اگر بخواهى حركت كنى، باید از هر آنچه که در تسخیر توست استفاده کنی چون كه هميشه راه هست و كار تو رفتن است. كار تو تحرّك است، نه تنوع. تحرک یعنی ...
گروه دين و انديشه «خبرگزاري دانشجو»- فائزه بنایی؛ در شماره قبل از آیههایی برای تمام فصول تمرین کردیم که فاصلهمان را تا توحيد کم کنیم و با اين كه به خدا رسيدهايم و به او علاقهمند شدهايم، در كارها و در زندگى از او چشم نپوشيم و از تعبيراتی شرک آلود که در سخن و زندگی ما راه پیدا کردهاند کناره بگیریم که هیچگاه مناسب يك انسان موحد كامل نيستند. حال که به توحید رسیدی؛ همه عالم در تسخیر توست یا تو میوه درختِ هستی، هستی.
تا به حال چقدر درخت ديدى؟ آره درخت! همون ريشه، ساقه، شاخه، گاهى هم ميوه. هيچ ديدى كه وقتى يك درخت، ميوه داد ... خاك و آب را از ريشهها و ساقه و شاخههاش گذروند و ميوه شد، هيچ ديدى كه يك باغبون این ميوهها رو همينطورى رها كنه؟ يا ميوهها رو دوباره تو خاك ها، پاى ريشه ها خاك بكنه؟
حالا هستى، بله تمام هستى، يك درخته... ميوه درخت هستى ما هستیم ... همه ابر و باد و مه و خورشيد و فلك به ما ختم مىشه. زمين و نفت و طلا و الماسها و ...، ريشهها و ساقهها و شاخههاى ما هستن، همه آنها مال ما هستن. خب ما مال كى هستیم ...؟
انسان والاترین مقام
خداوند در قرآن کریم ارزش وجودى انسانها و سرورى آنان را نسبت به همه موجودات زمينى مشخص مىكند و درست از اينجا مىيابيم كه اين انسان را خدا براى امر بسيار پر ارزش و عظيمى آفريده است، همه چيز را براى او آفريده، پس او را براى چه چيز؟
«و سخر لكم الفلك لتجرى فى البحر بامره»
خداوند كشتى را مسخّر تو ساخت هم از نظر مواد ساختمانيش كه در طبيعت آفريده است و هم از نظر نيروى محركش كه بادهاى منظم سطح اقيانوسها است تا اين كشتي ها بر صفحه اقيانوسها به فرمان او به حركت درآيند و سينه آبها را بشكافند و به سوى ساحل مقصود پيش روند، تا آنجا كه گاهى، كشتيهايى به عظمت يك شهر و با همان جمعيت كه در يك شهر كوچك زندگى مىكنند بر پهنه اقيانوسها به حركت در مىآورند و انسانها و وسائل مورد نيازشان را از نقطه اى به نقاط ديگر به آسانى حمل میكنند.
«و سخر لكم الانهار»
همچنين نهرها را در تسخير شما درآورد تا از آب حياتبخش آنها زراعتهايتان را آبيارى كنيد و هم خود و دامهايتان سيراب شويد، و هم در بسيارى از اوقات، صفحه آنها را به عنوان يك جاده هموار مورد بهره بردارى قرار داده تا با كشتيها و قايقها از آنها استفاده كنيد و هم از ماهيان آنها و حتى از صدفهائى كه در اعماقشان موجود است، بهره بگيريد.
«و سخر لكم الشمس و القمر دائبين»
خورشيد و ماه را كه دائما در كارند سرگشته فرمان شما قرار داد. خورشيدی که براى تو نور افشانى مىكند، بسترت را گرم مىکند، انواع گياهان برایت ميروياند، محيط زندگانیت را از لوث ميكروبهاى مزاحم پاك مىكند، شادى و سرور مىآفريند، و مسير زندگى را به تو نشان مىدهد.
ماهی که چراغ شبهاى تاريك توست، تقويمى است طبيعى و جاودانى، جزر و مدى كه بر اثر ماه پيدا مىشود، بسيارى از مشكلات انسان را ميگشايد، درختان زيادى را (به خاطر بالا آمدن آب نهرهاى مجاور درياها) آبيارى مىكند، درياى خاموش و راكد را به حركت در مىآورد و از ركود و گنديدن حفظ مىكند و اكسيژن لازم بر اثر موج در اختيار موجودات زنده درياها ميگذارد.
«و سخر لكم الليل و النهار»
تاريكى شب همچون لباسى تو را مىپوشاند و آرامش و راحتى را ارزانى ميدهد، و همچون يك بادزن، حرارت سوزنده آفتاب را تخفيف مىدهد و جان و حيات تازه مىبخشد و سرانجام روشنائى روز، تو را به حركت و تلاش دعوت ميكند، و گرمى و حرارت مى آفريند و در همه جا جنبش و حركت ايجاد مى كند.
«و آتاكم من كل ما سالتموه»
و از هر چيزى كه از او تقاضا كرديد و از نظر جسم و جان فرد و اجتماع و سعادت و خوشبختى به آن نياز داشتيد در اختيار شما قرار داد. به اين ترتيب، اگر بخواهيد نعمتهاى الهى را بشمريد هرگز نميتوانيد شماره كنيد «و ان تعدوا نعمت الله لا تحصوها»؛ چرا كه نعمتهاى مادى و معنوى پروردگار آنچنان سر تا پاى وجود و محيط زندگى شما را فرا گرفته كه قابل شمارش نيستند، درست مثل اینکه آنچه از نعمتهاى الهى می دانیم در برابر آنچه نمي دانیم قطره اى است در برابر دريا.
اما با اين همه لطف و رحمت الهى، باز اين انسان ستمگر است و كفران كننده نعمت «ان الانسان لظلوم كفار»؛ نعمتهائى كه اگر به درستى از آنها استفاده مىكرد ميتوانست، سراسر جهان را گلستان كند و طرح مدينه فاضله را پياده سازد، ولی بر اثر سوء استفادهها و ظلمها و كفران نعمتها به جائى رسيده است كه افق زندگيش را تاريك و شهد حيات را در كامش زهر جانگداز كرده، و انبوهى از مشكلات طاقتفرسا به صورت غلها و زنجيرها بر دست و پايش نهاده است.
انسان هدف نهائى آفرينش كل موجودات جهان
در آياتی كه خواندیم خداوند در چهارده قسمت از آیاتش تسخير موجودات مختلف زمين و آسمان در برابر انسان را بر شش قسمت تكيه می دهد (12-1):
تسخير كشتيها، تسخير نهرها، تسخير خورشيد، تسخير ماه، تسخير شب و تسخیر روز و بالاخره در آیه 29 سوره مبارکه بقره همه آنچه از نعمتها در زمين وجود دارد و در آیه 13 سوره مبارکه جاثیه تمامى آنچه را كه در آسمانها و زمين است مسخر ما كرده، در حالى كه هستى همه آنها از ناحيه خدا آغاز شده است.
تسخیر يعنى يا زمام اختيارشان بدست انسان است مثل تسخير كشتيها و درياها و يا در خدمت منافع انسان حركت مى كنند مثل تسخير خورشيد و ماه. پس به اين معنى نيست كه انسان همگى اين موجودات را تحت فرمان خود در آورد، بلكه همين اندازه كه در مسير منافع و خدمت او حركت دارند و مثلا كرات آسمانى براى او نور افشانى مىكنند يا فوائد ديگرى دارند، در تسخير او هستند.
حال که انسان تكامل يافته ترين موجود اين جهان شد و از نظر جهان بينى اسلام، آنقدر به او ارزش و مقام داده شد كه همه موجودات ديگر را مسخر اين انسان کردند و به خليفة اللهی رسید و قلبش جايگاه نور خدا شد، وظیفه چیست؟
كار تو تحرّك است، نه تنوع
با «ان فی ذلک لایات لقوم یتفکرون» ها مییابیم که بيان و شرح اين همه نعمت علاوه بر اينكه در انسان شخصيت تازهاى مى آفريند و او را به عظمت مقام خويش آگاه مىسازد، حس شكرگزاريش را نيز برمىانگيزد.
قرآن به او مىگويد که اى انسان همه چيز بقدر كافى در اختيار تو هست، اما به شرط اينكه ظلوم و كفار نباشى، به حق خود قناعت كنى و به حقوق ديگران تجاوز ننمائى.
انسان را به فكر وا میدارد كه خدا اين همه عظمت به او داده و ابر و باد و ماه و خورشيد و فلك همه در كارند و همگى سرگشته و فرمانبردار و خدمتكار او که چنين انسانى تن به غفلت و پستى ندهد و خود را اسير شهوات و برده ثروت و مقام و زر و زور نسازد، زنجيرها را در هم بشكند و به اوج آسمانها پرواز كند و ...
اگر بخواهى ادامه پيدا كنى، اگر بخواهى حركت كنى، آن وقت باید از هر آنچه که در تسخیر توست استفاده کنی چون كه هميشه راه هست و كار تو رفتن است. كار تو تحرّك است، نه تنوع. تنوع شكل عوض كردن است، اما تحرّك راه افتادن و جلوه پيدا كردن. كسى كه فهميد چقدر است، كسى كه ارزش خودش را شناخت، به راحتى مى تواند هدفش را انتخاب كند و از تنوع ها به حركت ها رو بياورد و به جهت عالى تر و بالاتر متوجه بشود.
حالا که توى اين روزگار، خواهى نخواهى خرج مىشيم. پس از خودت بپرس كجا خرج بشيم كه ارزشش رو داشته باشه؟ براى كى خرج بشيم كه معرفت داشته باشه؟ دلهاى بزرگمون رو كجا بگذاريم كه قدر داشته باشن؟