کد خبر:۲۱۴۲۵۹
رحیم پور ازغدی - بخش اول:

آیا در گذشته سبک زندگی دینی‌تر بود و اکنون کمتر است؟

عضو شورای عالی انقلای فرهنگی گفت:‌ این دروغ بزرگی است که می‌گویند قدیم ها سبک زندگی اسلامی‌تر بوده است و در گذشته گناه‌ها همین مقدار بوده که هم‌اکنون هست ...
به گزارش خبرنگار دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»، حسن رحیم پور ازغدی در نشست «سبک زندگی» که عصر امروز در سالن رازی دانشگاه علوم پزشکی تهران برگزار شد به بررسی ابعاد مختلف سبک زندگی پرداخت.

من چند نکته درباره موضوع جلسه عرض می‌کنم؛ اولا قیدی که مقام معظم رهبری در سخنان خود در رابطه با سبک زندگی آوردند این است که مسئله اصلی فرهنگ‌سازی می باشد و فرهنگ سازی دستوری نیست، البته قوانین و نظامات اجتماعی در آن دخیل هستند، اما مسئله اصلی درونی می‌باشد و هر نوع تغییر اعم از مثبت و منفی در زندگی ناشی از تفکر است.
 
هر کدام از ما سبکی داریم؛ همچنین هر خانواده‌ای برای خود سبکی دارد که متفاوت از سایر خانواده‌ها می‌باشد. لیکن در این جلسه روی صحبت ما با الگوهای اجتماعی و عمومی است که در واقع برگرفته از تاریخ و مشترکات یک ملت می‌باشد. هم اکنون نسبت به 50 یا 100 سال قبل، تنوع در سبک‌های زندگی خیلی بیشتر و پیچیده‌تر شده است و علت آن تفاوت نگر‌ش‌ها به زندگی می‌باشد. نوع آموزش و مناسبات اجتماعی در این باره بسیار موثر است؛ به خصوص ارتباط با سایر فرهنگ‌ها و اینترنت و ... .
 
دو سبک پیشنهادی قدرت ها به جوامع ضعیف
 
آنچه که ما مدنظر داریم این است که بررسی کنیم طی مدت‌ این 100 سال برخی قدرت‌ها به حالات مختلف ملت‌های ضعیف، از جمله ما را تحت سلطه خویش قرار داده‌اند. آنها به ما گفته‌اند که شما می‌توانید از میان دو سبک زندگی که ما ارائه می‌دهیم، یکی را برگزینید.
 
سبک اول عبارت است از سبک زندگی سنتی؛ یعنی بی توجهی به حقوق مدنی و اجتماعی، انفعال، مذهبی‌گر، خرافه پرستی و ... .
 
سبک دوم، سبک زندگی عرفی یا به عبارتی مدرن و سکولار می‌باشد که این سبک سبکی فعال، متمدن مقید به آداب اجتماعی و عقل‌گرا است.
 
آنها در مقایسه این دو سبک می‌گویند: هر چه که قدسی است کهنه است و متعلق به قدیم، اما سبک زندگی مدرن مطابق با نیازهای روز می باشد.
 
از این رهگذر و با مراجعه به کتب علوم اجتماعی که هم اکنون در دانشگاه‌های ما تدریس می‌شود و ساخته و پرداخته مولفان همین قدرت‌هاست، می‌بینیم که آنها برای مقایسه این دو سبک زندگی، هیچ مولفه مشخصی ندارند و در واقع به گونه‌ای بر اساس اصلی جبری و قهری با مسئله برخورد می‌کنند؛ کما اینکه سایر ملت‌ها مجبور به پذیرش این نگرش هستند گرچه بدون دلیل و برپایه‌های عقلی باشد.
 
چنانچه مارکسیست‌ها در یک دوره‌ای از زمان، بشر را مجبور و چون مومی در دست دوره‌های مختلف تاریخی (کمن‌ها) می‌دانستند. جهان سرمایه‌داری هم‌اکنون همان حرف چپ گراها (مارکسیست‌ها) را بیان می‌کند، اما با شکلی دیگر لیکن به هر صورت باز هم برای زندگی همان دو سبک را پیشنهاد می‌دهد؛ یا مذهبی و عقب ماندگی یا مدرنیته و متمکن.
 
آنها می‌گویند که حرکت از مذهب به سمت سکولار یک حرکت قابل اجتناب می‌باشد و طبق تفکر ایشان مدرنیزه شدن همان سکولاریزه شدن است؛ به عبارتی تا دین را کنار نگذاریم به جامعه مدرن نخواهیم رسید.
 
در اینجا مطرح می‌شود که هویت و اختیار انسانی در لابه‌لای این همه جبرگرایی در کجا قرار دارد. آنها در پاسخ به این سوال می‌گویند که شما هویت ثابتی ندارید که بخواهید از آن دفاع بکنید و هویت شما تابع زمان و جامعه شماست.
 
از نظر آنها اخلاق، ایثار و سایر صفات ممدوح، برای زندگی‌های کهن و قدیمی می‌باشد و آنچه که مدنظر زندگی مدرن است این است که نفس تو در مرکز عالم قرار دارد و همه چیز برای تضمین سود توست؛ حتی اگر هم می‌خواهی به کسی کمک کنی، باید با این بینش باشد که لذت ببری تا به سود لذت دستی یابی.
 
 لیکن نگاه ایشان به اسلام این گونه است که اسلام نیز هم اکنون در حال طی کردن قرون وسطی اروپا می‌باشد؛ اما به علت تقلیدی بودن این حرکت سریع‌تر است.
 
نکته اول، روش‌ها برای وابسته‌سازی سایر ملل به خودشان چگونه است تا از این طریق بتوانند سبک زندگی مدنظر خویش را به ایشان بقبولانند. مرحله اول این راه، تفکر است.
 
آنها از طریق رسانه‌ها، آموزش و از همه مهم‌تر با فیلم‌ها و سینما که موثرتر از صدها کتاب است، تفکر خویش را بر سایر جوامع قالب می‌‌کند. آنها می‌خواهند بگویند حد و حدودی برای مسائل جنسی و امور خانواده وجود ندارد و این را از طریق یک فیلم که هیچ‌گونه پایبندی به اصول اخلاقی و رعایت حدو حدود ندارد به بیننده القا می‌کند؛ بی‌آنکه صدها کتاب با آرای مختلف ارائه دهند.
 
آنها در فیلم‌های خود قهرمان را یک انسان دزد، دروغگو و... نشان می‌دهند، اما آن را چنان نزد مخاطلب می‌قبولانند که در نهایت مخاطب با او همزاد پنداری می کند و خواستار توفیق او می‌شود. همچنین در آن فیلم‌ها گناه عادی سازی می‌شود و سعی می‌شود تا به مخاطب القا شود که انسان با حیوان هیچ تفاوتی ندارد. کل انسان یعنی بدن او و تنها فرق او با سایر حیوانات این است که او توانایی سواری گرفتن از بقیه را دارد.
 
نکته دوم لازم به ذکر است که سکولار از معرفت شروع می شود بعد به سکولاریزه کردن علم می‌پردازد و سپس کم کم حقوق را سکولار کرده و دین را حذف می‌کند و می‌گوید: انسان هر چه دارد حق است و تکلیفی بر او نیست. سبک زندگی مبتنی بر مبدا و معاد دقیقا نقطه مقابل سبک زندگی غیر مبتنی بر مبدا و معاد است، اما قضیه به همین جا ختم نمی‌شود؛ چون این تفاوت در مسائل بسیار مختلفی خود را بروز می‌دهد.
 
«ما در واقعیت مشکل داریم؛ موضوع ما ربطی به بیرون ندارد» این جمله مقام معظم رهبری بود. وی در آن توضیح می دهند که ما پس از انقلاب در عرصه‌های خارجی یعنی سخت‌افزارها اعم از هسته‌ای شدن و... پیشرفت داشتیم لیکن در اصل و در واقعیت که همان متن زندگی می‌باشد، پیشرفت چندانی نکرده ایم؛ به راحتی می‌بینید که دختر و پسر جامعه به یکدیگر دروغ می‌گویند و خانواده ‌های ایشان نیز به راحتی به یکدیگر دورغ می‌گویند.
 
همچنین طبق روایات داریم که نظام اسلامی عاری از هر گونه خشنونت و اضطراب است، اما به جامعه خود که می نگریم سرشار از خشونت و اضطراب است که مثال بارز آن مشکلات ما در امر راهنمایی و رانندگی است.
 
تفسیر صرفا دنیوی در برابر تفسیر صرفا دینی قرار دارد، اما این تفکر، تفکری نیست که اسلام آن را بپذیرید؛ بلکه این تفکر، تفکری مسیحی است که می گفت: آنچه علمی است، الهی نیست و آنجه الهی است علمی نیست.
 
این نوع نگرش، در مرحله دوم در نهادهای اجتماعی تأثیر می‌گذارد و نتیجه آن این می‌شود که نهادها در جامعه صرفا دینی یا صرفا دنیوی می‌شوند، اما این مورد پذیرش اسلام نیست؛ زیرا دین در موازات سایر نهادها نهاد جدایی نیست بلکه به صورت اصل و قانون و نسبت به سایر نهادها عام می‌باشد.
 
در اسلام هیچ امری نیست که صرفا دنیوی و یا صرفا دینی باشد. برای مثال، نماز که در منظر اول یک امر کاملا عبادی می‌باشد در درون خود امری دنیوی نیز بوده و آثار آن در دنیا کاملا مشهود است.
 
همچنین وارد مسائلی مانند محرمات مکاسب و حرمت شراب و...  می‌شویم، می‌بینیم که علی‌رغم اینکه دین آنها را حرام داشته است، از لحاظ دنیوی نیز به ضرر بشر بوده و قابل پذیرش نیست. به‌طوری که بنده در یک جلسه برون مرزی هنگامی که احکام اسلام را پیگیری می کردم به قدری اجتماعی و ناظر بر دنیا بود که از من پرسیده می‌شد، اینها از متن دین است؟ علت این تعجب و پرسش این بود که کلیسا دینداری را منوط به ترک دنیا می‌کرد و ترک دنیا دار بود بی‌دین فرض می‌کرد.
 
تفکیک نهادهای اجتماعی سرانجام منجر به تفکیک سبک‌های زندگی می‌شود و در این پروسه، هرچه جلوتر می‌رویم این زدوده و سبک سکولار به روی می‌آید؛ نتیجه اینکه بین معیارهای دینی و قدسی و معیارهای علمی و عقلی تضاد و نزاع برقرار می‌شود و دو نوع زندگی پدید می‌آید: زندگی واقعیت‌گرا که در واقع برای افراد عاقل و عالم می‌باشد و زندگی دین‌گرا که برای انسان‌های نادان و خرافی می‌باشد.
 
آیا در گذشته سبک زندگی دینی‌تر بود؟
 
اما از لحاظ دین اسلام این دو مفهوم یعنی عقل و دین هیچ تضادی با هم ندارند.
 
بازگشت به اسلام به معنای بازگشت به گذشته نیست؛ زیرا عده‌ای فکر می‌کنند آن ‌کس که دین‌دار است و سبک زندگی دینی را انتخاب کرده، بنیادگر مرتجع و به قولی فانی‌منتالیست می‌باشد.
 
اصلا این دروغ بزرگی است که می‌گویند قدیم ها سبک زندگی اسلامی‌تر بوده است و در گذشته گناه‌ها همین مقدار بوده که هم‌اکنون هست. آن چیزی که توانایی اختراع جدیدش را نداریم، گناه جدید است. بله، درست است. شاید ابزار گناه بیشتر شده باشد اما ابزار هدایت نیز بیشتر شده است. این دروغ بزرگی است که هر چه بشر پیشرفت می کند لزوما از دین و دیانت او کاسته می‌شود.
 
این‌گونه تعابیر همگی برای القای تفکر دو سبک زندگی متضاد یعنی زندگی دنیوی و زندگی دینی می‌باشد.
 
بشر به لحاظ ذاتی هیچ تغییری نکرده است. تاریخ هم همین را می‌گوید. چنانچه که قرآن در بیان داستان زندگی پیامبران پیشین می‌گوید: «و فیه ذکرکم»، یعنی در واقع شما همان انسان‌های هزاران سال پیش هستید و مسائلی مانند مسائل همان سال‌ها را دارید.
 
اینکه یک عده‌ای می‌گویند تکنولوژی در دست مروجین گناه و بی‌دینی است، صحیح نیست؛ بلکه این از بی عرضگی جبهه مصلحین است و ربطی به ذات اشیا ندارد.
 
در این باره چندمسئله مهم است: اینکه سبک‌های زندگی لزوما با هم در تضاد نیستند و هیچ بعید نیست که انسانی هم عقل‌گرا باشد و هم متدین. اسلام هم امروز موید همین نظر است.
 
آنها ادعا می‌کنند که قدیم اصل بر حقیقت بوده است، اما امروزه همه چیز بر پایه شک است؛ اما در جواب می‌گوییم که شک کنندگان از حدود 3000 سال قبل در یونان و سایر تمدن‌ها وجود داشتند.
 
تفکر اسلامی‌ در این باره می‌گوید: حقیقت مطلق بوده و انسان در راه رسیدن به حقیقت ممکن است شک کند، سوال کند اما باید بداند خطاپذیر نیز هستند.

 

ادامه دارد ...

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار