به گزارش گروه علمی «خبرگزاری دانشجو» حسین میرزایی؛ ساعت 5:30 صبح روز 22 مهرماه سال 1389 بود، که آخرین نفر از 33 معدنچی شیلیایی، که در عمقی در حدود 623 متری زمین به دام افتاده بودند، پس از 70 روز نجات یافتند و تمام مردم جهان که در طی این مدت، اخبار را به دقت دنبال میکردند، نفس راحتی کشیدند! همزمان فقط در زرند کرمان، در روز 16 آذر 89، شمار قربانیان معدنکاری 19 نفر گزارش شد و این شد که رسانهی ما، فرصت پرداختن به غم از دست رفتن جان هموطنانمان را نداشت و ترجیح داد، موی گربهی شیلی را با پر طاووس وطنی تعویض نماید!
29 آذر 1391، دومین سالگرد آن معدنچیان عزیزی است که وجود خود را سرمایهای کردند برای رشد این کشور، اما چقدر تلخ… داستان قربانی گرفتن معدنکاری غیراصولی ما ادامه دارد… من میگویم معدنکاری بی مسئولیتی…
بهانه پشت بهانه…
گویا قصهی بهانهگیری زمین برای قربانی گرفتن به خاطر برهم زدن آرامشش سر درازی دارد…
یا نه، شاید این سر از تلاطم صفحه حوادث است که نگاه به خود میخواند…
نمیدانم چطور این واگنها، سنگینی وجود این مردان آهنین را تحمل میکنند…
اصلا همهاش بهانه است…
اما یادمان نرود، بها با بهانه، یک نه فرق دارد… نه به هیچ انگاریهای این زخمها…
رشد میخواهیم؟؟ توسعه میخواهیم؟ اقتصاد بر مبنای توسعه منطقهای میخواهیم…؟ که چه؟ که اینها همگی پول بادآوردهای در جیب مربی خارجی تیم محبوب پایتخت بشود، یا بشود اختلاس و بانی تمسخر هر آنچه دادهایم تا این انقلاب با ارزشهایش بماند…؟
عمق درد به خاطر این است که انار سفره شب یلدای عدهای در گوشه و کنار این کشور، سرخیشان را وامدار خونی هستند که به خاطر معیشت خود، ارزانی بی مسئولیتیهایی گشته است که بارها پاسخی جز «این اتفاقات طبیعیست»، «پیگیر هستیم دیه بپردازیم» به مردم و خانوادههاشان ندادهاند و از این ریش بر دلهایی که نگفتنش شاید دلهای داغدار را خوشتر آید…
خبر پشت خبر… ساعت 9 بامداد امروز (سه شنبه) یکی از معادن زغال سنگ طبس موسوم به «یال شمالی» دچار ریزش شد.
البته که اینها اتفاق است… اما بماند بقیهاش…
اخیرا اداره امنیت کار چین، 1289 معدن را رسما تعطیل کرد! تصوری که ما داریم شاید این بوده است که برای چشم بادامیها ارزش افزوده حرف اول را میزند.
اما اخبار را که پیگیری نمودیم، واقعیت چیز دیگری بود.
رئیس این اداره، 86 نفر را به جرم فعالیت خارج از ضوابط و چهارچوبهای قانونی این کشور که منجر به کشته شدن 1083 نفر در طی یکسال گذشته و بیش از 5 هزار نفر در طی 5 سال گذشته شده بود، دستگیر نمود! مثال از چین هم آوردیم که دائم رسانههایمان از این موضوع دم نزنند که در چین رانش زمین در یک معدن جان چند ده نفر را گرفت تا توجیهی بشود برای فهماندن اینکه این حوادث طبیعی است و جان ناقابل چهار نفر که چیزی نیست.
یکی از موضوعات جالب در شیلی و عامل اصلی دل سوزاندن جهانیان برای این معدنچیان در طی مدت زمانی که در زیر زمین محصور بودند، کار رسانهای خوب و پوشش خبری تحسین برانگیزشان بود.
از ناسا چهار کارشناس که وضعیت انسانهایی را که به فضا پرتاب میکنند، میآیند در کنار کمپ امید که این دوستان نه به فضا بلکه به زیر زمین پرتاب شدهاند! و تصمیماتی را برای آنها اتخاذ میکنند که مثلا ویتامین D به آنها بدهند و برنامهی خواب و ورزش و … تا مبادا وزن آنها بالا برود، چرا که ققنوس، کپسول نجات آنها، فقط 75 سانتیمتر قطر دارد! و چنانچه این معدنچیان چاق بشوند، نمیتوانند درون این کپسول جا گرفته و نجات یابند.
این کارشناسان به دعوت مسئولان وقت شیلی دعوت شدند و اگر بخواهم اهمیت دادن به جان کارگران و نیروهای کاریشان در سایر کشورها را شرح دهم، اورا مورالس، رئیس جمهور بولیوی فقط به خاطر اینکه یک شهروند بولیویایی در این معدن و جزو یکی از 33 نفر بود، شخصا میآید تا با خانوادههای این کارگران در کمپ امید، به ثمرنشستن تلاش شبانهروزی برای نجات این معدنچیان و آزاد شدن شهروندش را لحظه شماری نماید.
این ها را از سرزمینها و دولتهایی گفتم که تا به حال ما که نشنیدهایم همانند ما دم از عدالتخواهی و به فکر مردم بودن بزنند و سایر کشورها را به دلیل عدم رعایت حقوق بشر متهم نمایند، ولی میبینیم که چگونه برای کارگران و سرمایهی انسانیشان اهمیت قائل هستند.
باز هم خوشا به مرام رهبرمان که وقتی سال 84 به سرچشمه رفتند، کلی دست مریزاد و خسته نباشید ارزانی پیکر خسته این عزیزان زحمتکش کردند. این سیاهه را مینویسم، چرا که او میخواهد و دیگر مسئولین نمیخواهند. این را از امام وامداریم که هر چه بود، میفرمودند، ما وامدار این قشریم. انقلاب را همین پابرهنگان باید به پیش ببرند… باز هم گلی به جمال و مرام امام ما و نائب بر حقش، آقای ما…
اگر این سطور را نگاشتیم، دیدیم پناهی ندارند آنها که در این حادثه عزیز از دست دادهاند، پس ما ننویسیم، بالاترین و صدای آمریکا بنویسد… نه… یلدای ما هم رنگ غم داشت از عزای اهل بیت علیهم السلام، رنگ از دست دادن هموطنانمان را هم به خود گرفت… چطور میشود که عدهای تا در آذربایجان زلزله میآید، عالم و آدم را به هم میدوزند و میآویزند که همه ایران آذربایجان است و سیاه پوش باید بشود ایران، اما امروز، کرمان، طبس… جایی که حماسه شنها را رقم زد، امروز باید این حادثه برایش روی بدهد.
اما به نظرم همه اینها مقصرش خود طبس است. خود کرمان است. مگر ما گفتیم دل خودت را سیاه کن تا مجبور شویم به اعماقت سرک بکشیم و زغال سنگ استخراج کنیم تا این اتفاقات همهاش در اینجا روی بدهد…؟!
البته باید گفت که چرخ توسعه یک جوری باید بچرخد و برای روانتر شدن آن به هر حال باید هزینه پرداخت و چه بهتر از روانکنندهای استفاده نماییم که اقتصاد عنان گسیخته مدعی رعایت حقوق آن نیست! روزگاری دست کارگر بوسیدنی بود و عرق جبینش متبرک و نامش همآواز وارثان زمین، اما امروز مرگ او سنت بازار است.
باید به عرضتان برسانم آن زمان که رهبر کبیر انقلاب، امام بزرگوارمان فرمودند، کارگران وارثان انقلاب هستند، متعلق به زمانی بود که از جمعیت 35 میلیونی ما، بخش عظیمی از همین قشر بودند که خاضعانه و در عین حال قادرانه، رژیم منحوس را پایین آوردند.
اینان هم اکنون در زمرهی دهکهای پایین این جامعه هستند و از آنجا که نظام تعیین کننده هماهنگ قیمتها، ارزشی پایین را برای اینان رقم میزند و خوشههای پایین را منزلگاه شأنیتشان مینهد، پس نیازی نیست که ما بابت جان 19 نفر در سال 89 و این هشت نفر در سال 91 چیزی طلب کنیم.
اما وقتی انسان پیگیری مسئولین را میبیند، شرم دارد دم از مطالبه بزند، چرا که مسئولین بلافاصله میآیند و در رسانه میگویند که پیگیر پرداخت دیه این معدنچیان هستیم! و این یعنی همه چیز تمام شد، زندگی یک خانواده را که وابسته به همین نانآور بود خریدیم و بس…!
یادمان نرود این ساختمانهایی که سر بر آسمان میسایند و صندلیهایی که چهارچوب و استحکامشان را از چهارچوب بدن خستهی همان کارگران معادن زغالسنگ و آهن گرفتهاند، امروز جایی شده برای نشستن مسئولینی که از یاد بردن حقوق این مظلومان، تبدیل به عادت هر روزشان شده است.
آنچه در واقعیت در مستند معدن پابدانای کرمان[1] دیدیم، این بود که در بدو استخدام کارگران معدن، کاغذی را میگذارند جلوی دست وی، تا به پای پاکی خودش، پایینش را سفید امضاء نماید تا هر زمان که حادثهای برای وی اتفاق بیافتد، معدنداران و مسئولان، صورتجلسهای را به نفع تبرئهی خویش تنظیم نمایند!
این را یک خبرنگار قدیمی در کرمان میگفت. کار در معدنی مانند زغالسنگ، از مشاغل سخت محسوب میشود که ناملایمت محیط و هوای آن، به ریه این اجازه را میدهد تا بعد از 10-15 سالی صاحبش را همراهی نکند. ما برای اینکه این اتفاق نیافتد، حتی از دادن یک لیوان شیر ناقابل که مصوب قانون کار در معادن و محیطهای پر از ریز غبارهاست دریغ میورزیم.
حال اینکه هدیهی روزانه یک گاو از نوع همانجایی که بعضی از مسئولان برای دیدن آنجا بدنبال ارائه طرح و گرفتن سفر به همانجا هستند و برای این کار از هیچ تلاش مجدانهای سر و دستی سالم نمیگذارند، چندین لیوان است که از سر ندادن همان یک لیوان شیر، به خاطر بیماریهای ریوی رنگ خون به خود میگیرد!
مسئولین محترم! وقتی شما را در قالبی تصور میکنیم که دارید دم از حفظ جان یک شخص میزنید و میخواهید با تقصیرکاران برخورد نمایید، همان کاری را که چینیها کردند، آدم را به یاد طنزی میاندازد که میگفت: چه کسی حال دارد ول کند تقصیر کار را!
اینقدر زود این دو سال رقم خورد، در تمام این سطور روحم در تلاطم بین این سالها در رفت و آمد بود… میشود یک بار دیگر دقیقا بپرسم… چند نفر در طبس 91 جان سپردند؟؟
پینوشت:
[1]مستند پابدانا، کامران نجفزاده، خبرنگار 20:30
منبع :سایت تریبون