کد خبر:۲۰۵۹۶۴
در محضر علما - 5

خاطره آیت‌الله مومن از صحبت رهبري درباره آيت‌الله مشكيني/ مرحوم مشكيني بيشتر اطلاعيه‌هاي جامعه مدرسين را امضا مي‌كرد

حجج اسلام محمد حسن رحيميان، مرتضی آقاتهرانی و آیت‌الله احمد جنتی به بررسی ابعاد مختلف زندگی آيت الله میرزا علی‌اکبر مشکینی پرداختند.
به گزارش خبرنگار دين و انديشه «خبرگزاري دانشجو»؛ عموما مردم غرق در زندگی روزمره می‌شوند و درگیر عادات می‌گردند که دلایل بسیاری را می‌توان برای آن برشمرد؛ یکی از آن موارد این است که آنها افق بالاتری را برای خود متصور نیستند که با حرکت به سوی آن موجبات رشد خویش را فراهم آورند.
 
یکی از مواردی که این افق اعلی را در معرض انسان قرار می‌دهد، همنشینی با علما است که موجب می‌شود آدمی خود را نیز بالا بکشد و سعی در نزدیک شدن به آن عالم كند.
 
در همین زمینه به بررسی ابعاد مختلف زندگی آيت الله میرزا علی‌اکبر فیض مشکینی از زبان حجج اسلام محمد حسن رحيميان، مرتضی آقاتهرانی و آیت‌الله احمد جنتی پرداختیم.
 
حجت الاسلام محمد حسن رحيميان نماينده ولي فقيه در بنياد شهيد و امور ايثارگران وقتي از دوران مجالست با آيت‌الله در نجف اشرف سخن مي‌گويد و هنوز شيريني تاثير سلوك اخلاقي و معنوي آن فقيه مجاهد را در كام خود احساس مي‌كند.

حوزه نجف به صورت عام در ابتدا شناخت خاصي نسبت به آيت‌الله مشكيني نداشت، مگر عده‌اي از دوستان ايشان از اردبيلي‌ها و آقايان آذربايجان كه قبلا از ايشان شناخت داشته و در آنجا هم با ايشان در رفت‌وآمد بودند. كلا فضاي نجف به گونه‌اي نبود كه به اين‌گونه افراد كششي داشته باشد، اما در ظرف آن مدت چندين علت سبب شد كه شناخت نسبتا وسيعي نسبت به آقاي مشكيني شكل گيرد.
 
در ماه مبارك رمضان پس از نمازظهر حضرت امام(ره)، آقاي مشكيني منبر مي‌رفت

يكي از دلايل اين بود كه در ماه مبارك رمضان پس از نمازظهر حضرت امام(ره) آقاي مشكيني منبر مي‌رفت و منبرهاي اخلاقي آكنده از حديث و آيات قرآن ايشان بسيار جلب توجه كرد و علاقه‌مندان فراواني را گرد آورد. البته در نجف مرسوم نبود كه علما منبر بروند و از آقايان تعداد انگشت‌شماري منبر مي‌رفتند. در نجف كه اصولا منبر رفتن براي علما و مدرسين رسم نبود و دو نفر بودند كه منبر مي‌رفتند و منبرهاي بسيار نافذ و موثري هم داشتند يكي شهيد آيت‌الله مدني بود و ديگري مرحوم‌ آيت‌الله مشكيني.

منبرهاي آقاي مشكيني در ماه رمضان در نجف براي ايشان بازتاب بسيار گسترده‌اي داشت

اين دو نفر از نظر وارستگي، زهد و تقوا منبرهاي گيرا و سرشار از نكات معنوي و اشراف‌شان نسبت به احاديث و آيات قرآني بسيار به هم شبيه بود، به هر حال منبرهاي آقاي مشكيني در ماه رمضان در نجف براي ايشان بازتاب بسيار گسترده‌اي داشت.

آن چند ماه كه بر سر سفره ايشان نشستيم از بعد معنوي دوران طلايي زندگي ما بود

آقاي مشكيني به‌گونه‌اي بود كه هر چه انسان با ايشان انس و نزديكي بيشتري پيدا مي‌كرد، ارادت و اعتقادش نسبت به او بيشتر مي‌شد. در طول آن چند ماه چند صدباري كه بر سر سفره ايشان نشستيم و مسافرت‌هاي متعددي كه با هم به كوفه و مسجد سهله داشتيم و پياده‌روي‌هاي فراواني كه كنار شط داشتيم، از ايشان درس‌هاي بيشماري آموختيم. هر چند به بسياري از آن درس‌ها نتوانستيم عمل كنيم، اما آن دوران از بعد معنوي دوران طلايي زندگي ما بود.

وقتي كه با آيت‌الله مشكيني به كوفه، مسجد سهله و كنار شطه مي‌رفتيم ...

هيچ جلسه‌اي با ايشان نبود كه سرشار از نكات و ظرايف ادبي و تربيتي يا آشنايي با احاديث يا قرآن‌كريم نباشد وقتي كه با هم با ماشين به كوفه و از آنجا پياده به مسجد سهله و كنار شطه مي‌رفتيم در اين مسير طولاني بنا بر ذوق جواني دوست داشتم كه با توجه به تسلط ايشان در ادبيات با ايشان مشاعره كنيم ولي ايشان مي‌گفتند بياييد آيات قرآن را بخوانيم و در واقع با حرف آخر آيه‌اي كه يكي از ما مي‌گفت ديگري آيه‌اي را پاسخ مي‌داد كاري شبيه به مشاعره.

محضر ايشان حتي در حال پياده‌روي هم موجب شد كه ما انس زيادي با آيات قرآن پيدا كنيم

گاهي اوقات دو سه ساعت مسير را با خواندن قرآن طي مي‌كرديم و هر جا كه گير مي‌كرديم خود ايشان كمك مي‌كردند و همين خواندن و تكرار ايشان باعث مي‌شد كه آيات را هم كه حفظ نبوديم حفظ شويم و خلاصه محضر ايشان حتي در حال پياده‌روي هم موجب شد كه ما انس زيادي با آيات قرآن پيدا كنيم.

حرام و مكروه كه هيچ، حتي مباح هم در اعمال ايشان نبود
 
اما مهم‌تر از همه اينها آن روحيه زهد و تقوا و وراستگي ايشان بود الان كه منش و شيوه ايشان را مرور مي‌كنم مي‌بينم حرام و مكروه كه هيچ حتي مباح هم در اعمال ايشان نبود آنچه ايشان مي‌گفت يا واجب بود يا مستحب، همه‌شان جنبه مثبت داشت.

رؤيت، همنشيني و جلسات ايشان انسان را به ياد خدا، قيامت، حقيقت و پشت‌پرده زندگي مي‌انداخت

جلسات ايشان آميخته به اخلاق، معنويت و تقوا بود. واقعا مصداق همان حديثي بود كه از حضرت مسيح سوال شد كه «من نجالس؟»؛ با چه كسي بايد مجالست كرد؟، فرمودند: «كسي كه با ديدن او ياد خدا بيفتيد و او بر علم و ايمان شما بيفزايد و شما را به ياد آخرت بيندازد» واقعا محضر ايشان دقيقا و بلااستثنا و همه لحظاتش مشحون از اين نكات بود. رؤيت ايشان، همنشيني با ايشان، جلسات ايشان انسان را به ياد خدا، قيامت، حقيقت زندگي و پشت‌پرده زندگي مي‌انداخت و گفتار، رفتار و عملش بر علم و بينش انسان مي‌افزود.
 
هرگز نديدم كه لحظه‌اي از عمر ايشان بيهوده تلف شود

هرگز نديدم كه لحظه‌اي از عمر ايشان بيهوده تلف شود، شام و ناهار كه مي‌خورديم ايشان تا زماني مي‌نشست كه حديث و رواياتي و نكته مهمي بود همين كه ختم مي‌شد از جا برمي‌خاست و عزم رفتن مي‌كرد. معمولا هم بعد از شام از مدرسه آقاي آخوند به طرف مدرسه آقاي بروجردي كه نزديك صحن بود مي‌آمديم و قبل از رفتن به حجره چند باري دور فلكه اطراف صحن حضرت امير عليه‌الاسلام مي‌چرخيديم ايشان تند هم راه مي‌رفت و من به ناچار مي‌دويدم و باز هم به ايشان نمي‌رسيدم.
 
سرعت عجيبي در حركت و قدم زدن داشتن در همان مسير هم باز توجه به خداوند بود و زيارت بود و عبادت بود و ذكري. اگر هم جمله‌اي و گفت‌وگويي بود باز از وحي بود وقرآن كريم و حديث.

مرحوم مشكيني به رغم بي‌توجهي مطلق به دنيا و زرق و برق آن، بسيار خوش ذوق وهنردوست بود
 
ايشان در عين حال آدم بسيار باذوقي بود جالب اينجاست كه به رغم برخورداري از زهد و تقوا و وارستگي و بي‌توجهي مطلق به دنيا و زرق و برق آن و اجتناب از حتي يك عمل مكروه بسيار خوش ذوق وهنردوست بودند خط بسيار خوبي داشتند و به خط خوب هم علاقه بسيار داشتند يكي از دلايل انس ويژه‌اي كه ايشان به من داشتند. به خاطرخوشنويسي من بود علاقه داشتند كه من مطالبي را برا‌يشان بنويسم گاهي بعضي چيزها را مي‌دادند و من برايشان مي‌نوشتم.

دوستي كه صدايش خوب باشد و براي من نخواند، به من جفا كرده است

فوق‌العاده خوش ذوق بودند صداي خوب را هم خيلي دوست مي‌داشتند و گمان مي‌كردند كه من صداي خوبي دارم هميشه موقعي كه كنار شط كوفه راه مي‌رفتيم مي‌گفتند برايم بخوان. من به دو دليل نمي‌خواندم، يكي اينكه در محضر ايشان شرم داشتم كه بخوانم يكي هم زرنگي مي‌كردم و مي‌گفتم صدايم خيلي خوب نيست كه ايشان تصور كنند دارم تعارف مي‌كنم و به اين ترتيب اين خيال شيرين را براي هميشه حفظ كنم كه ايشان هميشه بگويند بخوان. ايشان مي‌گفتند دوستي كه صدايش خوب باشد و براي من نخواند به من جفا كرده است.
 
حجت الاسلام مرتضي آقاتهراني در تبيين شخصيت مجاهد برجسته مرحوم آيت الله مشكيني به زندگي علمي و اخلاقي ايشان و تبيين شجاعت و در عين حال فروتني وي در قبال مقام ولايت و رهبري مي‌گويد:
 
آقاي مشكيني ويژگي‌هاي خيلي جالبي داشتند، آقاي محمدي گلپايگاني حالات معنوي خوبي را از ايشان نقل مي‌كردند. درس اخلاق آقاي مشكيني خيلي جالب بود. رواياتي كه نقل مي‌كردند شنيدني بود. ايشان كتاب هاي مختلف از جمله كتاب نصايح دارند، هم اخلاق مي گفتند و همه اهل مطالعه بودند. اهل كار بودند و استعدادهاي خاصي داشتند.

تسلط زيباي ايشان در روايات خيلي جالب بود

اولا كه همه چيز حفظشان بود. در نماز جمعه بااينكه طوري حرف مي‌زدند كه همه مي فهميدند اما نقل روايتشان فوق العاده بود. تسلط زيبايي ايشان در روايات خيلي جالب بود.

آقاي مشكيني از دنيا چيزي براي خودش نمي‌خواست

آقاي مشكيني خيلي اهل تواضع بود و از دنيا چيزي براي خودشان نمي‌خواستند فوق العاده ساده‌زيست و ساده پوش بودند و اين موضوع كاملا محسوس بود. اين واقعا هنري است كه برخي از انسان‌ها حتي وقتي در راس امور قرار مي‌گيرند، براي خودشان چيزي نمي‌خواهند.

آيت‌الله مشكيني به نماز آيت الله بهجت مي‌رفت
 
بزرگواراني چون آيت الله خزعلي، آيت الله جوادي آملي و آيت الله مشكيني به نماز آيت الله بهجت مي‌آمدند. آقاي مشكيني هرچه در جيبشان بود در مي‌آوردند كه چيزي پيششان نباشد. خيلي اهل توجه بودند.

در شاگردانشان جامعيت خوبي را مي توان مشاهده كرد

در خطبه‌هايشان اگر دقت كنيد اهل دعوت به تهجد و فردي مبارز و انقلابي بودند. در شاگردانشان جامعيت خوبي را مي توان مشاهده كرد هم در  اصول و فقه و هم در عمل واخلاق انسان‌هاي برجسته‌اي هستند. اين حالت در ايشان هم بسيار ملموس و محسوس بود.

خاطره آقاي مومن از صحبت رهبري درباره آيت‌الله مشكيني

اين را من از آقاي مومن شنيدم كه مي‌گفتند من براي تشييع آقاي مشكيني به قم آمدم وتا سر قبر آمدم قبرهاي داخل حرم خيلي تنگ است و چندطبقه‌اي، كهنه و قديمي هم هست آقاي مشكيني فوق‌العاده لاغر و نحيف و ضعيف شده بود آقاي مومن مي گفتند كسي داخل قبر بود و جنازه را مي گرفت آن بدن لاغر را به سختي وارد قبر كرد و من وقتي چشمم به تنگي قبر افتاد دلم خيلي گرفت و سوخت كه يك آقاي عالم، شكنجه ديده، زحمت كشيده، بزرگوار چنين قبري دارد موقعي كه قبر را بستند و من به تهران برگشتم و رفتم خدمت آقا ايشان از من پرسيدند چه خبر اين واقعه به قدري عميقا روي روح من اثر گذاشته بود، كه خدمت ايشان گفتم: آقا خيلي ناراحت شدم كه چنين قبر تنگي براي آقاي مشكيني در نظر گرفته بودند. آقا فرمودند: چرا اين‌جور فكر مي‌كني شما مي‌دانيد كه روح ملكوتي چگونه به عرش خدا صعود مي‌كند؟ شما تنگي قبر را مي بينيد؟ ملائكه به استقبال ايشان آمدند، رحمت الله عليه.

نامه مرحوم مشكيني به آغاجري نشانه‌اي بارز از ويژگي‌هاي شخصيتي آن عالم بزرگوار است

در نوشته‌اي كه درباره آغاجري نوشتند عين عبارتشان يادم نيست ولي آن هم نشانه‌اي بارزي از ويژگي‌هاي شخصيتي آقاي مشكيني است كه انصافا در هر جايگاهي كه قرار گرفتند صلاحيت حضور در آنجا را داشت.

مشكيني  در دفاع از اصول، لحظه‌اي ترديد به خود راه نداد

در قضيه آقاي شريعتمداري هم با اينكه قبلا با ايشان رفت‌وآمد داشت ولي وقتي آن شرايط پيش آمد لحظه‌اي در دفاع از اصول ترديد به خود راه نداد. من آقاي مشكيني را يك انسان جامع‌الاطراف مي دانم كه گرچه معلم اخلاق و متخلق بود، اما اين امر موجب نمي‌شد كه ايشان از حضور در جامعه خودداري كند بلكه بهتر از همه در صحنه حضور داشت.

مجاهده علما...

گاهي اوقات مي‌بينيم كساني با آقا هم سفره و هم نمك وهم درس هم بوده‌اند و نمي‌توانند رهبري آقا را قبول كنند. ما جاي بچه‌هاي آقا محسوب مي‌شويم، امتحان و آزمايش وقتي سخت است كه طرف سن، رشته و كارش جوري باشد كه جاافتاده و در جامعه مقبوليت داشته باشد و همه چيز را بتواند كنار بگذارد و بگويد دنبال ولي‌فقيه برويد. اين جا مجاهده است اين مجاهده با نفس و مهم‌تر از در جبهه بودن آيت الله مشكيني بود.

جبهه در زمان حضرت امام بود و همه امام را قبول داشتند و شاگردان امام مي‌شدند و فاصله آنها با امام چه از نظر سني و چه از ابعاد ديگر فاصله‌اي جدي بود واگر هم كسي از آقايان مي‌خواست روبه روي امام بايستد كسي قبول نمي‌كرد و شدني نبود. پيداست كه در اينجا نفس خيلي هم به آدم زور نمي‌آورد.

اما وقتي حضرت امام رفتند و قرار شد با حضرت آقا بيعت كنند بعضي ها تأمل كردند و همان تأمل نشان مي‌دهد كه «ارضيتم بالحياه الدنيا من الاخره»؛ آيا شما به حيات دنيا از آخرت راضي‌تريد؟ «مالكم اذا قيل لكم انفروا في‌سبيل‌الله اثاقلتم الي الارض» اين در مورد جنگ بيروني است، اما در مورد دنيا همه همين‌طور است چگونه است كه وقتي مي‌گويد برويد براي جهاد در راه خدا احساس سنگيني مي كنيد نمي توانيد به تهران بياييد و با آقا بيعت كنيد؟

آقاي مشكيني در كدام جهاد پيشرو بودند؟

آقاي مشكيني در اين جهاد الحمدلله پيشرو بودند و بلكه محرك ديگران و چون از نظر سني از ديگران مسن‌تر بودند خط و مشي‌ ايشان براي بقيه الگو مي‌شد. اينها ثواب الگودهي را هم دارند و كساني كه سن و علم و جايگاهشان پايين‌تر است نگاه مي‌كنند ببينند بزرگان چه مي‌گويند و يا چه مي‌كنند و لذا بزرگان بايد بيشتر متوجه باشند؛ چون تنها نيستند و وقتي از راهي مي‌روند، عده‌ زيادي هم ترغيب مي‌شوند كه همان راه را بروند، اگر راه را درست بروند ديگران هم درست مي‌روند و بالعكس     
                                                                                                                                             
 
سخنان آيت الله احمد جنتي از آيت‌الله مشكيني صرفا روايت يك مبارز از همرزم خود نيست، بلكه وقتي از صراحت، فقاهت، اخلاق و ولايت‌مداري آيت‌الله مشكيني مي‌گويد خود نيز در مراتب بالايي از هر يك از اين قله ها قرار دارد. وي مرحوم مشكيني را مصداق آيه شريفه «و عباد الرحمن الذين يمشون علي الارض هونا » مي‌دانند.

آيت الله مشكيني، خيلي عادي، مانند يك طلبه ساده رفت و آمد مي‌كرد

بعضي جاها كمبود زياد داريم عالم و فاضل مجتهد و مرجع زياد داريم اما آن كساني كه داراي اين مضمون‌هاي اخلاقي باشند به نسبت كمتر داريم.
 
آيت الله مشكيني بسيار متواضع بود، يعني اصلا شائبه تكبر در ايشان وجود نداشت، خيلي عادي مانند يك طلبه ساده رفت و آمد مي‌كرد. از مصاديق اين آيه سوره مباركه فرقان بود. كه «وعباد الرحمن الذين يمشون علي الارض هونا» بندگان خداي رحمان كساني هستند كه با آرامش و تواضع بر روي زمين حركت مي‌كنند.

در نشست و برخواست‌ها براي خودش جايگاهي قائل نبود

هنگامي كه در خيابان رفت و آمد مي‌كرد همانند يك طلبه عادي و ساده بود و بيش از اين نبود. در نشست و برخواست‌ها براي خودش جايگاهي قائل نبود و هر جا كه جا بود مي‌نشست.

در برخورد با اشخاص رعايت احترام آنان را مي‌كرد

تواضع مي‌كرد. در برخورد با اشخاص رعايت احترام آنان را مي‌كرد. نسبت به آنان فروتني داشت. خوش اخلاق بود و واقعا از كساني بود كه همنشيني با ايشان لذت داشت.

در عين اينكه فردي متقي و عابد بود خوش برخورد نيز بود

صحبت‌هاي كه مي‌كرد هميشه قرين با اخلاق، تبسم و لبخند بود در عين اينكه فردي متقي وعابد بود خوش برخورد نيز بود يعني از آدم‌هاي خشكه مقدس نبود كه عبوس وچهره‌گرفته باشد طوري كه انسان  وقتي با ايشان صحبت مي‌كند يك لبخند از او نبيند ايشان هم حالت تقوي، بندگي و عبوديت داشت و هم اخلاق خوش، تبسم و خوش برخوردي.

مشكيني از قديمي‌ترين افرادي بود كه در حركت انقلابي امام(ره) مرتب همراه، هم‌گام، همكار و پيشگام بود

خوش قلم بود. قلم زيبا و رواني داشت. از نظر مسائل انقلابي از ياران و دوستان برتر ما در مسائل انقلاب و مسائل ولايي بود. از آن وقتي كه حضرت امام حركت و نهضت انقلابي را شروع كردند ايشان از قديمي‌ترين افرادي بود كه در اين قضيه مرتب همراه، هم‌گام، همكار و پيشگام بود.

مرحوم مشكيني با وجود همه خطرها بيشتر اطلاعيه‌هاي كه جامعه مدرسين مي‌داد را امضا مي‌كرد

ايشان عضو برجسته جامعه مدرسين بودند در جلسات جامعه مرتب شركت كرده و اطلاعيه‌هاي كه جامعه مدرسين مي‌داد ايشان امضا مي‌كرد. چون يك مقداري هم خطر داشت و ممكن بود تحت تعقيب قرار بگيرند بعضي‌هايشان كه اصلا نسبت به انقلاب و نهضت و اين مسائل علاقه‌اي نداشتند بعضي‌هايشان هم داشتند جرئت نداشتند و هميشه كنار مي‌كشيدند، ولي ايشان خيلي راحت هم در جلسات شركت مي‌كرد و هم اطلاعيه‌ها را امضا مي‌كرد، حتي اطلاعيه‌هاي تند و خطرناك.

نه تنها در جلسات جامعه مدرسين شركت مي‌كردند بلكه جلساتي هم در تهران با حضور مرحوم شهيد بهشتي و مرحوم دانش و امثال اينها براي روحانيون مبارز برگزار مي‌شد كه من از قم مي‌آمدم و ايشان هم تشريف مي‌آوردند و در آن جلسات شركت مي‌كردند.
 
خاطره آيت‌الله جنتي از  دستگيري توسط ساواك به همراه آيت الله مشكيني

خاطرم هست در يكي از جلسات با شهيد بهشتي راجع ‌به حزب جمهوري اسلامي صحبت شد ايشان درمقامي بودند كه اين حزب را تشكيل دهند و در فكر و اساسانامه اين حزب بودند. در ان جلسه نوشته‌اي به عنوان اساسانامه تنظيم شد، كه يك نسخه را من گرفتم و در جيبم گذاشتم و با آقاي مشكيني از جلسه خارج شديم. در راه كه برمي‌گشتيم پليس ما را دستگير كرد و به كلانتري برد. ما سابقه‌اي نداشتيم و آنها ما را حدسي دستگير كردند، يعني حدس مي‌زدند كه ما در جرياناتي هستيم و كارهاي مي‌خواهيم بكنيم.

اساسنامه‌ درجيب من بود، من هم ديديم كه اگر اينها اساسنامه را ببينند و بگيرند كار ما مشكل خواهد شد من هم زماني كه مأموران مشغول كار خود بودند اساسانامه را از جيب خود در آوردم و پشت صندلي انداختم تا ديگر در جيب من نباشد. آنها هم چند سوال و جواب از ما كردند و گذاشتند ما برويم خلاصه به خير گذشت و مشكل و گرفتاري براي ما پيش نيامد.

سه روز همراه با آيت الله مشكيني در بازداشتگاه ساواك

يك خاطره ديگري هم در قم با ايشان داشتيم يك دفعه مأموران آمدند و من و ايشان را دستگير كردند و به يكي از كلانتري‌هاي قم بردند. ما سه روزي در آنجا در خدمتشان بوديم و چيزي كه زياد آنجا از ايشان ديديم اين بود كه قرآن زياد مي‌خواندند و با قرآن مأنوس بودند. دلداده قرآن بودند.

آن چيزي كه براي من خيلي جالب بود روحيه تقوي ايشان بود. واقعا از كساني بودند كه به حق و به درستي انسان مي‌توانست ايشان را جزو متقين به حساب بياورد. شاگرداني هم كه تربيت مي‌كردند خود به خود با اخلاق مي‌شدند. استاد وقتي با اخلاق باشد شاگر خودبه خود اخلاقي مي‌شود.

اولين برخورد آيت الله مشكيني و آيت الله جنتي

خيلي وقت‌ها برنامه‌هاي سخنراني در جلساتي كه عمدتا طلاب بودند هم داشتند و اسمش را مي‌گذاشتند درس اخلاق. براي تهذيب و تزكيه اخلاق از ايشان دعوت مي‌كردند من اولين بار كه ايشان را ديدم و شناختم در جلسه‌اي در يكي از ايوان‌هاي طبقه فوقاني مدرسه فيضيه قم بود، كه جلسه‌اي با طلبه‌ها برگزار شده بود كه از ايشان به عنوان سخنران دعوت كرده بودند.

همه ايشان را قبول داشتند

حسن قضيه اين‌طور بود كه ايشان براثر آن اخلاقي كه داشتند با ديگران با خشونت برخورد نمي‌كردند و هميشه با نرمي صحبت مي‌كردند. همه ايشان را قبول داشتند. در جلسات مختلفي كه حضور داشتند همه از ايشان مي خواستند موعظه كنند و ايشان موعظه مي‌كردند و خوب بود.

در بعضي جلسات با اشاره مقام معظم رهبري، مرحوم مشكيني موعظه مي‌كردند
 
حتي در بعضي از جلساتي كه با مقام معظم رهبري در خدمت ايشان داشتيم آقا به آيت الله مشكيني اشاره مي‌كردند و مرحوم مشكيني هم قرآن و روايت مي‌خواندند و موعظه مي‌كردند حديث هم زياد حفظ بودند و حافظه قوي داشتند و خيلي مسائل را ازاحاديث مي‌خواندند.

ايشان واقعا صبور بودند

ايشان واقعا صبور بودند در مدتي كه در بيمارستان بودند از ايشان اظهار بي صبري، جزع ‌و فزع و ناله ديده نمي‌شد. بسيار آرام بودند و وقتي به ملاقات ايشان مي‌رفتم و صحبت مي‌كردند خيلي شكيبا بودند. رحلت و مرگ ايشان واقعا براي من مصيبتي جدي بود. وقتي ايشان را در تابوت گذاشتند و مي خواستند براي دفن ببرند من در كنار بدن مطهرشان بودم وهرچه خواستم گريه خودم را كنترل كنم نمي‌توانستم. خيلي براي من سخت بود مصيبت بزرگي بود .البته انالله و انا اليه راجعون.
 
برخي از اطلاعيه‌هاي جامعه مدرسين سرنوشت ساز بود

در قضيه مرجعيت امام آيت الله مشكيني يكسري از علماي ديگر و من جزو كساني بوديم كه آن اعلاميه مشهور مرجعيت را پس از فوت آيت الله حكيم امضا كرديم. آن اعلاميه، اعلاميه‌ تعيين كننده‌اي بود. برخي از اطلاعيه‌هاي جامعه مدرسين و از اين قبيل اطلاعيه‌ها سرنوشت ساز بود. آن موقع اين احتمال وجود داشت كه بخواهند امام را شهيد كنند و حتما بايد معلوم مي‌شد كه ايشان مرجع تقليد، عادل و مجتهد هستند تا از اين جهت مصونيتي پيدا كنند. تا از نظر قانوني نتوانند ايشان را به قتل محكوم كنند. بله در آن اطلاعيه امضا ايشان، من و هفت نفر ديگر هم بود اين هم از يادگارها و آثار ايشان است.

تواضع و فروتني آيت الله مشكيني در برابر مقام معظم رهبري و علاقه و ارادت وي به ايشان

يكي از چيزهايي كه بين كساني كه هم قد و هم سطح علمي هستند وجود دارد اين است كه بعضي كه برتر مي‌شوند ديگران مي‌گويند او هم درس و هم سطح من بوده و من قبولش ندارم. مقام معظم رهبري در قديم از زمان طلبگيشان در مشهد و قم دوستان زيادي داشتند. اينها با هم بودند و همديگر را مي‌شناختند. يك دفعه آقا رشد كردند و مقامات بالايي دريافت كردند. بعضي‌ها تقريبا يك حالت رشك‌گونه‌اي داشتند. برايشان سخت بود قبول كنند با كسي كه همنشين بودند و رفت و آمد داشتند و همسان يكديگر بودند حالا برتر است و بايد در برابر ايشان كوچكي كنند و اين حالت در آيت الله مشكيني نبود همان حالت تواضع و فروتني كه گفته شد در برابر مقام معظم رهبري هم داشتند علاقه و ارادت هم به ايشان داشتند.
 
ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار