آيت الله مدني از من سئوال كرد چرا دعوت آنها را قبول نميكني؟ عرض كردم من در چند شهر كه اينها آمده بودند جلسه برقرار كنند، با گوش خود شنيدم كه افرادشان به يكديگر ميگفتند...
گروه دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»؛ یکی از موضوعاتی که در ابتدای انقلاب هر از چندگاهی بحث روز میشد، موضوع انجمن حجتیه بود، اما اصلیترین تفاوت این موضوع با موضوعات دیگر، تفاوت بسیار زیاد موضعگیری نیروهای خط امامی نسبت به انجمن بود.
عدم شناخت دقیق انجمن، چنددستگی اعضای آن پس از پیروزی انقلاب و سیاستهای منحصر بهفرد سران انجمن در تغییر موضعها و همراه نشان دادن خود با نظام، از جمله عواملی بود که سبب میشد تا تشخیص نحوه صحیح برخورد با این گروه دشوار شود.
در همین رابطه خواندن خاطرهای از حجتالاسلام شیخ حسین انصاریان خالی از لطف نیست که حاوی نکات جالبی نسبت به تفکرات این انجمن میباشد.
با آن كه امام منع كرده بود براي نيمه شعبان آن سال، جشن و سروري برپا شود، انجمن حجتيه همدان در باغ بزرگي، جشن مفصلي به راه انداخته بود و اين مسئله به خوبي از جدايي آنها از خط مشي امام حكايت ميكرد. من خودم كاملاً از ارتباط آنها با ساواك خبر داشتم.
قضيه مربوط به يكي دو سال قبل از آن بود، كه من ده روز در همدان منبر داشتم. همزمان انجمن حجتيه همدان، در يكي از كاروان سراهاي مهم شهر، مجلس داشت. از من دعوت كردند تا يك سخنراني در آن جا ايراد كنم. من كه پيرو امام و همراه انقلابيون خط امام بودم و در محاصره ماموران كلانتري منبر ميرفتم، آن دعوت را نپذيرفتم.
من نميخواستم اين كار من تاييدي براي آنها محسوب گردد، چون حضور امثال ما در جلسات آنها پشتوانه و تاييد خوبي براي آنها بود. از طرفي شركت نكردن من در جلسه شان، باعث كسر شأن آنها ميشد.
با گوش خود شنيدم میگفتند: اگر مسئلهاي پيش آمد سريع با ساواك در ميان بگذاريم
آيت الله مدني كه در آن زمان همدان زندگي ميكرد، سئوال كرد: چرا دعوت آنها را قبول نميكني؟ عرض كردم: من در چند شهر، از جمله بندرعباس و تربت حيدريه، كه اينها آمده بودند جلسه برقرار كنند، با گوش خود شنيدم كه افرادشان به يكديگر ميگفتند، اگر مسئلهاي پيش آمد سريع با ساواك در ميان بگذاريم و از آنها كمك بخواهيم تا مشكل ما را حل كنند.
حرف من به زودي ثابت شد؛ با كمال تعجب مطلع شديم آنها به شهرباني رفته و از ما شكايت كردهاند آنها گفته بودند كه آقاي انصاريان آمده تا در اين جا افكار آيت الله خميني و باند او را اشاعه دهد. واقعاً جاي تعجب بود كه چگونه اين مدعيان دينداري و وابستگي به امام زمان(عج)، پيش شهرباني رژيم طاغوت از ما شكايت كردهاند!!
من در منزل حاج ابراهيم مقدسيان اقامت داشتم. او از تجار بزرگ تهران بود كه هر ساله مرا به همدان دعوت ميكرد، او مردي بسيار بزرگوار و مقلد امام و از ارادتمندان آيت الله مدني و اهل ذكر و عبادت و نماز شب بود. ساعت ده صبح از طرف شهرباني آمدند و من و آقاي مقدسيان را، كه در عمر خود شهرباني را نديده بود، دستگير كرده، به آن جا بردند.
افسري به نام آقاي نراقي، كه اصالتاً اهل كاشان بود، معاونت اطلاعات شهرباني همدان را برعهده داشت. او از سلسله ملا احمد نراقي بود، به او گفتم تو كه از آن ريشهاي، چگونه اين لباس را پوشيدهاي و به شاه خدمت ميكني؟.... پس از تذكرات و مواخذات درباره كار و فعاليت خودم، آقاي نراقي با جديت- ابتدا تند و جدي، سپس نرم و ملايم- از من خواست كه منبر انجمن را قبول كنم.
وقتي اتاق خلوت شد و غير از من، او و آقاي مقدسيان كسي حضور نداشت، به او گفتم: سئوالي ميكنم اگر دلت خواست جواب بده، اگر هم نخواستي جواب نده، چه كسي از ما شكايت كرده تا ما را دستگير كنيد؟ گفت: انجمن حجتيه همدان، گفتم: آن ساعتي كه براي منبر دعوتم كردهاند كار دارم، برنامه دارم و نميتوانم بروم، بالاخره او را قانع كرديم و برگشتيم اگر با صراحت ميگفتم كه با انجمن مخالفيم و به هيچ وجه در مجلس آنها شركت نخواهيم كرد، چه بسا مجلس ما را در همدان تعطيل ميكردند.