کد خبر:۱۹۸۳۱۶
نشست بررسی تاریخ صدر اسلام با رویکرد نقد تاریخ طبری؛
رجبیدوانی: اگر تاریخ طبری نبود، مقتل ابي مخنف هم نبود/ چرا مردم آمل با چوب و چماق به استقبال طبری رفتند؟
در بين مقاتل امام حسين (ع) مقتل ابي مخنف از همه معتبرتر است؛ اما متأسفانه در طول تاريخ از بين رفته و اطلاعاتي كه از اين مقتل هست از كتاب تاريخي طبري ...
به گزارش خبرنگار دين و انديشه «خبرگزاري دانشجو»، محمد حسین رجبی دوانی، عضو هیئت علمی دانشگاه امام حسین (ع) عصر امروز در نشست بررسی تاریخ صدر اسلام با رویکرد بررسی و نقد در بخش دانشگاهی بیستمین نمایشگاه بیالمللی قرآن به نقد و بررسی تاریخ طبری پرداخت که به این شرح است:
راجعبه شاكله تاريخ طبري ميتوان گفت اين كتاب جزء كتابهاي تاريخ عمومي است. در دورههاي گذشته اسلامي كتابهاي تاريخي از خلقت كل آفرينش آغاز ميكرده است و بعد از آن وارد تاريخ پيامبران از حضرت آدم تا حضرت نوح (ع) و پيامبران الوالعزم با اين مقدمات وارد تاريخ عرب پيش از اسلام قريش و سرشناسان آن ميشدند.
بعد از آن به ولادت پيامبر(ص) و نشو و نما و زندگي ايشان پيش از بعثت و بعد از بعثت حوادث را سال به سال پردازش ميكردند.
اينها تا حدي بر مبناي سال شمار كار ميكردند. ارزشمندي هر كتاب تاريخي به آن قسمتي است كه نويسنده كتاب در آن حضور داشته و يا حوادثي كه در زمانهاي نزديك به خود او رخ داده است، اما در كتاب تاريخ طبري بايد با ديده ترديد نگريست و اين به خاطر جعليتي است كه در كتابش آورده است.
كتاب تاريخ طبري از منابع مهم تاريخ اسلام تأليف محمدبن جرير طبري اهل آمل و از اهل تسنن است؛ او كه فقيه، مفسر و محدث سرشناسي است بر زمينه تاريخ نيز يد طولايي دارد.
محمدبن جرير طبري كتاب جامعي دارد به نام «جامعهالبيان فيتفسيرالقرآن» كتاب تاريخ طبري نيز با نام اصلي تاريخ انبياء والامم و الملوك به اين نام خوانده ميشود.
طبري از علماي اهل سنت است و در زمان امامت امام هادي (ع) و امام عسگري (ع) و بخشي از دوران غيبت حضرت مهدي (عج) زندگي كرده است؛ وی در زمان خودش نه تنها در بغداد و در شرق شهره بوده است بلكه در آندلس نيز به عنوان يكي از دانشمندان بزرگ مطرح بوده است.
محمدبن جرير طبري در فقه هم داراي آراي جديدي بوده است وی را كه شافعی مذهب بوده واداشته مذهب جديد به نام جريري تأسيس كند، اما چون با دستگاه خلافت رابطه نداشت اين مذهب پا نگرفت.
،در بيان شخصيت علمي طبري همين بس كه او احمدبن حنبل را فقيه نميدانست. فقط او را محدث خوبي ميشمرد. كتاب تاريخ طبري از منابع مهمي است كه ما شيعيان نيز از آن بينياز نيستيم.
در بين مقاتل امام حسين (ع) مقتل ابي مخنف از همه معتبرتر است، اما متأسفانه در طول تاريخ از بين رفته و اطلاعاتي كه از اين مقتل داريد از كتاب تاريخي طبري به دست آمده اگر تاريخ طبري نبود مقتل ابي مخنف هم نبود.
تاريخ طبري اولين كتاب تاريخ مفصل و مشروح تاريخ اسلام است؛ تاريخ يعقوبي و ساير تواريخي كه در اين كتاب مقدم هستند جزو تاريخهاي مختصر اند. طبري سعي كرده نقلهاي تاريخياش را چون محدث بوده بر مبناي حديث بياورد يعني يك به يك راويان تاريخ را ذكر ميكند از اين جهت كار ارزشمندي انجام داده.
اما در كنار اين محاسن، معايب قابل توجهي هم دارد. او نسبت به اهل بيت (ع) بيمعرفت اس؛ در عين حال كه علي (ع) را خليفه چهارم ميداند اوضاع را جوري ترسيم ميكند كه گويا عثمان عملكرد خوبي داشته، اما هواداران اميرالمومنين (ع) عليه او شوريدهاند و ايشان را سركار آوردهاند.
استنادات بخش مهمي از تاريخ طبري راجعبه صدر اسلام از سيفابن عمر است كه با تحقيقات علامه عسگري اثبات شده كه او فردي دروغگو و جاعل حديث است، حتي بين مورخان اهل سنت هم برخي به اين نتيجه رسيدهاند كه نقلهاي او ضعيف است و قابل توجه نيست.
از طبري در شگفتايم كه محدثش راويان را ميشناسد، اما به سيفابن عمر اعتماد كرده و او را اصل قرار داده است.
چند نمونه از نقليات سيف را كه طبري ذكر كرده است را برميشمارم:
در تاريخ و تفسير طبري نه حديث هست كه راويانش مجعول هستند؛ اين احاديث راجعبه چگونگي بعثت پيامبر است كه هم از لحاظ متن و هم از لحاظ سند ضعيف است و مسائلي را كه دون شأن پيامبر است بيان ميكند، به عنوان نمونه وي نقل ميكند وقتي پيامبر بر فراز حرا مبعوث شد نميدانست كه چه پيش آمده است، حتي از شدت اضطراب تصميم گرفت خودش را از بالاي كوه به پايين پرت كند و حتي به خديجه گفت: نميدانم چه اتفاقي افتاد و خديجه به پسر عموي نابيناي مسيحيي خود ماجرا را گفت و از او رهنمود گرفت كه چگونه پيامبر ترديدش برطرف شود؟ او به خديجه گفت براي اينكه مطمئن شوند آن موجودي كه بر پيامبر ظاهر شده فرشته است يا شيطان بايد او را امتحان كنيد دفعه بعد كه بر او ظاهر شد پيامبر را بر روي پاي راست خود بنشان اگر فرشته بود ميرود و اگر شيطان بود ميماند اگر بازهم ماند پيامبر را بر روي پاي چپ خود بنشان و اگر باز هم ماند پيامبر را در آغوش خودت بگيرد اگر رفت فرشته بوده است و اگر ماند شيطان بود.
تعصب كور باعث شده طبري چنين نقلي را به پيامبر نسبت دهد. مرحوم علامه عسگري در كتب متعددش 150 صحابي ساختگي را نام ميبرد و سيفابن عمر جاعل را با تك تك رواياتي كه طبري از او نقل كرده است مورد نقادي قرار ميدهد و اثبات ميكند كه اين روايات دروغين و غيرقابل پذيرشاند.
همچنين طبري راجع به روز رحلت پيامبر و اعزام اسامه رواياتي از سيف ابن عمر نقل ميكند ما معتقديم پيامبر ميدانست گروهي فرصت طلب خلافت اميرالمومنين را برنخواهند تافت، بنابراين همه را به بهانه انتقام جنگ موته همراه اسامه روانه كرد تا مدعيان خلافت در زمان رحلت پيامبر در شهر نباشند و زماني كه باز ميگردند با امر انجام شده خلافت اميرالمومنين مواجه شوند اما غاصبان خلافت فهميدند و نگذاشتند سپاه حركت كند.
سيف ابن عمر اين كار آنان را توجيه ميكند و ميگويد در همان روز رحلت پيامبر مردم با ابوبكر بيعت كردند و انصار مدينه جمع شدند تا عهده ي كه پيامبر با آنان بسته بود بشكنند و وقتي سپاه اسامه آماده حركت بود اسامه از خليفه كسب تكليف كرد كه بايد برود يا بماند.
علامه عسگري اين نقل را با استفاده از ديگر منابع اهل تسنن باطل ميكند همچنين سيفابن عمر در جايي ميگويد از ميان اصحاب پيامبر همه با خليفه اول بيعت كردند به جز كساني كه مرتد شدند يا در شرف ارتداد بودند.
اين در حالي است كه ديگر منابع اهل سنت امير المومنين و ياران او را از جمله كساني نام ميبرند كه با خليفه بيعت نكردند از نگاه سيف اينها مرتد به حساب ميآمدند.
مورد ديگر در ارتباط با تطهير جنايتكاران صدر اسلام است؛ خالدبن وليد كسي است كه سراغ قبيله بنيتميم رفت و مالك را كه پيامبر فرموده بود از اهل بهشت است را كشت و همان شب زن او را تصاحب كرد.
سيفابن عمر نقلي را مطرح ميكند تا خالدبن وليد را تطهير كند وي ميگويد اين اقدام در غياب و بدون اطلاع خالد صورت گرفته و همچنين خالد همسر مالك را تا پايان عده او نگه داشته و بعد او را به همسري خود درآورده است اين در حالي است كه حتي خليفه براثر فشار عمومي مجبور شد خالد را محاكمه كند خالد هم در دفاع از خودش گفت:من گمان كردم اين قبيله بر ما نيرنگ خواهند زد و در مورد تصاحب همسر مالك هم گفت: من در آن زمان كه آن اقدام را انجام دادم حكم خدا را نميدانستم خليفه هم گفته او را قبول كرد واو را بخشيد.
در ارتباط با مغيره الشعب از سياست مداران و دوستان صميمي خليفه دوم هم كه زماني فرمانرواي بصره بود و مرتكب زناي محسنه شده بود سعي در تطهير دارد در آن زمان چهار شاهد او را ديده بودند كه چهارمين نفر زيادابن ابيه كه از شهادت انصراف داد و باعث شد سه شاهد ديگر هم حد بخوردند.
حتي وقتي مغيره چند سال بعد از اين ماجرا از خليفه تقاضاي پست و مقام ميكند خليفه مي گويد تو فاسق هستي و من نميتوانم به تو مقامي بدهم.
سيف ابن عمر در مورد مغيره ميگويد آن زن محرم او بوده است، طبري هم همين نقل را ميآورد. چرا طبري اين نقلها را از چنين جاعلي ميآورد؟ شايد به نفع مكتب خلافا عمل ميكند سيف ابن عمر خلفا و حتي معاويه را هم تطهير ميكند.
معاويه در دوران خلافتش سنت منسوخ استهلاق را زنده كرد؛ در اين سنت هر بار به كسي علاقهمند ميشدم نسب آن فرد را عوض ميكردند اين سنت با آيه قرآن منسوخ شد معاويه زيادابن ابيه را كه مشخص نبود پدرش چه كسي بود با اين سنت برادر خود كرد و در جلسهاي كه گرفته اعلام كرد زياد فرزند ابوسفيان است و با كمال بيغيرتي او را به دورن كاخ خود برد وبه دخترانش گفت: حجابتان را برداريد كه عمويتان آمده سيف ابن عمر معاويه را از اين اتهام هم پاك ميكند.
احتمال ديگر در باره اينكه چرا طبري اين نقلهاي جاهلانه را آورده است اين است كه سيفابن عمر زيركانه جعل حديث ميكرده است سيف ابن عمر حتي گاهي براي اخبار جعلي خودش تا هفت روايت را ميآورده طبري هم كه اين حساسيت را از سيف ديده به او اعتماد كرده است.
سيف ابن عمر راجعبه غصب خلافت مي گويد وقتي با ابوبكر بيعت شد علي (ع) در خانه اش بود و از اين موضوع خبر نداشت و وقتي شنيد بسيار خوشحال شد و بدون عبا به مسجد رفت تا با او بيعت كند.
طبري در باره جنگهاي ايران هم جعل حديث كرده او با شهرهاي ساختگي و جنگهاي ساختگي را بيان ميكند تا قبيله خودش را مطرح كند بعضي هم مانند مرحوم زرين كوب كه ارق افراطي و مليگرايياش در بعد علمياش غلبه ميكند اين روايات را به عنوان جنايات كه اسلام عليه ايران از سيف ابن عمر بيان ميكند.
طبري به خاطر اعتماد به جعليات آل زبير و سيف ابن عمر اعتبار خودش را زير سوال ميبرد؛ او در ارتباط با پيدايش شيعه دروغ سيف را پذيرفته و فردي با نام عبدالله ابن سبع را موسسه مذهب شيعه مي داند فردي يهودي كه تازه مسلمان شده و به گفته سيف شهر به شهر گشته مردم را بر عليه عثمان شورانده و علي را بر سر كار آورده.
طبري در اوج شهرتش به آمل سفر ميكند، اما مردم آمل با چوب و چماق به استقبال او ميروند؛ زيرا مردم اهل بيت دوست آمل حاضر نبودند او را تحمل كنند. از سو ديگر طبري در بيان وقايع مربوط به قيام امام حسين (ع) ايشان را به عنوان عليهم السلام ميخواند و برخي عاملان كربلا را لعنت ميكند، اما حتي در همين جا هم مي گويدعباس متأهل بود و براي اينكه اموال برادرانش به فرزندش برسد ابتدا سه برادر ديگر خود را به ميدان فرستاد واوج اين ايثارگري ايشان را زير سوال ميبرد.
طبري چهرهاي از عمار ياسر نشان ميدهد كه هر كس او را نشناسد فكر ميكند كه او آدم بي دست و پايي بوده و عمر به او منت گذاشته است كه او را حاكم بصره كرده است حال آن كه عمار به قدر عظمت داشت كه وقتي به شهادت رسيد معاويه جشن گرفت و گفت بال علي (ع) را شكستيم.
تاريخ طبري مجموعهاي از نقلهاي ارزشمند و نقلهاي مجعول است و بهرهوري از آن تخصص مي خواهد.
لینک کپی شد
گزارش خطا
۰
ارسال نظر
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.