گروه دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»، فائزه بنایی؛ قرآن دریای عمیق و گستردهای است که گنجینههای آن پایانی ندارد و در هر دوره و تاریخی میتوان مرواریدهایی از آن صید کرد که به کار آن روز تو بیاید، حتی اگر هزاران سال از نزول آن گذشته باشد. برآنیم تا در هر شماره، این گنجینههای گرانقدر را به تماشا بنشینیم و مرواریدهایی صید کنیم به اندازه وسع خود.
در شماره قبل به قول حسن پرداختیم و اینکه مقصود از قول حسن، سخنى نیکوست که از شدت نیکى گویا خود نیکى است. بعضى نیز قول حسن را به معناى رفتار، معاشرت و خلق نیکو دانستهاند. حال در اینجا در ترازوی عقل قرآنی و در میان آیات شریفه قرآن میخواهیم به قول احسن بپردازیم که در 3 مورد جایگاه و چگونگی قول احسن بیان شده است.
ملاک برتری انسانها نزد خداوند
در درگاه خداوند، حسن سیرت و خوش رفتارى و کمال ادب ملاک برترى انسانها است، حتى اگر در میان انبیاء هم خداوند بعضى را بر بعضى برترى داده باز بیهوده نبوده، بلکه به خاطر همین حسن رفتار و سیرت و ادب بیشتر بوده است.
خداوند میفرماید: «و قل لعبادى یقولوا التى هى احسن» (1) اگرچه در اینجا منظور از «عبادی»، مومنین هستند اما خداوند به مؤمنین امر میکند که در گفتوگو با همه مردم چه مومن و چه کافر، به وقت حرف زدن، بهترین سخن و نیکوترین کلام را انتخاب کنند. «التى هى احسن» یعنی کلماتى احسن که علاوه بر شامل بودن بر ادب و خالى از خشونت و ناسزا بودن، نیکوتر باشد.
قول احسن به وقت هدایت دیگران
وقتى انسان در مقام دستگیرى از گمراه برآمد لازم است او را با بهترین کلام که همان کلام خدا و انبیا و ائمه معصومین علیهمالسلام است به شاهراه سعادت و سلامت هدایت کند.
در آیـه «و مـن احـسـن قـولا مـمـن دعـا الى اللّه» (2) مخاطب رسـول خـدا (ص) اسـت، هـر چـنـد کـه لفـظ آیه عمومیت دارد و شـامـل همه کسانى مىشود که به سوى خدا دعوت مىکنند، اما چون در بین دعوت کنندگان بـه سـوى خـدا ممکن است کسى باشد که بخاطر رسیدن به مقصود فاسدی به سـوى خـدا دعـوت کـنـد (و مـعـلوم اسـت کـه چـنـیـن دعـوتـى احـسـنالقـول نـمـىتـوانـد بـاشـد) لذا دنـبـاله آن «عـمـل صـالحـا» آمده است.
دعوت دیگران به هدایت چه زمانی قول احسن است؟
پس این دعوت به شـرطـى احسن القول است کـه خـود دعوت کننده هـم عـمـل صـالح انجام دهد، چـون عمل صالح مشخص میکند که صاحب آن نیتى صالح دارد یا خیر. لذا اگر کسى به اسلام و عمل صالح اعتقاد داشت و آنگاه به سوى خدا دعوت کرد، سخنش احـسـن القـول خـواهـد بـود. بـراى ایـنـکـه احـسن القول عبارت است از دعوت به سوی خدا یعنی سخنى که به حقیقت نـزدیـکتـر و سودمندتر باشد.
نزدیکترین راه دعوت به سوى خدا و مـؤثـرتـریـن آن نیز، طـرز دعـوتى است که بیشتر در دلها اثر بگذارد. به این منظور در آیه بعد میفرماید: «دعوت به سوى خدا با داشتن خصلت نیک و با نداشتن آن، یکسان و تاثیرش در نفوذ برابر نیست.» (3)
قول احسن قولی است که انسان را به حق میرساند
بندگان خدا طالب حق و رشد هستند، به هر سخنى که گوش دهند به این امید است که در آن حقى بیابند و مىترسند که در اثر گوش ندادن به آن، حق از آنها دور شود، «الّذیـن یـسـتـمعون القول فیتبعون احسنه.» (4)
پـس حـق و رشـد، مـطلوب بندگان خداست و به همین جهت هر چه بشنوند به آن گوش مىدهـنـد و ایـن طـور نـیـسـت کـه تبعیت هواى نفس کنند و هر سخنى را به صرف شنیدن بدون تفکر و تدبر رد کنند.
بنابراین، بـیـن حـق و بـاطـل و رشـد و گـمـراهـى، بوسیله تشخیص عقل از حـق و رشـد تبعیت و بـاطل و گمراهى را رها مىکنند. آنها حتی بین حق و احق؛ و رشد و رشد بیشتر، احق و رشد بیشتر را انتخاب مىکنند؛ چون انـسـان فـطـرتـا حـسـن و جـمال را دوست دارد.
بهترین قول چه قولی است؟
پـس بـهـتـریـن قـول، آن قـولى اسـت کـه ما را بـهـتـر به حق برساند و براى انسان خیرخواهانهتر بـاشـد. همین پیروى از بهترین قـول، هـدایـتى الهى است که آمادگی لازم را دارد و شامل حال کسانی میشود که صاحب عقل هستند: «اولئک هـم اولوا الالبـاب.»
قرآن مجید نمونه کامل قول احسن است
در میان تمام اقوال، قول احسن قرآن مجید است؛ چون در تمام پهنه هستى قولی نیکوتر، صادقتر، محکمتر، بهتر و برتر از قول خدا نبوده، نیست و نخواهد بود. چقدر عالى است که انسان با قرآن مجید، با تمام وجود انس و رفاقت پیدا کند به طوری که در تمام شئون زندگى قولى غیر از قول قرآن نداشته باشد.
به این معنى که هر چه مىخواهد بگوید آن را با ترازوى قرآن سنجیده، آنگاه بگوید یا به این معنى که در سخن گفتن با مردم جز با آیات کتاب حق با سخن دیگری منظورش را نرساند، چنانچه در کتابهاى حدیث و تاریخ از این نمونه زیاد ذکر شده است.
داستانی از فضّه، خادمه حضرت زهرا (س) و قول احسن او
از ابوالقاسم قشیرى نقل شده که گفت: در بادیه زنى را تنها دیدم و گفتم: کیستى؟ جواب داد: وَ قُلْ سَلاَمٌ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ(5): بنابراین، از آنان روى بگردان و سلام جدایى [را به آنان] بگو، پس [سرانجام شقاوت بار خود و نتیجه کفر و عنادشان را] خواهند دانست.
از قرائت آیه فهمیدم که مىگوید: اول سلام کن سپس سؤال کن که سلام علامت ادب و وظیفه وارد بر مورود است. به او سلام کردم و گفتم: در این بیابان آن هم تنها چه مىکنى؟ پاسخ داد: مَن یَهْدِ اللّهُ فَمَا لَهُ مِن مُضِلٍّ (6): و هر که را خدا هدایت کند، او را هیچ گمراهکنندهاى نخواهد بود.
از آیه شریفه دانستم راه را گم کرده ولى براى یافتن مقصد به حضرت حق جلّ و علا امیدوار است. گفتم: جنّى یا آدم؟ جواب داد: یَا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ(7): اى فرزندان آدم! [هنگام هر نماز و] در هر مسجدى، آرایش و زینتِ [مادى و معنوى خود را متناسب با آن عمل و مکان] همراه خود برگیرید.
از قرائت این آیه درک کردم که از آدمیان است. گفتم: از کجا مىآیى؟ پاسخ داد: یُنَادَوْنَ مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ (8): اینانند که [گویى] از جایى دور ندایشان مىدهند. از خواندن این آیه پى بردم که از راه دور مىآید. گفتم: کجا مىروى؟
جواب داد: وَلِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً(9): و خدا را حقّى ثابت و لازم بر عهده مردم است که [براى اداى مناسک حج] آهنگ آن خانه کنند، [البته] کسانى که [از جهت سلامت جسمى و توانمندى مالى و باز بودن مسیر] بتوانند به سوى آن راه یابند.
فهمیدم قصد خانه خدا دارد. گفتم: چند روز است حرکت کردهاى؟ پاسخ داد: وَلَقَدْ خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ(10): همانا ما آسمانها و زمین و آنچه را میان آنهاست در شش روز آفریدیم و هیچ رنج و درماندگى به ما نرسید. فهمیدم شش روز است از شهر خود حرکت کرده و به سوى مکه معظّمه مىرود.
پرسیدم: غذا خوردهاى؟ جواب داد: وَ مَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَداً لاَّ یَأْکُلُونَ الطَّعَامَ(11): و آنان را جسدهایى که غذا نخورند قرار ندادیم و جاویدان هم نبودند [که از دنیا نروند]. پى بردم که در این چند روز غذا نخورده است.
به او گفتم: عجله کن تا تو را به قافله برسانم. جواب داد: لاَ یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَهَا (12): خدا هیچ کس را جز به اندازه توانایىاش تکلیف نمىکند. فهمیدم که به اندازه من در مسئله حرکت و تندروى قدرت ندارد.
به او گفتم: بر مرکب من در ردیف من سوار شو تا به مقصد برویم. پاسخ داد: لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللّهُ لَفَسَدَتَا(13): اگر در آسمان و زمین معبودانى جز خدا بود بىتردید آن دو تباه مىشد. معلومم شد که تماس بدن زن و مرد در یک مرکب یا یک خانه یا یک محل موجب فساد است، به همین خاطر از مرکب پیاده شدم.
به او گفتم: شما به تنهایى بر مرکب سوار شو. چون بر مرکب قرار گرفت گفت: سُبْحَانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَذا وَمَا کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ (14): منزّه [از هر عیب و نقصى] است کسى که این [وسایل سوارى] را براى ما مسخّر و رام کرد، در حالى که ما را قدرت مسخّر کردن آنها نبود.
چون این آیه را قرائت کرد فهمیدم در مقام شکر حق برآمده و از عنایت خداوند عزیز، سخت خوشحال است. وقتى به قافله رسیدیم گفتم: در این قافله آشنایى دارى؟ جواب داد: وَمَا مُحمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ (15): و محمّد جز فرستادهاى از سوى خدا که پیش از او هم فرستادگانى [آمده و] گذشتهاند.
یَا یَحْیَى خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ(16): اى یحیى! کتاب را به قوت و نیرومندى بگیر. یَامُوسَى إِنِّی أَنَا اللّهُ (17): اى موسى! یقیناً منم خدا پروردگار جهانیان. یَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ (18): [و گفتیم] اى داود! همانا تو را در زمین جانشین [و نماینده خود] قرار دادیم.
از قرائت این چهار آیه دانستم چهار آشنا به نامهاى محمد و یحیى و موسى و داود در قافله دارد. چون آن چهار نفر نزدیک آمدند، این آیه را خواند: الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا (19): مال و فرزندان، آرایش و زیور زندگى دنیا هستند. فهمیدم این چهار نفر پسران اویند.
به آنان گفت: یَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ (20): اى پدر! او را استخدام کن؛ زیرا بهترین کسى که استخدام مىکنى آن کسى است که نیرومند و امین باشد [و او داراى این صفات است]. از قرائت این آیه فهمیدم به فرزندانش مىگوید: به این مرد زحمت کشیده امین مزد بدهید.
چون فرزندانش به من مقدارى درهم و دینار دادند و او حس کرد کم است این آیه را خواند: وَاللّهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَاءُ(21): و خدا براى هر که بخواهد چند برابر مىکند. یعنى به مزد او اضافه کنید.
از وضع آن زن، سخت به تعجّب آمده بودم. به فرزندانش گفتم: این زن با کمال که نمونه او را ندیده بودم و نشنیده بودم کیست؟ جواب دادند: اى مرد! این زن حضرت فضّه، خادمه حضرت زهرا (علیهاالسلام) است که بیست سال است خارج از قرآن سخن نگفته است. (22)
بله ؛ قرآن، احسن سخن و احسن قصص و احسن قانون است که هر کس در تمام امور زندگى هماهنگ با این کتاب باشد داراى احسن قول و احسن عمل و احسن اخلاق و احسن اجر و مزد خواهد بود.
پیوستها:
1. سوره مبارکه اسرا، آیه 53: و قل لعبادى یقولوا التى هى احسن انّ الشّیطان ینزغ بینهم انّ الشّیطان کان للانسان عدوّا مبین: و به بندگانم بگو سخنى که بهتر است بگوئید، چون شیطان مىخواهد میان آنان کدورت بیفکند که شیطان براى انسان دشمنى آشکار است.
2. سوره مبارکه فصلت، آیه 33: و مـن احـسـن قـولا مـمـن دعـا الى اللّه و عـمـل صـالحـا و قال اننى من المسلمین: به راسـتـى خـوش گـفـتـارتـر از کـسـى کـه بـشـر را بـه سـوى خـدا دعـوت مـىکـنـد و عمل صالح انجام مىدهد و مىگوید: من به یقین از تسلیم شدگانم کیست؟
3. سوره مبارکه فصلت، آیه 34: و لا تستوى الحسنة و لا السّیّئة ادفع بالتى هـى احـسن فاذا الّذى بینک و بینه عدوة کانه ولى حمیم: و چـون مـعـلوم اسـت که خوبى و بدى یکسان نیست لا جرم تو بدیهاى مردم را بهترین عکسلالعـمـل دفـع کـن تـا آن کـسى که بین تو و او دشمنى هست چنان از دشمنى دست بردارد که گویى دوستى مهربان است.
4. سوره مبارکه زمر، آیه 17 و 18: فبشر عباد الّذین یـسـتـمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الّذین هدئهم اللّه و اولئک هم اولوا الالباب: پس بندگان مرا بشارت ده، هـمـانـهـایـى را کـه بـه هر سخنى گوش مىدهند پس بهترین آن را پیروى مىکنند، آنان هستند که خدا هدایتشان کرده و آنان هستند صاحبان خرد.
5. سوره مبارکه زخرف، آیه 89.
6. سوره مبارکه زمر، آیه 37.
7. سوره مبارکه اعراف، آیه 31.
8. سوره مبارکه فصلت، آیه 44.
9. سوره مبارکه آل عمران، آیه 97.
10. سوره مبارکه ق، آیه 38.
11. سوره مبارکه انبیاء، آیه 8.
12. سوره مبارکه بقره، آیه 286.
13. سوره مبارکه انبیاء، آیه 22.
14. سوره مبارکه زخرف، آیه 13.
15. سوره مبارکه آل عمران، آیه 144.
16. سوره مبارکه مریم، آیه 12.
17. سوره مبارکه قصص، آیه 30.
18. سوره مبارکه ص، آیه 26.
19. سوره مبارکه کهف، آیه 46.
20. سوره مبارکه قصص، آیه 26.
21. سوره مبارکه بقره، آیه 261.
22. بحار الأنوار: 43/86 ـ 87، باب 4.
منابع:
1. تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، جلد13 و جلد 17.
2. کتاب عرفان اسلامی (شرح جامع مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه)، استاد حسین انصاریان، جلد 10.