کد خبر:۲۲۲۹۸۴
جستاری در آینده پژوهی-1؛

بشر، جستجوگر همیشگی آینده

چرا آینده‌پژوهی بما هو علم (به‌عنوان یک گفتمان علمی) در این دهه‌های اخیر شکل گرفته است؟
بشر، جستجوگر همیشگی آینده
گروه علمی «خبرگزاری دانشجو»، دکتر سعید خزائی- رئیس مرکز آینده پژوهی دانشگاه تهران؛ با عنایت به این واقعیت که آینده‌پژوهی حوزه علمی نوپیدایی است، بر همین مبنا تلاش می‌کنم مرور شتابانی بر بحث آینده‌پژوهی داشته باشم.
 حقیقت امر این است که برای درک ضرورت‌ها و وجوه با اهمیت‌ آینده‌پژوهی باید نگاهی شتابان به دوره‌هایی داشته باشیم که بشر از سر گذرانده است. انسان همیشه به کشف و رازگشایی از آینده علاقه‌مند بوده، اما چرا آینده‌پژوهی بما هو علم (به‌عنوان یک گفتمان علمی) در این دهههای اخیر شکل گرفته است؟
 
بشر، جستجوگر همیشگی آینده
 
 یک نگاه تاریخی گذرا نشان می‌دهد که پس از عصر کشاورزی، عصر چند هزارساله‌ای به نام برنامه‌ریزی خطی و سنتی وجود داشته که در آن، علم از پدر به پسر منتقل می‌شد، یعنی نسل به نسل و سینه به سینه این برنامه‌ریزی خطی دنبال می‌شد و کمتر شوک و شگفتی در آن وجود داشت؛ هرچند انسان بر اساس غریزه‌ای که خداوند حکیم در وجودش گذاشته بود، دوست داشت از آینده باخبر شود و نیز به‌دلیل برنامه‌ریزی و همان حس کنجکاوی که در واقع نوعی حس صیانت در بشر است، میل به آینده‌شناسی همواره در انسان وجود داشته است.
 
 پس از این دوره، وارد عصر صنعتی شدیم. در این عصر متغیرهایی که تصمیم‌ها یا واقعیت بیرونی را شکل می‌دادند، متعددتر و متکثرتر شدند مانند رقیبان، بازارها، مواد اولیه وغیره؛ در نتیجه آرام‌آرام انسان احساس کرد نیازمند برنامه‌ریزی‌هایی است که کم‌و‌بیش پیچیده است و نسبت به گذشته به غایت پیچیده.
 
 این شیوه برنامه‌ریزی بسیاری از مواقع دچار شوک و شگفتی‌هایی می‌شود؛ با عواملی مواجه می‌شود که پیش‌بینی‌هایش غلط از آب در‌می‌آید، استراتژی‌هایی می‌نویسد که درست از آب در‌نمی‌آید، و در نتیجه زمانی رسید که حتی استراتژیست‌ها در قرن بیستم می‌گفتند استراتژی‌ها مرده به دنیا می‌آیند.
 
کسی مثل آقای ویلیام کوهن می‌گفت افرادی مانند مایکل پورتر و دیگران به اندازه کافی در عرصه استراتژی مردم را گیج و سر‌در‌گم کرده‌اند و مردم از این حوزه چیزی نفهمیده‌اند. آینده معلوم نیست، پس چگونه می‌شود آن را پیش‌بینی کرد؟ آینده گنجی است لابه‌لای عدم قطعیت‌ها که به‌راحتی نمی‌توان برای آن برنامه ریخت. میل به برنامه‌ریزی و دانستن آینده، در انسان وجود داشت.
 
به عصر شگفتی خوش آمدید!
 
 انسان، عصر صنعتی را در قیاس با عصر کشاورزی خیلی کوتاه‌تر طی کرد و وارد عصری شد که به‌دلیل ویژگی‌های غیر قابل اغماض آن، نام‌های مختلفی دارد.
 
عصر دانایی، چون دانش اساسی‌ترین سرمایه جوامع و سازمان‌هاست؛ عصر فراصنعتی، چون واقعاً نمی‌شود تعریف درستی از آن به دست داد؛ عصر صنعت، مدیریت دیجیتال، اطلاعات و ارتباطات و حتی عصر حیرت؛ عصری که به‌دلیل شتاب‌گیری تغییرات، کلاه از سر طفل عقل می‌افتد!
 
در این عصر، دیگر برنامه‌ریزی‌ها بسیار با مشکل روبه‌رو بود. انسان به‌راحتی نمی‌توانست برنامه بریزد. بسیاری از سازمانها دچار شکست می‌شدند، شرکت‌های بزرگ با عوامل پیش‌بینی‌نشده‌ای روبه‌رو می‌شدند که در هیچ‌کدام از برنامه‌های‌شان وجود نداشت. اینها باعث شد انسان آرام‌آرام فکر کند که من در این محیط ریپلکس که هم سرعت زیادی دارد و هم پیچیده است، باید به ابزاراهای جدیدی مجهز بشوم که بتوانم آینده را اگر نمی‌شناسم حداقل بخشی از ابهام آن را کم کنم.
 
عصر دانایی، عصر حیرت
 
ما وارد عصر دانایی شدیم. در این عصر دانش اساسی‌ترین سرمایه سازمان است؛ عصری است که اگر مرگ مجسمه‌ای را که الان متداول شده تجربه بکنیم، اگر پس از چند سال، سر از گور برداریم یا از این مرگ‌های مجسمه‌ای که الان افراد را فریز می‌کنند، بیرون بیاییم، دچار شوک و شگفتی می‌شویم، چون ضرباهنگ تغییرات این‌قدر شدید است که بر باورها، ارزش‌ها، آموزش، تفکر و بر همه چیز اثر می‌گذارد.
 
 ما شاهد پارادایم ـ شیفت‌های عجیب و غریب در عرصه‌های دانشی و علمی و فناوری هستیم. زمانی شرکت جان وایلیرقیبی نداشت و قدرت بی‌رقیب عرصه چاپ و نشر بود و احساس یک برنده را داشت، اما یک‌باره با یک پارادایم‌ـ شیفت و رسیدن نقطه صفر پارادایم در عصر تغییرات، «سایت آمازون» آمد و جان وایلی را با چالش روبه‌رو کرد.
 
ساعت‌سازان سوئیسی قدرت برتر این عرصه بودند، اما پارادایم‌ـ شیفت و آمدن ساعت‌های «کوارتز» سبب شد تا ژاپنی‌ها قسمت عمده‌ای از این بازار را در دست بگیرند. این تغییرات فقط در عرصه فناوری نبود، در عرصههای دانشی هم بود.
 
پسادات کام سرنوشت شماست!
 
 ما اکنون از شبیه‌سازی انسان صحبت می‌کنیم، یا از کشف نقشه ژنتیک؛ و همه اینها در دنیایی از سیستم‌های باز به شکل برهم‌کنشی بر هم اثر می‌گذارند؛ یعنی اینکه بگوییم من با فناوری کاری ندارم چون در عرصه علوم اجتماعی کار می‌کنم، امکان‌پذیر نیست. شبکه‌های اجتماعی به‌عنوان یک فناوری، عرصههای فکری را بر هم می‌زنند و دنیای جدیدی ایجاد می‌کنند که همان دنیای پسا دات کام است.
 
آنچه ما از موجودات تک‌یاخته‌ای تا کهکشان‌های بزرگ وغیره می‌بینیم، هرکدام یک سیستم باز هستند که از سیستم‌های دیگر تأثیر می‌گیرند و بر آنها تأثیر می‌گذارند و ما لابه‌لای روابط پیچیده و درهم‌تنیدة این شبکهها گرفتار هستیم. کشف و بررسی این موارد، کار بسیار مشکلی است و فناوری به‌قدری با سرعت پیش می‌رود که ما دچار شوک و شگفتی می‌شویم.
 
تغییر می کنم، پس هستم
 

اساسی‌ترین ویژگی این دوره، تغییر شتابان است. در حقیقت تغییر را نمی‌شود مهار کرد بلکه باید به پیشواز آن برویم و از آن پیش بیفتیم؛ همان‌طور که بیل گیتس بیان می‌دارد: اگر می‌خواهید در بلندمدت پابرجا بمانید به‌سرعت تغییر کنید. ما باید بتوانیم خودمان را با تغییرات سازگار کنیم. آموزش‌ها و مهارت‌ها همه دستخوش تغییر می‌شوند و در نتیجه تمام دانش ما متعلق به گذشته می‌شود، اما برنامه‌ریزی ما برای آینده است و آنچه برای برنامه‌ریزی آینده نیاز داریم، امروز خارج از حوزه درک و تصور ماست یعنی:

                                            خر نبیند هیچ هندستان به خواب     چون نکرده است او زهند هیچ اغتراب

خر که خواب هندوستان نمی‌بیند، اما فیل خواب هندوستان می‌بیند، چراکه پیش از این، آنجا بوده است. در حقیقت، چون زمینه ذهنی از آینده نداریم، افکار ما روندـ بنیاد است. بر اساس روند فکر می‌کنیم که تا بوده چنین بوده و پس از آن نیز چنین خواهد بود. ما عادت نداریم به شوک و شگفتی فکر کنیم و خودمان را آماده کنیم؛ همان‌طور که در عرصه‌های آموزشی و رقابتی یاد نگرفتیم که خودمان، سازمان‌ها و بچه‌هایمان را برای شکست آماده کنیم و همه را برای پیروزی آماده می‌کنیم.
 
این از نقاط ضعف ماست که باید به آن توجه کنیم. در نتیجه ما وارد عصر تغییر شده‌ایم. به دلیل این پارادایم‌ـ شیفت‌هاست که در این عصر هم فرصت‌های طلایی و هم تهدیدهای بنیان‌برانداز وجود دارد. عموماً آینده‌پژوهان باورشان بر این است که آینده از تعامل چهار مقوله ایجاد می‌شود: رویدادها، روندها، تصویرها، اقدامات.
 
آیا روند زنده می ماند؟
 
 همة ما تعریف واحدی از روندها داریم؛ اما روندها اگر بسیار موفق باشند ما را تا مرز حال می‌برند؛ از اینجا به بعد نمی‌دانیم چه باید بکنیم! آیا روندها همچنان جوابگو هستند؟ ما با روندها برنامه‌ریزی می‌کردیم. برای مثال اگر جمعیت ایران با نرخ رشد سه درصد در سال 1357 بیست و هفت میلیون نفر باشد، در سال 1367 چقدر می‌شود؟ طبق این آمار، برنامه می‌ریختیم و دانشگاه و مدرسه و سایر امکانات را فراهم می‌کردیم. این یعنی تفکر روند بنیاد؛ اما رویدادها، شوک‌ها و شگفتی‌ها ضد روند عمل می‌کنند، مانند انقلاب اسلامی که به عنوان یک رویداد آمد و این روند را بر هم زد.
 
در عصر تغییرات، عوامل شگفتی‌ساز و رویدادها زیاد است و در نتیجه ما نمی‌توانیم و نباید روند بنیاد فکر کنیم. باید به این فکر کنیم که هر لحظه دستخوش یک شوک و شگفتی می‌شویم و این تصویری آشوبناک از جهان آینده است؛ آینده گنجی است لابه‌لای عدم قطعیت‌ها، آینده دیگر چیزی نیست که استراتژیست‌ها آن را قاب بکنند و بگویند ما آینده را متعیّن می‌خواهیم تا بتوانیم برای آن برنامه‌ریزی کنیم. آینده دیگر یکی نیست و آینده‌هاست. در جهان حاضر از واژه‌هایی مانند آیندهشناسی، آینده‌پژوهی و آینده‌اندیشی استفاده می‌شود که هرکدام از اینها بار معنایی خاص خودش را دارد. آینده‌شناسی که فرهنگستان زبان و ادب آن را به‌عنوان معادل مصوب کرده، از یک آینده قطعی متعین و لایتغیر صحبت می‌کند.
 
یک دالان به وسعت آینده شناسی
 
آینده‌شناسی یعنی از یک آینده تغییرناپذیر صحبت کردن و یک آینده را پیش‌بینی کردن. آینده‌اندیشی دالانی است برای رسیدن به آینده‌پژوهی. این همان دانشی است که موضوع بحث ماست و از آن صحبت می‌کنیم؛ گاه از آن جهت که در تفکرها و در فرهنگ‌های مختلف، روایت جدیدی از آینده‌پژوهی داریم. در ژاپن میزا، در روسیه پراگنوزیا، در فرانسه پرسپکتیو، در اروپای غربی فورسایت و در سنت امریکایی فیوچرز استادیس. اما همه اینها در واقع به معنا و مفهوم آینده‌پژوهی است.
 

این شرایط آشوبناک و سیستم‌های باز و تأثیرات دومینویی عوامل روی یکدیگر سبب می‌شود تا شاهد تغییرات مختلفی باشیم. به عنوان مثال به مقوله شبیه‌سازی حیوانات اشاره می‌کنیم. در این عرصه دانشی وجود دارد که ترکیبی مانند شیمرها در افسانه‌های یونان باستان است؛ ترکیبی از شیر، بز و مار. در حال حاضر، این دستکاری‌های ژنتیک رخ می‌دهد و حیواناتی را با استفاده از ژنتیک می‌سازند.

 

این تصویر، در واقع حیوان جدیدی است که به فروش می‌رسد؛ البته دولت امریکا فروش آن را منع کرده و به مدت محدودی در بازار موجود بوده اما ترکیبی است از خوک، گوسفند و سگ؛ حیوانی که تمام علائم حیاتی را دارد و در رنگ‌های مختلف، پنج سال زندگی می‌کند. این امر نشان می‌دهد که در آستانه چه تغییرات شگرفی هستیم! اما اینکه ما آینده را چطور می‌بینیم. چرا آینده را می‌بینیم؟ چرا آینده را چنانکه هست.

 

نمی‌بینیم، بلکه چنانکه هستیم می‌بینیم؟ گاه دچار خطای نزدیک‌بینی در مورد آینده می‌شویم. گاه نمی‌توانیم خیلی از مطالب را ببینیم که برخاسته از سیستم قضاوتی و آموزشی ماست و در نتیجه از درک حوادث عاجز هستیم. سنکا می‌گوید زمانی می‌رسد که آیندگان به خودشان بگویند چطور ما مباحثی به این بداهت را ندیدیم.

 

 آینده پژوهی چه می گوید؟
 
 آینده‌پژوهی می‌گوید آینده هم‌اکنون است. همین الان سیگنال‌هایی از آینده وجود دارد که اگر ما شاخکهای حساس و حس‌گرهای قوی‌ای داشته باشیم می‌توانیم آنها را شناخته و رصد کنیم و پویش کرده آنها را به دست بیاوریم و ارزیابی کنیم.
این موضوعات، مسائلی مهم و دروازه ورود به مبانی معرفت‌شناسانه و روش‌شناسانه است.
 
شاید بهتر باشد اندکی کاربردی‌تر به موضوع نگاه کنیم. فرهنگ لغات «مریام وبستر» حدود هفتاد عنوان معادل برای پارادایم تعریف کرده است. ما در اینجا پارادایم را با سوگیری‌ها و تعصباتی که وجود دارد، مرتبط می‌دانیم و با آن نظامی را می‌شناسیم که بر عقل و اندیشه ما و قالب و فرمی که ذهن ما را اشغال می‌کند حاکم می‌شود.
 
 ککی را که قهرمان پرش است درون ظرف گذاشتند. زیست‌شناسان چند بار درب ظرف حاوی این حشره را بستند تا به مانع برخورد کند. بعد مانع را که بر‌می‌دارند تا جایی می‌پرد که به مانع برخورد نکند؛ یعنی تلاشی برای فرار نمی‌کند. این یعنی همان پارادایم. درک ما از پارادایم، همین است.
 
 دلفین‌ها یک‌جور ماهی نقره‌ای را دوست دارند که غذای دلخواهشان است. اینها را درون آکواریوم می‌گذارند و شیشه حائل قرار می‌دهند که ماهی را نخورد، بعد حائل را برمی‌دارند. اگر از گرسنگی هم بمیرد دیگر کاری به ماهی ندارد.
 
فیل‌ها و اسب‌ها در سنین رشد برای فرار تلاش می‌کنند، اما چون بند به گردن‌شان است، بعد از یک مدت باورشان این است که دیگر نمی‌شود فرار کرد، اتفاقاً وقتی بزرگ‌تر می‌شوند دیگر فکر فرار نمی‌کنند ولی همیشه احساس می‌کنند یک بندی وجود دارد؛ این یعنی پارادایم.
 
این باعث می‌شود که افراد، سازمان‌ها، ملت‌ها و جوامع به طریقی دیگر فکر کنند و گرفتار برخی از پارادایم‌ها شوند و نتوانند آینده‌ها را درست بینند و درست درک کنند. در این زمینه سازمان‌ها و شرکت‌های مختلفی وجود داشته است.
 
 
 

 

 
 
 

 

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار