کد خبر:۲۰۱۰۰۹
در محضر علما - 2؛

پسرت را چند به من مي‌فروشي؟/ آنچه آيت‌الله مجتهدي آرزو می‌کرد در بهشت داشته باشد/ توصيه‌هاي مرحوم مجتهدي به طلاب در خصوص پوشش و ظاهر

مرحوم مجتهدی به روحانيون مي‌گفت موهايتان از جلو يا پشت عمامه بيرون نباشد ...
گروه دين و انديشه «خبرگزاري دانشجو»؛ علماي اسلام ساليان متمادي در جهت حفظ دين اسلام تلاش كرده و هر يك در حد بضاعت خود سعي در حفظ اسلام از آسيب‌هاي دوران غيبت و گسترش اين آخرين دين پروردگار داشته‌اند.
 
آشنايي با سيره و منش اين علما سبب مي‌شود بيش از پيش با معارف اين دين آسماني آشنا شويم و همچنين به اين وسيله تجليلي به عمل آوريم از آناني كه عمر خود را وقف اين راه كرد‌ه‌اند.

در اين راستا و جهت آشنايي بيشتر با سيره و منش مرحوم آيت‌الله مجتهدي، موسس يكي از حوزه‌هاي علميه تهران به گفت‌وگو با سيد‌محسن‌ مرويان حسيني از شاگردان آن مرحوم و از فعالان فرهنگي نشستيم كه ماحصل اين گفت‌وگو را پيش رو داريد.

«خبرگزاري دانشجو» - لطفا نحوه آشنايي خود را با آيت‌الله مجتهدي توضيح داده و در خصوص سيره و منش ايشان در رابطه با شاگردانشان توضيحاتي بيان كنيد.

سيد‌محسن‌ مرويان حسيني: بنده در سال 75 وارد حوزه آيت‌الله مجتهدي شدم، پس از ديپلم در آزمون سراسري شركت كردم و قبول شدم، اما رغبتي به دانشگاه نداشتم. به دليل علاقه به طلبگي و تاثير دوستاني كه در حوزه آيت‌الله مجتهدي درس مي‌خواندند ترغيب شدم به اين حوزه بروم.

از آغاز تحصيل تاكيد ايشان روي مسئله نظم را شنيده بودم؛ در واقع ايشان دوست داشت طلبه‌هاي مرتب و به قول معروف زيبا را انتخاب كند و اعتقاد داشت ظاهر طلبه بايد جذاب باشد تا مردم جذب او شوند، اگر طلبه‌اي مي‌آمد كه ظاهر به هم پيچيده و نامرتبي داشت مرحوم مجتهدي مي‌گفت شما شايد عالم خوبي شوي، ولي در مدرسه ما نباش و جاي ديگر برو.
 
شهيد چمران و تندگويان از شاگردان آیت‌الله مجتهدی بودند
 
ايشان با اين كار اعتماد به نفس طلبه‌ها را بسيار تقويت مي‌كرد؛ چون به آنها نشان مي‌داد كه به درد بخور هستند. خود ايشان هم اعتماد به نفس بالايي داشتند و مي‌گفتند طلبه‌هايي كه تربيت كردم امام جماعت‌ها، امام جمعه‌ها و علماي بزرگي شده‌اند، حتي بسياري از مسئولان مملكتي رده بالا و شهدايي مانند شهيد چمران و شهيد تندگويان نيز از شاگردان ايشان بودند.

آيت‌الله مجتهدي نمي‌خواست فقط طلبه‌هايي تربيت كند كه پس از تحصيل وارد جامعه شوند، بلكه مي‌خواست افرادي كه تربيت مي‌كند در سطح بالايي باشند.

ما كلاس‌هاي عمومي داشتيم كه ايشان در روزهاي زوج همه طلبه‌هايي كه در مدرسه تحصيل مي‌كردند را جمع نموده و براي آنها صحبت مي‌كرد. در اين كلاس كه در واقع كلاس اخلاق بود، ايشان حديث مي‌گفت و از آداب زندگي طلبگي صحبت مي‌كرد. الان يكي از دوستان يك كتاب دو جلدي در مورد آداب طلاب و طلبگي نوشته كه در واقع اين كتاب دسته‌بندي صحبت‌هاي آيت‌الله مجتهدي در همين كلاس‌هاي عمومي است.

مرحوم مجتهدي بسيار اهل مزاح بود و به اين وسيله طلبه‌ها را جذب مي‌كرد

ايشان اهل مزاح بود و بسيار شوخي مي‌كرد و به اين وسيله طلبه‌ها را جذب نموده و موجب مي‌شد ما علاوه بر رابطه استاد و شاگردي، احساس صميميت و نزديكي نيز با ايشان داشته باشيم.

به عنوان مثال، من سال دوم طلبگي كه بودم بين دو نماز تكبير مي‌گفتم، روزي ايشان بين دو نماز به من گفتند به پدرت بگو بيايد من با او كار دارم. من هم كه تازه از دبيرستان بيرون آمده و هنوز در آن فضا بودم احساس مي‌كردم قرار است ايشان مرا توبيخ كند.

پسرت را چند به من مي‌فروشي؟
 
وقتي پدرم به مدرسه آمد بعد از نماز خدمت ايشان رفتيم. آيت‌الله مجتهدي دست مرا محكم گرفت و به پدرم گفت: پسرت را به من چند مي‌فروشي؟ پدرم گفت: حاج آقا ايشان غلام شماست. حاج آقا گفت: من اين پسر را پنج ميليون تومان از شما مي‌خرم. اين خاطره خيلي خوبي براي من بود و احساس كردم آيت‌الله مجتهدي با اين رفتار خود مهر تاييدي در دوران طلبگي بر من زد.

در زمان‌هاي ديگر نيز مي‌ديدم كه ايشان خيلي به شكل و ظاهر ما نظر داشت. من و يكي از دوستانم به نام آقاي ثاني خيلي به هم شباهت داشتيم. معمولاً آقاي مجتهدي ساعت دوم درس مي‌داد و ما چون قبل از كلاس ايشان كلاس ديگري داشتيم، طوري مي‌رسيديم كه انتهاي كلاس مي‌نشستيم.

يك بار ايشان وسط كلاس به من گفت: بلند شو همراه دوستت بيا جلو بنشين. ايشان گفت: وقتي دير رسيديد بياييد جلو بنشينيد چون مي‌خواهم ببينم كه حتما شما آمده‌ايد و در كلاس حاضر هستيد. اين مسئله، اهميت و دقت ايشان را نشان مي‌دهد.

بعد از مرگ من اين جلسه اخلاق را ادامه دهيد

آيت‌الله مجتهدي بسيار تاكيد داشت كه جلسه اخلاق‌شان رواج پيدا كند و حتي مي‌گفت بعد از مرگ من نيز اين جلسه را ادامه دهيد.

من از خدا خواسته‌ام همين جلسه‌اي كه در مدرسه با طلبه‌ها دارم در بهشت هم داشته باشم

آيه‌اي در قرآن هست كه هر چه مومن در بهشت بخواهد خدا براي او فراهم مي‌كند. ايشان مي‌گفت: من از خدا سيب و گلابي نمي‌خواهم. من از خدا خواسته‌ام همين جلسه‌اي كه در مدرسه با طلبه‌ها دارم در بهشت هم داشته باشم و همين سينه‌زني را در بهشت داشته باشم.

وقتي ايشان به رحمت خدا رفت شب هفتم ايشان من خيلي بي‌تابي مي‌كردم. يكي از دوستان گفت: اگر سوره يس را بخواني قلبت آرام مي‌شود و حتي ممكن است خواب ايشان را ببيني. من سوره يس را خواندم و به آيت‌الله مجتهدي هديه كردم، همان شب خواب ايشان را ديدم.
 
حاج آقا در بهشت چه كار مي‌كنيد؟

در خواب ديدم من در بياباني ايستاده‌ام، ولي ايشان در يك باغ بود و با من فاصله داشت. به ايشان با حالت خودماني گفتم: حاج آقا در بهشت چه كار مي‌كنيد؟ حسابي داريد در بهشت مي‌چرخيد. ايشان گفت: حسيني! همان كارهايي كه در دنيا انجام مي‌داديم اينجا هم همان كارها را انجام مي‌دهيم. به ايشان گفتم: با چه كساني؟ گفت: با طلبه‌هايي كه شهيد شده‌اند يا مرده‌اند. با اين خواب فهميدم كه ايشان به حاجت خود رسيده‌اند.

دعاي مرحوم مجتهدي در شب‌هاي احيا: خدايا به ما بدبخت بيچاره‌ها رحم كن

ما از سالي كه طلبه شديم تا زمان حيات ايشان مراسم احيا را در حوزه ايشان برگزار مي‌كرديم، البته ايشان شب 27 ماه رمضان را هم احيا مي گرفت. شب 19 ماه رمضان ايشان با حالت تكيده و لرزاني مي‌گفت: «خدايا به ما بدبخت بيچاره‌ها رحم كن» و اين جمله را با گريه و تضرع تكرار مي‌كرد كه خيلي ما را تكان مي‌داد. وقتي اين جمله را مي‌گفت دو هزار نفر كه در مجلس حضور داشتند زار مي‌زدند.

آيت‌الله حسن‌زاده‌آملي: توفيق خدمتي كه آيت‌الله مجتهدي به اسلام كرد را بسياري از علما پيدا نكردند

چند سال پيش با چند نفر از دوستان خدمت آيت‌الله حسن زاده آملي رسيديم. وقتي ايشان فهميد ما از شاگردان آيت‌الله مجتهدي هستيم، گفت: توفيق خدمتي كه آيت‌الله مجتهدي به اسلام كرد را بسياري از علما پيدا نكردند. ايشان با توجه به تعداد طلبه‌ها و علمايي كه آيت الله مجتهدي تحويل جامعه داد، معتقد بود كه بسياري از علماي ديگر اين توفيق را نداشتند.

«خبرگزاري دانشجو» - طي گفت‌وگويي كه با شاگردان ايشان داشتيم به اين نتيجه رسيديم كه ايشان در نگاه شاگردان خود ابهت ويژه‌اي دارد.

سيدمحسن‌ مرويان حسيني: شايد درست نباشد اين را بگويم، ولي ما به نوعي از ايشان مي‌ترسيديم، اما با اينكه سال‌ها از فوت ايشان گذشته هنوز احساس مي‌كنيم ايشان در كنار ماست. حتي بين خانواده و دوستان هم دائماً از ايشان حرف مي‌زنيم، چون روحيه معنوي ايشان روي ما تاثير ‌گذاشته است.

در حياط مدرسه ما حوضي بود، كنار حوض مي‌ايستاديم و بعضاً با آب ‌پاشيدن سر به سر هم مي‌گذاشتيم، اما وقتي آيت‌الله مجتهدي از در وارد مي‌شد سكوت مي‌كرديم، حتي كساني كه در دفتر اداري بودند به احترام ايشان مي‌ايستادند.

چرا مرحوم مجتهدي وصيت كرده بود در اتاق كارش دفن شود؟

يك بار هنگام اذان مغرب، به دليل كاري كه داشتم در مدرسه بودم، ايشان يكي دو ساعت بعد از اذان مغرب به مدرسه مي‌آمد و به كارهايش مي‌رسيد. اتاق كوچكي سمت چپ حياط مدرسه بود كه ايشان در آن اتاق عبادت مي‌كرد.

ما نمي‌دانستيم چرا ايشان آن قدر به اين اتاق علاقه دارد. بعد از فوت‌شان فهميديم ايشان وصيت كرده بود در همان اتاق دفن شود؛ در واقع ايشان از 20 سال پيش قبر خود را در آن اتاق كنده و منتظر بود.

ايشان عبا و عمامه‌شان را درآورد و وارد حياط شد تا وضو بگيرد. وقتي وضو گرفت، سمت اتاق رفت و به من اشاره كرد كه بيا داخل. من هم رفتم داخل و ايستادم و ايشان روي مبل نشست و گفت وقتي به من نگاه مي‌كني احساس مي‌كنم كه خيلي مرا دوست داري.

دوست داري مرا در آغوش بگيري؟

من شوكه شده بودم و گفتم معلوم است كه خيلي شما را دوست دارم. گفت دوست داري مرا در آغوش بگيري؟ من از خوشحالي در پرواز بودم. گفتم حاج آقا من روي اين كار را ندارم. اشاره كرد بيا جلو. رفتم و با احترام ايشان را به آغوش كشيدم و صورت‌شان را بوسيدم.

شما مثل پسرهاي من هستيد

مرحوم مجتهدي در همان لحظه‌ها گفت: من هم خيلي شما را دوست دارم و شما مثل پسرهاي من هستيد. آرزوي هميشگي‌ام اين بود كه روزي ايشان را در آغوش بگيرم، اما زماني كه اين اتفاق افتاد دوست داشتم زودتر از ايشان جدا شوم در آن لحظه ويژگي جاذبه و دافعه حضرت علي برايم متجلي شد و احساس مي‌كردم يك تنور آتش را بغل كرده‌ام؛ برايم سخت بود كه تا اين اندازه به اين شخصيت نزديك باشم.

ما ايشان را خيلي دوست داشتيم، ولي به شدت هم از ايشان حساب مي‌برديم. وقتي درس عمومي داشتيم و ايشان در حالي كه سرشان پايين بود، رد مي‌شد، ما كه پشت سرشان بوديم مانند سرباز حركت مي‌كرديم و بسيار حساب مي‌برديم.

حديث است كه هر كس براي خدا حرمت قائل شود خداوند براي او در چشم مردم هيبت قائل مي‌شود

همه اينها در حالي بود كه هيچ وقت نشده بود كسي را توبيخ يا تنبيه كرده و به كسي توهين نموده باشد، ولي به دليل احترامي كه ايشان براي خدا قائل بود، خدا بندگانش را مجبور كرده بود به ايشان احترام بگذارند. حديث است كه هر كس براي خدا حرمت قائل شود خداوند همه را از او مي‌ترساند؛ يعني براي او در چشم مردم هيبت قائل مي‌شود.

در مراسم روز عاشورا يا روضه‌اي كه پنجشنبه بعدازظهرها در منزل ايشان بود، ما مي‌نشستيم، ولي ايشان سرشان را که بالا مي‌آورد ما حتي نمي‌توانستيم گريه كنيم.

با اينكه مي‌ديد ما از ايشان حساب مي‌بريم، اما با ما شوخي مي‌كرد

وجود ايشان تواضع و فروتني خاصي داشت و با اينكه مي‌ديد ما از ايشان حساب مي‌بريم، اما با ما شوخي مي‌كرد؛ مثلاً اول درس يكي از طلبه‌ها با شيوه‌اي خاص مطلبي را از روي رساله مي‌خواند، ناگهان حاج‌آقا‌مجتهدي مي‌گفت: زود باش ديگر چرا آن قدر معطل مي‌كني و فضاي خنده و شوخي حاكم مي‌شد. خودشان هم درك كرده بود كه ابهت‌شان ما را گرفته و سعي مي‌كرد فضا را نرم كند.
  
«خبرگزاري دانشجو» - در كلاس‌هاي عمومي كه همه طلبه‌ها شركت مي‌كردند چه مباحثي مطرح مي‌شد؟

سيد‌محسن‌ مرويان حسيني: يك برنامه روتين داشتيم؛ يعني ابتدا يكي از طلبه‌ها يك مسئله شرعي را مي‌خواند و به نوعي مسئله‌ها مرور مي‌شد، سپس يكي از طلبه‌ها يك پاراگراف از كتاب آداب المتعلمين مي‌خواند كه همه گوش كنند. بعد از آن حاج‌آقا‌مجتهدي يك حديث مي‌گفت و خودشان اصطلاحي داشت كه به اين احاديث مي‌گفت احاديث عددي؛ احاديثي كه در آن عدد به كار رفته بود. مثل حديثي كه اگر هفت كار را انجام دهيد به بهشت مي‌رويد يا اگر چهار كار را انجام دهيد عاق والدين مي‌شويد.

حرف‌های حاج آقا مجتهدي منحصر به فرد بود
 
مرحوم مجتهدي در خلال احاديث مي‌گفت حرف‌هاي من در هيچ كتابي نوشته نشده و حرف‌هاي من كتابي نيست. ايشان در حضور پسران مقام معظم رهبري مي‌گفت: برويد به آقا بگوييد آيا حرف‌هاي مرا كسي مي‌گويد؟ در واقع حرف‌هاي ايشان منحصر به فرد بود.
 
افرادي كه تازه طلبه شده بودند با طلبه‌اي كه پايه دهم بود، همراه هم در اين كلاس حضور داشتند و همه از اين جلسه استفاده مي‌كردند. اين يك شاهكار است كه بتواني براي طلبه پايه اول و پايه دهم كلاسي بگذاري كه همه ميخكوب شوند و استفاده ببرند. اين از منحصر به فردترين خصوصيات ايشان بود. آرزو مي‌كنم يك بار ديگر آن روزها برگردد، اما دريغ كه هيچ وقت بر نمي‌گردد.

«خبرگزاري دانشجو» - اگر نكته‌اي باقي‌مانده بفرماييد.
 
سيد‌محسن‌ مرويان حسيني: حاج آقا خيلي به جزئيات كار طلبه‌ها اهميت مي‌داد مدرسين حوزه‌ها فقط به اصول كلي مدرسه كار دارند، ولي ايشان به ريزترين مسائل كار داشت؛ يك مرتبه كه ابتداي طلبگي من بود ايشان من را صدا كرد، كنارشان نشستم تا ايشان كارهاي خود را انجام دهد (افرادي به ايشان مراجعه مي‌كردند و وجوهات خود را تحويل مي‌دادند و ايشان رسيد مي‌داد) بعد از اين كه مردم رفتند سر خود را پايين آورد و گفت: چند وقت بود كه مي‌خواستم به شما بگويم موهايت يك مقدار بلند است، موهايت را كوتاه كني بهتر است.

اين در حالي است كه بسياري از مدرسين حوزه علميه به جزئيات توجه نمي‌كردند و سال به سال مي‌گذشت و اصلاً شايد طلبه‌هايشان را نمي‌شناختند. چون حدود 700 و 800 طلبه داشتند. مرحوم مجتهدي كه پيرمردي 70 و 80 ساله بود گاهي شخصاً طلبه‌ها را صدا مي‌كرد و تذكر مي‌داد كه پيراهن‌تان را روي شلوارتان بيندازيد يعني تا اين حد به طلبه‌ها توجه مي‌كردند.

مرحوم مجتهدي پس از مرگ، صاحب مكتب اخلاق تهران معرفي شد

ايشان فقط خود را مدير مدرسه نمي‌دانست، بلكه معلم اخلاق بود و وقتي فوت كرد در موردشان گفته شد كه ايشان صاحب مكتب اخلاق تهران بود. ايشان حرف‌هايي به ما مي‌زد كه من تا آخر عمر هم نمي‌شنوم.

توصيه‌هاي مرحوم مجتهدي به طلاب در خصوص پوشش و ظاهر

به روحانيان مي‌گفت روحاني وقتي ساعت مچي به دست مي‌كند از جلوه روحانيت مي‌افتد يا مي‌گفت موهايتان از جلو يا پشت عمامه بيرون نباشد. از اين كه يك روحاني لباس چروك پوشيده باشد، خيلي بدشان مي‌‌آمد. از اين كه يك روحاني نعلين به پا داشته باشد، بدشان مي‌آمد و خودشان هم در مسيرهايي طولاني كفش مي‌پوشيد و مي‌گفت نعلين براي جاهاي نزديك است.
 
مي‌گفت در جاهاي رسمي به جاي نعلين كفش به پا كنيد. خيلي از اينكه قباي روحانيان كوتاه باشد ناراحت مي‌شد و مي‌گفت قبايتان كوتاه نباشد تا مردم لذت ببرند. مي‌گفت اگر دست من بود دم دروازه قم مي‌نشستم و همه طلبه‌ها را از حوزه بيرون مي‌كردم و بعد مي‌گفتم يكي يكي بياييد تا من ببينم كدامتان را مي پسندم. اصطلاحي كه داشتند اين بود كه من بايد طلبه‌ام را بپسندم و به شوخي مي‌گفتند يك نظر حلال است كه من نگاه مي‌كنم. طلبه‌اي را كه مي‌ديد به درد طلبگي نمي‌خورد رد مي‌كرد و مي‌گفت انشاءالله كه موفق باشيد، اما به درد من نمي‌خوريد.

مرحوم مجتهدي روز قبل از رفتن به بيمارستان هم در جلسه هفتگي شركت كرد

ايشان فرزندي نداشت، ولي مي‌گفت شما همه پسران من هستيد. 60 سال مدير حوزه بود و تا آخرين روزي كه قرار بود به بيمارستان برود به مدرسه مي‌آمد. روز قبل از رفتن به بيمارستان به كلاس عمومي آمد و تا آخرين نفس خود را وقف طلبه‌ها كرد.

يكي از دوستان ما به نام آقاي رمضاني كه در خدمت ايشان در بيمارستان بود تعريف مي‌كرد كه من در بيمارستان در كنار ايشان بودم و ايشان در حالت اغما بود. نيمه شب به هوش آمد دست‌شان را گرفتم و گفتم حاج آقا كاري داريد؟

مرحوم مجتهدي در لحظات پاياني عمر: داريم از اين دنيا مي‌رويم ولي دست‌مان خالي است

ديدم ايشان زير زبان چيزي مي‌گويد، سرم را نزديك دهان‌شان بردم، مي‌گفت: داريم از اين دنيا مي‌رويم ولي دست‌مان خالي است و مدام اين جمله را تكرار مي‌كردند. من منقلب شدم و گفتم حاج آقا ديگر بهتر از شما كيست؟ ايشان 14 هزار روحاني تربيت كرده و به اقصی ‌نقاط جهان فرستاده بودند، اما با اين حال مي‌گفتند دستم خالي است.
 
ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار