کد خبر:۲۱۰۲۰۸
ششمين همايش به سوي راهبردهاي قرآني تعليم و تربيت-2
میرباقری: فرآیند تولید علم حقیقی چگونه است؟/ باید افرادی تربیت کرد که براساس شبکه ولایی باشد/ سّرّ علم در چیست؟
رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم با بیان اینکه تربیت باید شبکهای باشد گفت: باید افرادی تربیت کرد که براساس شبکه ولایی باشد یعنی ...
به گزارش خبرنگار دين و انديشه «خبرگزاري دانشجو»، حجتالاسلام مهدی میرباقری در ادامه ششمين همايش بهسوي راهبردهاي قرآني تعليم و تربيت که به همت موسسه قرآن و عترت صابره(س) در كانون فرهنگي مفتح برگزار شد به فرآیند تولید علم حقیقی پرداخت.
فرآیند تولید علم حقیقی چگونه است؟
اینجا بحث در مبدأ علم نیست؛ بحث مبدأ علم را در مباحث معرفتشناسی گفتیم که مبدأ علم از عالم بالاست «الله نوالسموات و الارض» مابقی ظلمات است و جهل. غایت علم چیست؟ علم نوری است برای تقرب و برای هدایت انسان به سوی قرب؛ این علم هم از محضر حضرت حق تنزل میکند و به ساحت نبوی(ص) و اهل بیت ایشان و بعد تنزل در عالم پیدا میکند، لذا ما نه منبع معرفتی مستقل از وحی داریم و نه قوای مستقل از نبی اکرم (ص).
حس ما، عقل ما، شهود ما باید تحت ولایت نبی اکرم و معلم حقیقی عالم قرار بگیرد تا به علم برسد. علم موازی نداریم، طبقه مرجع موازی هم نداریم؛ علم به نبی اکرم میرسد و از آن طریق به مردم میرسد.
آیا ریاضیات هم همینطور است؟ بله اگر ریاضی برای تقرب مورد نیاز است استفاده میشود ولی نیازی نیست خیر. این دستگاههای ریاضیات کنونی چطور؟
بله کاری از این دستگاهها برمیآید؛ محاسبات دقیق نظری هستند، مبتنی بر دستگاههای خاص هستند که کارآمدی خاصی دارند ولی در نگاه ما وجه غالبش بستر ظلمات شیطان است.
بنابراین در این نگاه علم مستقل از وحی به عنوان مجرای موازی با وحی بیمعنا است؛ علم معطوف به پرستش است و علم حقیقی به انبیاء اعطا شده است.
البته قصد نداریم نعل وارونه بزنیم که چون علم را انبیاء آوردهاند؛ پس علم غرب هم مال انبیاء است نه برعکس میگوییم آنچه در دستورات انبیاءنیامده است، علم نیست و جهل است.
تعلیم کار خدا است «الرحمن علم القرآن» معلم کیست؟ «یعملهم و یزکهم»؛ تعلیم کار انبیاء است پس افرادی که الان درس میدهند یا فیلسوفند چه میشود؟ فیلسوف و معلم اگر ذیل مسیر انبیاء حرکت کردند معلماند وگرنه معلم نیستند.
در این نگاه هیچ منبعی موازی وحی نداریم و تنها منبع معرفتی وحی است. عقل و شهود و حس انسان باید تحت هدایت وحی قرار گیرد تا به علم برسد در این صورت زبان جامعه، زبان قرآن میشود. منظور این نیست که مانند فضه (س) هر چه میگویند با قرآن جواب داده شود بلکه باید آهنگ گفتهها کلام وحی باشد.
شروع و آغاز علم کجاست؟
زبان قرآن و وحی، زبان محوری است و سایر حوزههای ادبیات، ادبیات تابع میشود و تعلیم هم قواعد خاص خود را پیدا میکند. به او میگویند به مقام اشتغال به امر ربّ، نفی تدبیر خود و به مقام انفاق و صبر برس؛ پا به وادی تقوا بگذار که اینجا آغاز و شروع علم است (مطابق حدیث عنوان بصری)
تعلیم و تعلم یک منطق دیگری پیدا میکند، اینگونه نیست که فقط یک سری مهارتها فرابگیرید و هوشمندی و ذکاوت انسانها را بالا ببرید. بلکه بیش از اینهاست.
تعلیم از حضرت حق شروع میشود، به انبیاء و اوصیاء میرسد بعد هم به مومنان به اندازه ظرفیتشان میرسد. علم آن است که از قوای عقل خدای متعال شروع میشود و به نبی اکرم داده میشود.
پس هم علم عوض میشود، هم معنای تعلیم و تعلم عوض میشود و هم فرآیند تعلیم و تعلم تغییر میکند. البته این به معنای انکار تجربه و شهود و عقل نیست بلکه یعنی شهود و عقل و تجربه ذیل وحی تعریف میشود نه اینکه به عنوان یک منبع موازی باشند.
تربیت در نظام تعلیم معطوف به توسعه
در تربیت هم همینطور است؛ گاهی تربیت معطوف به توسعه است و میخواهد انسان متناسب با اهداف توسعه تربیت کند. حتی تربیت را تا مرز مهندسی هم پیش میبرد و میگوید چطور شما در علم متالوژی سفارش قطعه میدهید، اینجا هم بگویید چه آدمی میخواهید ما همان آدم را تولید میکنیم.
در این تربیت، اخلاق به تبع تکامل تکنولوژی تعریف میشود؛ اخلاق کریمه عبارتند از عاطفه متناسب با رشد تکنولوژی. عاطفهای که به رشد تکنولوژی و رشد سرمایهداری ختم نشود، عاطفه بالغ نیست و ناقص است.
عفت نیست، بیعفتی است و عفت متناسب با رشد تکنولوژی است که حاصل آن توسعه ابتحاجات مادی است.
عفتی که در جامعه شما است اخلاق کریمه نیست بلکه یک خلق غیرکریمه مربوط به دوران گذشته است.
در اینجا اخلاق به تبع توسعه تعریف میشود؛ تکامل اخلاق به تبع تکامل تکنولوژی تعریف میشود و اخلاق مطلوب، اخلاق کریمه انسان نیست.
غایت تربیت را انسانی میداند که دارای فکر، اخلاق است و اهداف توسعه را تأمین کند تا جامعه به بهرهوری بیشتری برسد.
در این نگاه اخلاق کریمه به خلقیات و عواطف متناسب با اهداف توسعه تکنولوژی و توسعه رفاه تعریف میشود.
اگر بگویی حجاب خوب است یا نه؟ میگویند در کدام جامعه؟ در جامعه توسعه یافته حجاب خوب نیست. خانواده در مفهوم مذهبی با عواطف و روابط خانوادگی خوب است یا نه؟ میگویند نه؛ این تعریف خانواده برای جامعه کشاورزی بود، دوره پیچیدگی صنعت باید جامعه سلولی باشد. جشن و سرور چطور؟ میگویند نه؛ باید جشن به سبک کارناوال باشد.
تربیت در نظام تعلیم التقاطی
یک نگاه دیگر که نگاه انتقادی در تربیت است میگوید اخلاق به اعتدال قوا تعریف میشود؛ (اخلاق فردی تعریف میشود نه مربوط به جامعه). قوه عاقله بر قوه وهم و شهوت غلبه میکند و این اخلاق معتدل میشود. لذا تربیت یعنی انسانی که دارای مهارتهای خاص، دانش خاص است و دارای اخلاق مخصوص است و عقل و فکرش به کیفیت خاصی و بر محور اعتدال قوا و حاکمیت بر عاقله پرورش پیدا کرده است.
مربوط به تربیت فرد نیست یعنی تربیت فرد را هم معطوف به اعتدال قوا و اعتدال را هم به حاکمیت قوای عاقله و عدالت را به حاکمیت ولایت حقه تعریف نمیکند و امام مظهر تام عدل نمیداند. عدالت را ظهور کلمه تامه الهی نیداند.
تربیت در نظام تعلیم معطوف به پرستش
نگاه سوم تربیت معطوف به قرب است و انسان تربیت شده انسانی است که به مقام سجده تامّ رسیده باشد. تربیت یعنی انسانی متناسب با پرستش تربیت کردن. بنابراین تریبت یعنی هماهنگی همه قوای انسان و فعال شدن همه قوای انسان به شکل هماهنگ در بستر قرب و سجود تام.
در این نگاه اخلاق کریمه اگر در 3 سطح بخواهیم تعریف کنیم و ظاهر و باطن و سرّ درنظر بگیریم؛ ظاهر آن صفات روحی چون شجاعت، صبر، زهد، یقین، توکل است و باطن آن تولی به ولی حق و تبری تام از اولیاء طاغوت است و سر آن سجود است.
نکته دوم؛ حقیقت تربیت در قدم اول فعل الهی است؛ حقیقت هدایت فعل او است و اول کسی که او تربیت کرده است نبی اکرم (ص) است. همانطور که در تعلیم گفتیم علم خدای متعال به نبی اکرم رسیده است. مابقی به اندازه ای که تبعیت و شاگردی کنند به علم میرسند.
ظاهر اخلاق صفات حمیده است ولی این جز با تولی به نبی اکرم(ص) و تبری از دشمنان و اولیاء طاغوت و شیاطین حاصل نمیشود و سرّ آن هم سجود است؛ سجده تبدیل میشود به صفات ظاهری چون توکل و یقین. نورانیت قلب در سایه توجه به حضرت حق است.
مراتبی که برای اخلاق گفته شد اصلش برای نبی اکرم است؛ ایشان هم در مقام سجده تام بود و هم تولی به ولایت الهی و هم متخلق به اخلاق کریمه ای است که در حدیث عقل و جهل آورده شده است. دیگران هیچ گاه مستقل از او نمیتوانند سجده کنند؛ یعنی تولی به او طریق سجده است. اگر سجده باطن اخلاق کریمه است، آدم صاحب خلق یعنی عبد مطلق؛ به همان میزان که انسان از عبودیت خارج شود به صفات رذیله در او بروز میکند.
تربیت جزیرهای نیست و اصل آن برای نبی اکرم است
یعنی طریق رسیدن به سجده تام، ولایت نبی اکرم است. مربی کل اوست و کسی تربیت نمیشود مگر در شعاع ولایت رسولالله. معنی حجه الله بر همه عوالم هم همین است.
تربیت جزیرهای نیست و اصل آن برای نبی اکرم است «ان الله وتر یحب علی وتر» . البته کیفیت تربیت بحث دیگری است که یکی بحث عاشورا است که ارتقاء درک تاریخی بشر حاصل شده است و یکی ابتلای تبی اکرم است یعنی تربیت فقط به حرف زدن نیست.
در حقیقت یک نفر مربّا است و یک نفر مربّی است و مستقل از او هم تربیت نداریم. به اندازهای که مربای او هستند مربی می شوند.
صفات رذیله هم د رعالم جزیره ای نیست، یک ابلیس داریم که محور است و بقیه به اندازه ای که از آستان ولایت الهی جدا میشوند در دایره شیطان قرار میگیرند. به یک معنا آن سمت هم تربیت است ولی تربیت شیطانی.
اگر تربیت را به معنای حقیقی آن بگیرید فقط برای نبی اکرم است اما اگر به معنای اعم بگیرید دو دستگاه تربیت داریم. تعلیم هم همین است اگر به معنای علم و نور بگیرید فقط نزد نبی اکرم است ولی اگر اعم از القای نور بگیرید کار شیطان میشود.
یعنی دو دستگاه تعلیم و تربیت داریم. به یک معنا هم یک دستگاه داریم البته تعلیم نیست «تجهید» است، تربیت نیست «اضلال» است.
تربیت باید شبکهای شود
لذا صفات کریمه یک شجره و شبکه است که اصل این شجره نبی اکرم است؛ «شجره طیبه» و مومنین برگهای این درختاند. یعنی تربیت شبکه ای بر محور نبی اکرم است
حالا اگر اینجوری تربیت کردیم مراحل بعدی چیست؟ چه گامهایی باید طی شود تا به علوم تربیتی تبدیل شود؟ این زنجیره چطور تمام میشود؟ میتوان مبانی را اینجا تولید کنیم با ادبیات انضمامی و نماز شبمان را بخوانیم، با نهج البلاغه و اقبال و ... مأنوس باشیم ولی وقتی پشت میز وزارت اقتصاد نشستیم کتاب اقتصاد «کینز» را جلوی خود بگذاریم! این در نگرش دوم است که دو حوزه داریم و دو دستگاه تربیت داریم؛ تربیت حوزه خصوصی است که کار انبیاء است و تربیت انسان اجتماعی کار دانشگاه است.
نگاهی که میگویند است یک دستگاه بیشتر نداریم، معتقد باید جای کتاب کینز کتاب دیکری بیاید و جای روانشناسی فروید کتاب دیگری بیاید.
چطور میتوان افرادی تربیت کرد که شبکهشان شبکه ولایی باشد؟
چطور میتوان افرادی تربیت کرد که شبکهشان شبکه ولایی باشد یعنی تولی و تبری را قبول داشته باشند تا در ظرف خود حامل هدایت، حامل تربیت و حامل علم شوند (امرنا صعبٌ مستعصب). این انسان معلم و مربی میشود.
چطور میتوان این شبکه را همه جا برد؟ دستگاه موازی هم تعریف نکنیم لایههای موازی هم تعریف نکنیم. یعنی عمق و ظاهر مال انبیاء شود. ریشه کلمه طیبه همه جا نبی اکرم است. اینکه این شبکه چطور باشد همان جامعهپردازی میشود؛ تربیت اجتماعی میشود.
معنی واقعی جهاد چیست؟
جهاد اصغر و اکبر برای این است که مملکت ظاهر و باطن انسان برای نبی اکرم فتح شود، در این صورت دو تربیت داریم عده ایکه شیطان جنود خود را بر آنها مسلط کرده و عده ای هم سخنگوی امیرالمومنین است و میشود مالک اشتر
بستر تربیت هم درگیری و جنگ تام است و معنی جهاد همین است؛ شیطان میخواهد مملکت ما را برای خود فتح کند و حضرت هم میخواهد همه قلوب را برای خود فتح کند.
همه جهاد اکبر در این است که ما مملکت و اراده خود را برای نبی اکرم فتح کنیم که در این صورت قوای حضرت در آن جاری میشود تعلیم و تربیت واقع میشود.
نور منظومه شمسی مال خورشید است و یک خورشید هم بیشتر در این عالم نداریم یعنی جزیرهای نیست. فلان فرد 60 سال ریاضت کشیده؛ شیطان 6000 سال ریاضت کشیده است!
سجده بر امیرالمومنین نکرد، لذا یا از قوای عقل میشود یا جهل؛ ابلیس بر او غالب میشود و با قوای ابلیس زندگی میکند یعنی شیطان دارد او را اداره میکند و میشود چشم شیطان، ید شیطان و ...
حقیقت تربیت کار خدای متعال است از بستر نبی اکرم که انسان راهم در سرّش، هم ظاهر هم باطن هم در صفات، هم علمش، هم در مهارتها در همه حوزهها وارد شده است.
نبی اکرم کجا را رها کرده است که به دست فلاسفه یا عرفا بدهیم؟
البته اگر عارف، عارفی است که خود تحت ولایت نبی اکرم است خود میشود حامل ولایت و او دیگر مستقل نیست. و دستگاه موازی نیست.
اگر دستگاه عرفان، دستگاه فلسفه دستگاه علم، دستگاه پرورش شعاع نبی اکرم شد ادامه اوست و مخلص همگی هم هستیم اگر نبود کجا را رها کرده که ما دست دانشمند و فیلسوف و ... بدهیم!!
عصر ظهور عصر تجلی اخلاق ولایی و علم ولایی است؛ یعنی مردم هم در علم و هم در اخلاق تبعیت علم نبی و امام میکنند. یعنی هر آدمی اخلاق و علمش شبیه امام زمان شده است مانند او میاندیشد و عالمی که مسخر ماست تجلی تربیت امام میشود.
در این صورت این زمین دیگر آن زمین نیست؛ این زمین زنده است. زمانی که آدم ها مرده بودند زمین هم مرده بود ولی الان زمین زنده است.
اگر دنبال تربیت هستید باید دید چطور میشود ولایت نبی اکرم را پیاده کرد؟
فیزیک نیز همین است یا مورد نیاز نیست و اگر نیاز است باید علم نبی اکرم در آن سینه باشد.
عده ای که میگویند خدا به ما عقل داده باید دقت کرد که این همان مسیر شیطان است که میگفت من از آتشم و خدا به من از آتش داده است. خدا به ما عقل داده است که بگوییم ما در عرض نبی اکرم جهان را میفهمیم! حس داده که بگوییم ما در عرض نبی اکرم جهان را می فهمیم! اینها را به تو داده که در خدمت نبی اکرم قرار بگیرد و حامل نور شود.
در تربیت هم خود ما باید حامل علم و ولایت شویم و هم حامل ولایت را تربیت کنیم. این را چطور باید به معادله اجتماعی تبدیل کنیم. غرب میخواهد انسان توسعه تربیت کند و معادلهاش را هم پیدا کرده که چطوری آفراد را تحریک کن و چطوری او را حریص کن و چطوری حسد و حرص را به انگیزه تبدیل کن و از آن توسعه حاصل شود.
سّرّ علم در چیست؟
فرآیند تولید علم حقیقی چگونه است؟
اینجا بحث در مبدأ علم نیست؛ بحث مبدأ علم را در مباحث معرفتشناسی گفتیم که مبدأ علم از عالم بالاست «الله نوالسموات و الارض» مابقی ظلمات است و جهل. غایت علم چیست؟ علم نوری است برای تقرب و برای هدایت انسان به سوی قرب؛ این علم هم از محضر حضرت حق تنزل میکند و به ساحت نبوی(ص) و اهل بیت ایشان و بعد تنزل در عالم پیدا میکند، لذا ما نه منبع معرفتی مستقل از وحی داریم و نه قوای مستقل از نبی اکرم (ص).
حس ما، عقل ما، شهود ما باید تحت ولایت نبی اکرم و معلم حقیقی عالم قرار بگیرد تا به علم برسد. علم موازی نداریم، طبقه مرجع موازی هم نداریم؛ علم به نبی اکرم میرسد و از آن طریق به مردم میرسد.
آیا ریاضیات هم همینطور است؟ بله اگر ریاضی برای تقرب مورد نیاز است استفاده میشود ولی نیازی نیست خیر. این دستگاههای ریاضیات کنونی چطور؟
بله کاری از این دستگاهها برمیآید؛ محاسبات دقیق نظری هستند، مبتنی بر دستگاههای خاص هستند که کارآمدی خاصی دارند ولی در نگاه ما وجه غالبش بستر ظلمات شیطان است.
بنابراین در این نگاه علم مستقل از وحی به عنوان مجرای موازی با وحی بیمعنا است؛ علم معطوف به پرستش است و علم حقیقی به انبیاء اعطا شده است.
البته قصد نداریم نعل وارونه بزنیم که چون علم را انبیاء آوردهاند؛ پس علم غرب هم مال انبیاء است نه برعکس میگوییم آنچه در دستورات انبیاءنیامده است، علم نیست و جهل است.
تعلیم کار خدا است «الرحمن علم القرآن» معلم کیست؟ «یعملهم و یزکهم»؛ تعلیم کار انبیاء است پس افرادی که الان درس میدهند یا فیلسوفند چه میشود؟ فیلسوف و معلم اگر ذیل مسیر انبیاء حرکت کردند معلماند وگرنه معلم نیستند.
در این نگاه هیچ منبعی موازی وحی نداریم و تنها منبع معرفتی وحی است. عقل و شهود و حس انسان باید تحت هدایت وحی قرار گیرد تا به علم برسد در این صورت زبان جامعه، زبان قرآن میشود. منظور این نیست که مانند فضه (س) هر چه میگویند با قرآن جواب داده شود بلکه باید آهنگ گفتهها کلام وحی باشد.
شروع و آغاز علم کجاست؟
زبان قرآن و وحی، زبان محوری است و سایر حوزههای ادبیات، ادبیات تابع میشود و تعلیم هم قواعد خاص خود را پیدا میکند. به او میگویند به مقام اشتغال به امر ربّ، نفی تدبیر خود و به مقام انفاق و صبر برس؛ پا به وادی تقوا بگذار که اینجا آغاز و شروع علم است (مطابق حدیث عنوان بصری)
تعلیم و تعلم یک منطق دیگری پیدا میکند، اینگونه نیست که فقط یک سری مهارتها فرابگیرید و هوشمندی و ذکاوت انسانها را بالا ببرید. بلکه بیش از اینهاست.
تعلیم از حضرت حق شروع میشود، به انبیاء و اوصیاء میرسد بعد هم به مومنان به اندازه ظرفیتشان میرسد. علم آن است که از قوای عقل خدای متعال شروع میشود و به نبی اکرم داده میشود.
پس هم علم عوض میشود، هم معنای تعلیم و تعلم عوض میشود و هم فرآیند تعلیم و تعلم تغییر میکند. البته این به معنای انکار تجربه و شهود و عقل نیست بلکه یعنی شهود و عقل و تجربه ذیل وحی تعریف میشود نه اینکه به عنوان یک منبع موازی باشند.
تربیت در نظام تعلیم معطوف به توسعه
در تربیت هم همینطور است؛ گاهی تربیت معطوف به توسعه است و میخواهد انسان متناسب با اهداف توسعه تربیت کند. حتی تربیت را تا مرز مهندسی هم پیش میبرد و میگوید چطور شما در علم متالوژی سفارش قطعه میدهید، اینجا هم بگویید چه آدمی میخواهید ما همان آدم را تولید میکنیم.
در این تربیت، اخلاق به تبع تکامل تکنولوژی تعریف میشود؛ اخلاق کریمه عبارتند از عاطفه متناسب با رشد تکنولوژی. عاطفهای که به رشد تکنولوژی و رشد سرمایهداری ختم نشود، عاطفه بالغ نیست و ناقص است.
عفت نیست، بیعفتی است و عفت متناسب با رشد تکنولوژی است که حاصل آن توسعه ابتحاجات مادی است.
عفتی که در جامعه شما است اخلاق کریمه نیست بلکه یک خلق غیرکریمه مربوط به دوران گذشته است.
در اینجا اخلاق به تبع توسعه تعریف میشود؛ تکامل اخلاق به تبع تکامل تکنولوژی تعریف میشود و اخلاق مطلوب، اخلاق کریمه انسان نیست.
غایت تربیت را انسانی میداند که دارای فکر، اخلاق است و اهداف توسعه را تأمین کند تا جامعه به بهرهوری بیشتری برسد.
در این نگاه اخلاق کریمه به خلقیات و عواطف متناسب با اهداف توسعه تکنولوژی و توسعه رفاه تعریف میشود.
اگر بگویی حجاب خوب است یا نه؟ میگویند در کدام جامعه؟ در جامعه توسعه یافته حجاب خوب نیست. خانواده در مفهوم مذهبی با عواطف و روابط خانوادگی خوب است یا نه؟ میگویند نه؛ این تعریف خانواده برای جامعه کشاورزی بود، دوره پیچیدگی صنعت باید جامعه سلولی باشد. جشن و سرور چطور؟ میگویند نه؛ باید جشن به سبک کارناوال باشد.
تربیت در نظام تعلیم التقاطی
یک نگاه دیگر که نگاه انتقادی در تربیت است میگوید اخلاق به اعتدال قوا تعریف میشود؛ (اخلاق فردی تعریف میشود نه مربوط به جامعه). قوه عاقله بر قوه وهم و شهوت غلبه میکند و این اخلاق معتدل میشود. لذا تربیت یعنی انسانی که دارای مهارتهای خاص، دانش خاص است و دارای اخلاق مخصوص است و عقل و فکرش به کیفیت خاصی و بر محور اعتدال قوا و حاکمیت بر عاقله پرورش پیدا کرده است.
مربوط به تربیت فرد نیست یعنی تربیت فرد را هم معطوف به اعتدال قوا و اعتدال را هم به حاکمیت قوای عاقله و عدالت را به حاکمیت ولایت حقه تعریف نمیکند و امام مظهر تام عدل نمیداند. عدالت را ظهور کلمه تامه الهی نیداند.
تربیت در نظام تعلیم معطوف به پرستش
نگاه سوم تربیت معطوف به قرب است و انسان تربیت شده انسانی است که به مقام سجده تامّ رسیده باشد. تربیت یعنی انسانی متناسب با پرستش تربیت کردن. بنابراین تریبت یعنی هماهنگی همه قوای انسان و فعال شدن همه قوای انسان به شکل هماهنگ در بستر قرب و سجود تام.
در این نگاه اخلاق کریمه اگر در 3 سطح بخواهیم تعریف کنیم و ظاهر و باطن و سرّ درنظر بگیریم؛ ظاهر آن صفات روحی چون شجاعت، صبر، زهد، یقین، توکل است و باطن آن تولی به ولی حق و تبری تام از اولیاء طاغوت است و سر آن سجود است.
نکته دوم؛ حقیقت تربیت در قدم اول فعل الهی است؛ حقیقت هدایت فعل او است و اول کسی که او تربیت کرده است نبی اکرم (ص) است. همانطور که در تعلیم گفتیم علم خدای متعال به نبی اکرم رسیده است. مابقی به اندازه ای که تبعیت و شاگردی کنند به علم میرسند.
ظاهر اخلاق صفات حمیده است ولی این جز با تولی به نبی اکرم(ص) و تبری از دشمنان و اولیاء طاغوت و شیاطین حاصل نمیشود و سرّ آن هم سجود است؛ سجده تبدیل میشود به صفات ظاهری چون توکل و یقین. نورانیت قلب در سایه توجه به حضرت حق است.
مراتبی که برای اخلاق گفته شد اصلش برای نبی اکرم است؛ ایشان هم در مقام سجده تام بود و هم تولی به ولایت الهی و هم متخلق به اخلاق کریمه ای است که در حدیث عقل و جهل آورده شده است. دیگران هیچ گاه مستقل از او نمیتوانند سجده کنند؛ یعنی تولی به او طریق سجده است. اگر سجده باطن اخلاق کریمه است، آدم صاحب خلق یعنی عبد مطلق؛ به همان میزان که انسان از عبودیت خارج شود به صفات رذیله در او بروز میکند.
تربیت جزیرهای نیست و اصل آن برای نبی اکرم است
یعنی طریق رسیدن به سجده تام، ولایت نبی اکرم است. مربی کل اوست و کسی تربیت نمیشود مگر در شعاع ولایت رسولالله. معنی حجه الله بر همه عوالم هم همین است.
تربیت جزیرهای نیست و اصل آن برای نبی اکرم است «ان الله وتر یحب علی وتر» . البته کیفیت تربیت بحث دیگری است که یکی بحث عاشورا است که ارتقاء درک تاریخی بشر حاصل شده است و یکی ابتلای تبی اکرم است یعنی تربیت فقط به حرف زدن نیست.
در حقیقت یک نفر مربّا است و یک نفر مربّی است و مستقل از او هم تربیت نداریم. به اندازهای که مربای او هستند مربی می شوند.
صفات رذیله هم د رعالم جزیره ای نیست، یک ابلیس داریم که محور است و بقیه به اندازه ای که از آستان ولایت الهی جدا میشوند در دایره شیطان قرار میگیرند. به یک معنا آن سمت هم تربیت است ولی تربیت شیطانی.
اگر تربیت را به معنای حقیقی آن بگیرید فقط برای نبی اکرم است اما اگر به معنای اعم بگیرید دو دستگاه تربیت داریم. تعلیم هم همین است اگر به معنای علم و نور بگیرید فقط نزد نبی اکرم است ولی اگر اعم از القای نور بگیرید کار شیطان میشود.
یعنی دو دستگاه تعلیم و تربیت داریم. به یک معنا هم یک دستگاه داریم البته تعلیم نیست «تجهید» است، تربیت نیست «اضلال» است.
تربیت باید شبکهای شود
لذا صفات کریمه یک شجره و شبکه است که اصل این شجره نبی اکرم است؛ «شجره طیبه» و مومنین برگهای این درختاند. یعنی تربیت شبکه ای بر محور نبی اکرم است
حالا اگر اینجوری تربیت کردیم مراحل بعدی چیست؟ چه گامهایی باید طی شود تا به علوم تربیتی تبدیل شود؟ این زنجیره چطور تمام میشود؟ میتوان مبانی را اینجا تولید کنیم با ادبیات انضمامی و نماز شبمان را بخوانیم، با نهج البلاغه و اقبال و ... مأنوس باشیم ولی وقتی پشت میز وزارت اقتصاد نشستیم کتاب اقتصاد «کینز» را جلوی خود بگذاریم! این در نگرش دوم است که دو حوزه داریم و دو دستگاه تربیت داریم؛ تربیت حوزه خصوصی است که کار انبیاء است و تربیت انسان اجتماعی کار دانشگاه است.
نگاهی که میگویند است یک دستگاه بیشتر نداریم، معتقد باید جای کتاب کینز کتاب دیکری بیاید و جای روانشناسی فروید کتاب دیگری بیاید.
چطور میتوان افرادی تربیت کرد که شبکهشان شبکه ولایی باشد؟
چطور میتوان افرادی تربیت کرد که شبکهشان شبکه ولایی باشد یعنی تولی و تبری را قبول داشته باشند تا در ظرف خود حامل هدایت، حامل تربیت و حامل علم شوند (امرنا صعبٌ مستعصب). این انسان معلم و مربی میشود.
چطور میتوان این شبکه را همه جا برد؟ دستگاه موازی هم تعریف نکنیم لایههای موازی هم تعریف نکنیم. یعنی عمق و ظاهر مال انبیاء شود. ریشه کلمه طیبه همه جا نبی اکرم است. اینکه این شبکه چطور باشد همان جامعهپردازی میشود؛ تربیت اجتماعی میشود.
معنی واقعی جهاد چیست؟
جهاد اصغر و اکبر برای این است که مملکت ظاهر و باطن انسان برای نبی اکرم فتح شود، در این صورت دو تربیت داریم عده ایکه شیطان جنود خود را بر آنها مسلط کرده و عده ای هم سخنگوی امیرالمومنین است و میشود مالک اشتر
بستر تربیت هم درگیری و جنگ تام است و معنی جهاد همین است؛ شیطان میخواهد مملکت ما را برای خود فتح کند و حضرت هم میخواهد همه قلوب را برای خود فتح کند.
همه جهاد اکبر در این است که ما مملکت و اراده خود را برای نبی اکرم فتح کنیم که در این صورت قوای حضرت در آن جاری میشود تعلیم و تربیت واقع میشود.
نور منظومه شمسی مال خورشید است و یک خورشید هم بیشتر در این عالم نداریم یعنی جزیرهای نیست. فلان فرد 60 سال ریاضت کشیده؛ شیطان 6000 سال ریاضت کشیده است!
سجده بر امیرالمومنین نکرد، لذا یا از قوای عقل میشود یا جهل؛ ابلیس بر او غالب میشود و با قوای ابلیس زندگی میکند یعنی شیطان دارد او را اداره میکند و میشود چشم شیطان، ید شیطان و ...
حقیقت تربیت کار خدای متعال است از بستر نبی اکرم که انسان راهم در سرّش، هم ظاهر هم باطن هم در صفات، هم علمش، هم در مهارتها در همه حوزهها وارد شده است.
نبی اکرم کجا را رها کرده است که به دست فلاسفه یا عرفا بدهیم؟
البته اگر عارف، عارفی است که خود تحت ولایت نبی اکرم است خود میشود حامل ولایت و او دیگر مستقل نیست. و دستگاه موازی نیست.
اگر دستگاه عرفان، دستگاه فلسفه دستگاه علم، دستگاه پرورش شعاع نبی اکرم شد ادامه اوست و مخلص همگی هم هستیم اگر نبود کجا را رها کرده که ما دست دانشمند و فیلسوف و ... بدهیم!!
عصر ظهور عصر تجلی اخلاق ولایی و علم ولایی است؛ یعنی مردم هم در علم و هم در اخلاق تبعیت علم نبی و امام میکنند. یعنی هر آدمی اخلاق و علمش شبیه امام زمان شده است مانند او میاندیشد و عالمی که مسخر ماست تجلی تربیت امام میشود.
در این صورت این زمین دیگر آن زمین نیست؛ این زمین زنده است. زمانی که آدم ها مرده بودند زمین هم مرده بود ولی الان زمین زنده است.
اگر دنبال تربیت هستید باید دید چطور میشود ولایت نبی اکرم را پیاده کرد؟
فیزیک نیز همین است یا مورد نیاز نیست و اگر نیاز است باید علم نبی اکرم در آن سینه باشد.
عده ای که میگویند خدا به ما عقل داده باید دقت کرد که این همان مسیر شیطان است که میگفت من از آتشم و خدا به من از آتش داده است. خدا به ما عقل داده است که بگوییم ما در عرض نبی اکرم جهان را میفهمیم! حس داده که بگوییم ما در عرض نبی اکرم جهان را می فهمیم! اینها را به تو داده که در خدمت نبی اکرم قرار بگیرد و حامل نور شود.
در تربیت هم خود ما باید حامل علم و ولایت شویم و هم حامل ولایت را تربیت کنیم. این را چطور باید به معادله اجتماعی تبدیل کنیم. غرب میخواهد انسان توسعه تربیت کند و معادلهاش را هم پیدا کرده که چطوری آفراد را تحریک کن و چطوری او را حریص کن و چطوری حسد و حرص را به انگیزه تبدیل کن و از آن توسعه حاصل شود.
سّرّ علم در چیست؟
ما چرا نمیتوانیم حبالله، توکل، یقین و رضا را به معادله تکامل اجتماعی تبدیل کنیم. باید مسیر تعریف شود. چطور میتوان افرادی را تربیت کرد که تحول ولایت بکنند؟
سّر علم در تحمل ولایت است و سّرِّ سّرِّ این علم در «سجود تام» است. که از طریق تحمل ولایت حاصل میشود. هر که از دایره توحید خارج شود حتی شرک خفی حتی به اندازه رد پای مورچه سیاه روی سنگ سیاه در شب تاریک د رقلب و باطنش شرک است به همان اندازه از ولایت امیرالمومنین خارج شده است و ظلمانی شده است.
چطور میتوان فردی تربیت کرد که حامل ولایت شود که در این صورت حامل نور علم، حامل نور تربیت میشود و حامل صفات کریمه میشود و این آدم استکه در جامعه که راه میرود، حتی راه رفتنش هم مفید است و آدم تربیت میکند.
خورشید که طلوع میکند همه چیز روشن میشود مومن هم که راه میرود همه را نورانی میکند مگر اینکه کسی پنجره خانه اش را بسته باشد. به همین دلیل میگویند با مومن نشست و برخاست کنید.
در زیارت مومن لقاءلله حاصل میشود؛ میشود زیارت الله.
این باید به معادله تربیت تبدیل شود، آن مبنا به سازمان و برنامهای باید تبدیل شود که محتوا و محصول آن علم دینی است.
پایان
لینک کپی شد
گزارش خطا
۰
ارسال نظر
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.