کد خبر:۱۹۹۷۳۵
در محضر علما - 1؛
آيتالله حقشناس؛ کسی که حاضر نبود امام را رها كند / حضرت امام چرا و چگونه مرحوم حقشناس را تنبيه كرد؟
يكي از شاگردان آيتالله حقشناس گفت: عدهای از بازاریهای تهران از ايشان خواستند از قم به تهران بیایند، ولی وی قبول نکرده و گفت ...
گروه دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»؛ عموما مردم غرق در زندگی روزمره میشوند و درگیر عادات میگردند که دلایل بسیاری را میتوان برای آن برشمرد؛ یکی از آن موارد این است که آنها افق بالاتری را برای خود متصور نیستند که میتوانند با حرکت به سوی آن موجبات رشد خویش را فراهم آورند.
یکی از مواردی که این افق اعلی را در معرض انسان قرار میدهد، همنشینی با علما است که موجب میشود آدمی خود را نیز بالا بکشد و سعی در نزدیک شدن به آن عالم نماید.
آیتالله حق شناس از جمله اساتید برجسته اخلاق و عرفان بود که در تک تک اعمال زندگی سعی میکرد رضایت حضرت ولیعصر را کسب کند و عموما انتخابهای مهم در زندگیش با دستور امام زمان بود.
ایشان ارادت خاصی نیز به حضرت امام خمینی داشتند به طوریکه وقتی از ایشان خواسته شد از قم به تهران بیاید گفت: من امام (ره) را رها نمیکنم!
در همین زمینه و برای شناخت ابعاد زندگی ایشان پای صحبت یکی از شاگردانشان نشستیم.
«خبرگزاری دانشجو»- شما به عنوان شاگردی که از محضر آیت الله حق شناس بهره برده اید؛ از ایشان بفرمایید.
ما برای بهرهمندي از مسائل اخلاقی و معنوی خدمت آيت الله حقشناس میرفتیم
شاگرد آيتالله حقشناس: مدرسه حاج آقا حق شناس در بازار بود و تا مدرسه مرحوم مجتهدی 10 دقیقه بیشتر فاصله نداشت؛ ما که مدرسه در حاج آقا مجتهدی تحصیل می کردیم برای مسائل اخلاقی و معنوی خدمت ایشان میرفتیم؛ تا از حال معنویای که در آقای حق شناس میدیدیم بهرهمند شویم.
وقتي با خبر میشدیم حاجآقا حقشناس بین دو نماز حرف میزند؛ خودمان را به نماز جماعت ايشان می رساندیم
عده ای که علاقه زیاد به مباحث اخلاقی و معنوی داشتند؛ از درسهای اخلاقی حاجآقا حقشناس استفاده میکردند؛ زمانی که با خبر میشدیم حاج آقا حق شناس فلان روز بین دو نماز حرف میزند؛ سریع خودمان را به نماز جماعت ايشان میرساندیم تا از محضرشان استفاده کنیم.
«خبرگزاری دانشجو»- سابقه حضورتان در محضر حاج آقا حق شناس به چه زمانی برمیگردد؟
شاگرد آيت الله حق شناس: از همان زمان که طلبه مدرسه حاج آقا مجتهدی بودیم، البته بعدها هم جسته و گریخته شرکت میکردیم، اما آن زمان پی در پی میرفتیم؛ خصوصا شبهای ماه مبارک رمضان که از ساعت دوازده تا یک ساعت مانده به اذان صبح برنامه داشتند.
«خبرگزاری دانشجو»- شبهاي ماه رمضان چه برنامههايی داشتند؟ عبادات شبانه و مناجات بود؟ به جز طلاب، چه افرادی در این جلسات شرکت میکردند؟
شاگرد آيت الله حق شناس: بله، ماه مبارک رمضان، در مجلس حاج آقا حق شناس دعای ابوحمزه ثمالی خوانده میشد؛ یک آقای سیدعلی نامی که از شاگردان برجسته حاج آقا مرتضی زاهد بود؛ آنجا حضور داشت که نیم ساعت دعای ابوحمزه را میخواند.
آقا سیدعلی شخصی بود که قرض الحسنه کل بازار را میچرخاند، ولی خودش هیچ چیز نداشت؛ یعنی آدمی بود که 60، 70 سال امتحان پس داده بود و آیتالله حقشناس کاملا وي را می شناخت.
مرحوم حقشناس در انتخاب مدرسه، خوابگاه و هممباحثهای از امام زمان (عج) دستور گرفت
آیت الله حق شناس، اهل باطن بود و من از خودشان شنیدم که فرمودند: وقتی طلبه شدم؛ امام زمان تشریف آوردند و گفتند که کدام مدرسه بروم، از چه کسی درس بگیرم، کدام خوابگاه بروم و با چه کسی مباحثه کنم.
توصيه آيت الله حقشناس به شاگردان: به خودتان خيانت نكنيد
ایشان از شاگردان عرفانی امام(ره) بود و هميشه صحبتش همراه با اشک و آه بود؛ دائما از امام زمان صحبت میکرد و سفارش میکرد: گناه نکنید، به خودتان خیانت نکنید، اهل آخرت و ارتباط با امام زمان باشید؛ دعوت به معنویت و ارتباط داشتن با امام زمان(عج) میکرد.
تمام کسانی که در مجلس آيت الله حق شناس شركت ميكردند، حتی بچههای مدرسه خودشان اجباری برای شرکت در این جلسات نداشتند و میتوانستند در فاصله سخنرانی بین دو نماز به خانهشان بروند، اما همه شرکت میکردند چون سخنانشان بسيار شیرین و جذاب بود.
اسم مسجدی که آيتالله حقشناس در آن نماز میخواندند، امین الدوله بود که ابتدا آیت الله شاه آبادی، استاد عرفان امام در آنجا نماز میخواندند و مسجد معروفی بود؛ بنابراین مردم این مسجد را میشناختند؛ بعد از آیت الله شاه آبادی آقا شیخ محمدحسین زاهد در آنجا پیش نماز بودند، البته با آقا شیخ مرتضی زاهد که عرفان عجیبی داشت اشتباه نشود، اما آقا شیخ محمدحسین، استاد خوبی بود و آنجا طلبه تربیت میکرد.
آقا شیخ محمدحسین زاهد، آقای حق شناس را به مسجد دعوت کرده بود تا به ایشان کمک کند و آقای حق شناس هم آقای مجتهدی را از قم دعوت کرده بود که بیایند و در مدرسه همکاری کنند و مدتی هر سه با هم همکاری میکردند، تا زمانی که آقا شیخ محمدحسین زاهد فوت كردند و مرحوم حق شناس و مرحوم مجتهدي هم جدا شدند؛ عده ای از شاگردها به مدرسه آقای حق شناس و عده ای هم به مدرسه آقای مجتهدی رفتند.
بنّا و كارگرهاي مدرسه مرحوم مجتهدي نيز با وضو آنجا را ساختند
بعد از آن آقای مجتهدی از آن مدرسه جدا میشوند و به چهارراه سیروس، این مدرسه کنونی میروند؛ خود حاج آقا میفرمودند وقتی من آمدم اهل بازار این مدرسه را تبدیل به انباری کرده بودند و در آن خم و کوزههای گلی گذاشته بودند؛ من آنجا را خالی و تمیز کردم و شد مدرسه ای که من در آن طلبهها را تربیت میکردم.
این مدرسه در زمان قاجار ساخته شده بود و خیلی هم معروف بود؛ آقا شیخ موسی، مجتهد معروف آنجا بود که خودش نهی از منکر میکرد و حد میزد. حاج آقا مجتهدی از پیرمردهای قدیمی نقل میکردند که ما یک ساعت قبل از نماز صبح میآمدیم، اما در مدرسه جا نبود و مردم محل مشغول نماز شب بودند و بایست دنبال جا میگشتیم تا نماز شب بخوانیم و بعد از نماز صبح و تعقیبات آن برای بازکردن مغازههایمان برویم.
صاحب اصلی مدرسه مرحوم مجتهدي، آنجا را با پولهای صد درصد حلال ساخته بود
آقا شیخ موسی، صاحب اصلی مدرسه آنجا را با پولهای صد درصد حلال ساخته بود؛ حتی بنّا و كارگرهاي آن هم با وضو کار میکردند؛ ایشان اگر احساس میکرد کسانی که میخواهند به ساخت مدرسه کمک کنند دولتی هستند و از دولت حقوق میگیرند، کمک هایشان را قبول نمیکرد؛ لذا خود حاج آقا مجتهدی میفرمود: اين مدرسه یک نورانیت خاصی دارد.
علامه طباطبايي ديوار عزاخانه امام حسين (ع) را بوسيد
نقل شده كه مرحوم علامه طباطبایی، صاحب تفسیر المیزان یک روز برای روضه وارد خانهای شده بودند؛ صاحب خانه به علامه گفته بود اینجا صد سال است که روضه خوانی میشود؛ علامه برخاستند و گچهای دیوار را بوسیدند.
حاج آقا مجتهدی همین حرف را درباره مدرسه خودش میزد که چقدر اینجا عزاداری شده و چقدر طلبهها درس خواندهاند؛ وقتی طلبهها درس میخواندند؛ چون برای خداست، ملائکه بال هایشان را پهن میکنند تا طلاب روی آنها بنشینند. در مدرسه که بودیم؛ واقعا نور داشت؛ روضه ای که آنجا گوش میکردیم جور دیگری اثر میکرد و درسی که میخواندیم؛ معنویت خاصی داشت.
علامه حلی وقتي براي درس از خانه بیرون ميآمد کفش نمیپوشید، تا بالهاي ملائك آسيب نبيند
در تاريخ آمده است كه علامه حلی وقتي از خانه بیرون ميآمد کفش نمیپوشید و هنگامی که دلیلش را میپرسیدند میگفت، مگر نمیبینید ملائکه بال هایشان را پهن کردهاند تا ما روی آن راه برویم؛ میترسم بال هايشان آسيب ببيند.
پیامبر هم همین کار را کرده بودند و در تشییع جنازه فردی با نوک انگششان راه میرفتند؛ مردم پرسیدند یا رسول الله چرا اینکار را میکنید؟ ایشان فرمودند: میترسم بال ملائک را لگد کنم.
«خبرگزاری دانشجو»- از شخصيت عرفاني مرحوم حق شناس نكتهاي به خاطر داريد؟
یک ویژگی بزرگ مرحوم حقشناس صبر ايشان بود
شاگرد آيت الله حق شناس: بچههای مدرسه حاج آقا حق شناس با راهنماییهایی که ایشان میکرد؛ دائما امام زمان را چه درخواب و چه در بیداری میدیدندT یک ویژگی مرحوم حقشناس صبر بود؛ حاج آقا حبیبی، توليت فعلي مدرسه مرحوم مجتهدي به من میفرمود که ما از همان اول که وارد مدرسه شدیم؛ ایشان مریض بودند، گويا ايشان از چهارده سالگی مریض بودند.
آن زمان كه کسی آمپول را نمیشناخت، مرحوم حق شناس هر هفته آمپول میزد و با آمپول خودش را زنده نگه داشته بود؛ ظاهرا معده شان مشکل داشت؛ یادم هست بین دو نماز چند استکان چای میخوردند تا درد معدهشان آرامش پیدا کند و دوباره برای نماز میآمدند.
حضرت امام (ره) چرا و چگونه آيت الله حق شناس را تنبيه كردند؟
ایشان شاگرد عرفان امام بود و خودش نقل میکرد که یک ماه رمضان امام برای ما در روستای اوین برنامه عرفانی-اخلاقی گذاشتند؛ از قم با گاری به تهران آمده بودند و یک جایی را هم در روستا اجاره کرده بودند تا 10 نفری آنجا بمانیم و برنامه عرفانی و اخلاقی داشته باشیم و به ما برنامه بدهند که امروز، این لحظه چه کار کنیم یا شب چه زمانی بیدار شویم و ... .
مرحوم حق شناس میگفت: من کتاب کفایه را با خود برداشتم که وقتهای بیکاری بخوانم و همان روزهای اول، امام کتاب را در دستم دیدند و گفتند آقای حق شناس این کتاب چیست؟ من گفتم کفایه آوردهام وقتهای بیکاری بخوانم؛ امام گفتند: مگر ما وقت بیکاری هم داریم؟ اینجا دائما اخلاق و عرفان است، مدام باید حضور قلب داشته باشی و خودت را در برابر خدا احساس کنی؛ با کفایه میتوانی خودت را در برابر خدا احساس کنی؟ بلند شو و کتاب را به خانه تان ببر و برگرد.
مرحوم حق شناس نقل كرده كه به امام گفتم کتاب را در بقچه و کناری میگذارم؛ اما امام نپذيرفتند و فرمودند: باید کتاب را ببری و تهران بگذاری؛ من هم به تهران آمدم و کتاب را گذاشتم و از این کارم استغفار کردم و بازگشتم؛ پس از بازگشت امام فرمودند: آفرين. حالا درست شد. الان بیا تا من بگویم امروز چه برنامه عرفانی داری.
«خبرگزاری دانشجو»- پس مرحوم حق شناس مستقیما از محضر امام بهره بردهاند؟
آيتالله حقشناس: من امام (ره) را رها نميكنم
شاگرد آيت الله حق شناس: بله، عده ای از بازاریهای تهران فهمیده بودند آقاي حق شناس نامی در قم هست که هم در فقه و هم در فلسفه مجتهد است؛ آمده بودند قم تا ایشان را به تهران بیاورند، ولی ایشان قبول نمیکردند و میگفتند من امام را رها نمیکنم؛ این 10 نفر، حتی پیش آیت الله بروجردی رفته بودند و ایشان هم فرموده بودند که خودتان حق شناس را راضی کنید، من که نمیتوانم به او دستور بدهم و سفارش کرده بودند نزد آقای خمینی بروند؛ اینها هم پیش امام رفتند تا امام، آقای حق شناس را راضی کند، اما هرچه امام با ایشان صحبت کردند؛ آقای حق شناس قبول نمیکرد و میگفت من نمیخواهم از شما جدا شوم.
چگونه آيت الله حق شناس راضي شد كه به تهران مهاجرت كند؟
مرحوم حق شناس وقتی دید امام خیلی اصرار میکنند؛ از امام پرسیده بود؛ اگر دنبال خود شما آمده بودند اینجا را رها میکردید؟ امام هم گفته بودند اگر دنبال من آمده بودند با آنها میرفتم؛ ایشان با این حرف آرام میشود و قبول میکند كه به تهران بيايد.
مثل مرحوم حق شناس مثل یک استاد دانشگاه است که صبح تا شب همراه دانشجویان فعال دنبال علم است؛ بعد به او بگویند به روستا برو و کتاب دبیرستان را درس بده؛ مسلما برایش سخت است؛ اینکه پیش نماز مسجدی معمولی شوی که مردم معمولی آن از فلسفه چیزی نمیفهمند و نمیتوانند استفاده کنند؛ سخت است.
طبق قضا و قدر الهی، مرحوم حق شناس بایست مدتی شاگردی آقا شیخ محمدحسین زاهد را میکرد و بعد طلبههای او را پرورش میداد و آن مسجد را به حوزه تبدیل میکرد؛ ایشان تا زنده بود هزاران، هزار طلبه با زمینه مسائل اخلاقی و عرفانی تربیت کرد.
ويژگي مدرسه آقای حق شناس این بود که همه اول دغدغه معنویت داشتند
خصوصیت مدرسه آقای حق شناس این بود که همه اول دغدغه معنویت داشتند و دنبال استاد اخلاق و اینکه کجا معنویت اش بیشتر است بودند، البته به درس هم اهمیت میدادند.
البته باید هر دو را با هم داشت، اما ما نمیتوانیم تعادل ایجاد کنیم؛ علامه طباطبایی و آیت الله بهجت از کسانی بودند که توانستند این تعادل را ایجاد کنند؛ این توفیقی است که نصیب هرکس نمیشود.
توصيه امام زمان(عج) به آيت الله حقشناس درباره نماز شب
چند ماه پیش در قم سالگردی برای آیت الله حق شناس برگزار کردند که در آنجا فردی از قول مرحوم حق شناس نقل کرد که من وقت نماز شبم دیر شده بود و نماز شب را تند میخواندم؛ حضرت تشریف آوردند و گفتند پسرم چه لزومی دارد که نمازت را تند بخوانی؟ دو تا دو رکعت آهسته و با محتوا بخوان که نماز شبت قضا نشود؛ بقیه را هم بعدا بخوان.
لینک کپی شد
گزارش خطا
۰
ارسال نظر
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.