه آموزشی - پژوهشی امام خمینی(ره) قم و مرکز مطالعات عالی انقلاب اسلامی در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران برگزار شد، به بیان و بررسی مقدمات تشكيل حكومت اسلامي پرداخت.

موقعیت استثنایی ايران در جهان

موقعیت كشور ايران در حال حاضر در جهان اسلام استثنایی است. در هیچ دوره‌ای از ادوار تاریخی، دوره‌اي مانند اكنون كه ما آن را عصر انقلاب اسلامی، عصر حکومت اسلامی یا عصر جمهوری اسلامی می‌نامیم، در دنیای اسلام وجود نداشته است. در هیچ جای تاریخ نمی‌توانید پیدا کنید که فقیه، به حکم شریعت، سی سال استعداد حکومت داشته باشد.

نظام سیاسی پایدار ایران در عصر مدرنیته

400 سال به ما می‌گفتند که کار دین تمام است و دیگر هیچ استعدادی برای تولید وجود ندارد، اما امروزه تحولاتي به وقوع پيوسته است،‌ آن هم در دورانی که اسطوره‌ها و اخلاق از بين رفته‌اند و عصر، عصر عقل بشری است.

عجيب است كه در چنین دورانی، دین بتواند بالا بیاید و خود را باز تولید کند و از دل این بازتولید، درست در اوج سیطره مدرنیته یک نظام سیاسی پایدار در جایی مثل ایران پایه‌ریزی کند، چون بسیاری معتقد بودند که به طریق اولی بازگشت تفکر دینی و اسلامی در ایران امكان ندارد.

چه اتفاقی افتاد و چه تحولاتی در افکار دینی رخ داد؟ جریان‌هایی که تحت تاثیر دین بودند چه اثراتی را پذیرفتند و چه پیش زمینه‌هایی پشت سر این اتفاقات در پایان این عصر وجود داشته است؟

تفكرات مدرن به اينجا ختم مي‌شود كه چيزي باقي نمی‌ماند که خود را با آن بسنجیم

در عصری که می‌گفتند نه تنها اخلاق و دین، بلکه فلسفه هم دیگر جایی در حوزه سیاست ندارد و اصلاً خود سیاست هم یک مابعدالطبیعه است و دیگر براي تفسیر خودش نيازی به مابعدالطبیعه ندارد، این حرف آخر تفکرات مدرن بود.

مبشران اصلی این تفکر عمل‌گراها يا پراگماتیست‌های جدید هستند که بر آمریکا سیطره دارند، یعنی قدرت فلسفی اینها در آمریکا است. همین اواخر «ریچاردوتری» آخرین فیلسوف آنها مدعی بود حالا كه دین و اخلاق از بين رفته و فلسفه هم که مابعدالطبیعه حوزه قدرت و سیاست بوده است، ديگر جایی ندارد و باید بیرون برود، پس «هیچ چیز» باقي نمی‌ماند که ما خود را با آن بسنجیم.

فلسفه، پایان تاریخ و دنیا

آن چیزی که در حوزه سیاست تولید می‌شود، مابعدالطبیعه جدید است و همه جهان بايد خودشان را با این مابعدالطبیعه هم‌سازکنند و اگر قرار است خودشان را بسنجد و از خودشان تعریفی داشته باشند، باید با این مابعدالطبیعه همساز باشند. این آخرین مرحله بود، یعنی به تعبیر خودشان فلسفه پایان تاریخ و پایان دنیا بود.

در اين شرايط در ایران یک پیرمرد با عقل بزرگ می‌آید و همه بنیان‌ها را به هم می‌ریزد و نظامی را مستقر می‌کند که این نظام استعداد تولید و توانایی بازتولید دارد. اين نظام با وجود تمام فشارها مقاومت می‌کند و به تعبیر غربی تبدیل به یک مدل می‌شود.

چیزی که در خارج از دنیای اسلام و حتی در بخش‌هايی از جهان اسلام حساسیت برانگیخته استعدادهای علمی ما در بازگشایی بعضی از نکات دقیقِ علمی نیست، اگر چه این هم می‌تواند موثر باشد، اما اين مساله چندان موضوعيتي ندارد كه بخواهند بر مبنای آن بر ما فشار بیاورند.

نظام اسلامي، بر هم زننده نظم جهاني موجود

براساس ساختارهای نظام موجود مي‌گفتند كه پايان تاريخ فرا رسيده و دیگر هیچ اتفاقی نخواهد افتاد و دنیا باید خود را با نظم موجود همساز کند، اما ناگهان اتفاقي افتاد كه نظم موجود را به هم ريخت و فضای جدیدی ایجاد کرد. البته این اتفاقات یک پیش زمینه تاریخی دارد كه بايد به بررسي آن پرداخت.

جریان فرهنگی یک جریان پیچیده است كه شناخت آن کار بسیار مشکلی مي‌باشد، بنابراين ما در يك فضاي كلي صحبت مي‌كنيم و درک اجمالی از تحولاتی که در حوزه تفکر اسلامی به وقوع مي‌پيوندد را مورد توجه قرار مي‌دهيم.

دين به ماهو دين وجود ندارد

ديگر نبايد از تفکر دینی صحبت كرد؛ چرا كه ما چیزی به نام «دین به ماهو دین» نداریم. ما ادیان را به اسامی بزرگوار پیامبران عظیم‌الشان اين اديان می‌شناسیم و غیر از این چیزی به نام دین نداریم.

پیروان حضرت موسی(ع)، یهودیان، پیروان حضرت عيسی(ع)، مسیحیان و پیروان پیامبر عظیم‌الشان ما نيز مسلمانان هستند و ما غیر از این چیزی به نام دین نداریم.

صحبت کردن از نسبت دین با سیاست بی‌معنی است

حدود دویست سال است كه از ما نسبت دین با سیاست را می‌خواهند و ما هم مدام اين حرف را تکرار می‌کنیم. اگر نسبت اسلام با سیاست را بپرسند درست است، اما صحبت كردن از نسبت دين با سياست بي‌معني است و بايد مشخص شود كه منظور شما از دين چه چيزي است.

جمهوری اسلامی نه یک کلمه كم نه یک کلمه زیاد

اوایل انقلاب وقتی امام(ره) فرمودند: حکومت جمهوری اسلامی، نه یک کلمه كم، نه یک کلمه زياد، عده‌ای گفتند جمهوری اسلامی يعنی چه؟ چرا نمی‌گویید جمهوری دموکراتیک اسلامی؟ امام فرمودند: جمهوری را که می‌دانیم یعنی چه، اسلام را هم می‌دانیم، اما نمی‌فهمیم این دموکراتیک یعنی چه؟ چون همه جای دنیا انواع و اقسام مدل‌هایی هستند که داعیه دموکراتیک دارند.

واژه‌اي كه همه داعيه‌دار آن هستند

در نظام مشروطه سلطنتی انگلیس، پادشاه كه در راس قرار دارد و فصل‌الخطاب است، می‌گوید من دموکراتیک هستم، نظام ریاستی آمریکا می‌گوید من دموکراتیک هستم، نظام پارلمانی فرانسه و آلمان می‌گویند من دموکراتیک هستم، آتاتورک هم گفته بود من دموکراتیک هستم، ژنرال‌های آمریکای جنوبی و مرکزی و مناطق ديگر دنيا نيز همه و همه داعیه دموکراتیک بودن دارند.

وقتی از دموكراتيك بودن سخن مي‌گوييد مشخص نمي‌شود كه منظور شما کدام یک از این دموکراسی‌هاست؟ وقتی لفظی معناي مشخصي ندارد و مفهوم آن روشن نیست چه منطقی وجود دارد که آن را در كنار دو واژه‌اي قرار دهيم که از نظر ما یک تعریف اجمالی دارد؟

غربي‌ها يك تصور ذهني از دين ايجاد كردند

اين مساله در مورد واژه «دين» نيز صادق است و انواع و اقسام فلسفه‌های مضاف پشت سر اين واژه مي‌آيد و چقدر بد که ما در جمهوری اسلامی، مدام این را تولید كرده و از دین‌شناسی صحبت مي‌كنيم. من نمي‌فهمم كه منظور از دين‌شناسي، مسیحیت‌شناسی است يا اسلام‌شناسي؟

غربي‌ها يك تصوير عمومي ذهني از دين درست كردند و تمام مفاهيمي را كه ما با آن درگير هستيم را با اين مفهوم ذهني مي‌سنجند، سپس مي‌گويند چيزي وجود ندارد،‌ نه جرياني وجود دارد، نه سياستي، نه رابطه‌اي بين اين پديده با دنيا و دانش وجود دارد.

معلوم است كه بين آنچه غربی‌ها به نام دين در ذهن خود ساخته‌اند با سياست، دنيا و دانش و... رابطه‌اي وجود ندارد؛ چون ديني كه از آن سخن مي‌گويند ذهنی است و وجود خارجي ندارد.

در دنياي خارج از ذهن است که اسلام، مسیحیت و یهودیت وجود دارد و اگر قرار است غرب دین را بسنجد باید با تک تک اینها بسنجد، نه این که در ذهن خود یک مفهوم کلی از دین درست كند و برای آن مبادی اولیه و اصول موضوعه درست کند و بعد آن را بسنجد.

ضرورت شناخت جريان‌شناسي تفكرات اسلامي

فهم جریان‌شناسی تفکرات اسلامی (مخصوصاً می‌گویم تفکرات اسلامی، نه تفکرات دینی، چون این اصطلاح غلط است) مهم است؛ یعنی اگر متوجه نشویم کدام جریان‌ها تحت تاثیر چه تفکراتی است، باید به ریشه‌های تاریخی این مفهوم که در کشور ما به‌وجود آمده و منجر به تاسیس نظام جمهوری اسلامی شده برگرديم تا فهم این جریان‌ها برای ما آسان‌تر شود.

اهميت آشنايي با تفكراتي كه منجر به انقلاب اسلامي شد

ما بايد بدانيم چه مقدماتی در جریان‌هایی که در دوران معاصر محصول فکر اسلامی بودند وجود داشته كه ناگهان شخصیت بزرگواری با یک مکتب بزرگ به نام مکتب قم (اسمی است که خودم روی این مکتب گذاشتم) در حوزه علمیه ظهور می‌کند و زبان زمان جدید را متوجه می‌شود و تفكر او منجر به انقلاب اسلامي و تاسیس حکومت اسلامی می‌شود، ما بايد بدانيم كه زمینه پیدایش این مساله چه بوده است.
 
ادامه دارد...
 
ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار